دستان سرد ریگی
وقتی قرار شد به مناسبت روز خبرنگار از تجربههای متفاوتی که تا به حال داشتهام بنویسم، ذهنم به ده سال پیش پرتاب شد، زمانی که برای گفتوگو با عبدالحمید ریگی چند روز را در زاهدان سر کردم، روزهایی که جلوی در ساختمان اطلاعات میرفتم وشخصی از پشت آیفون میگفت در فضای سبز رو به روی ساختمان بنشین تا خبرت کنیم. ماجرایی خسته کننده که برای چند روز مثل سریال تکرار شد. دقیق یادم نیست چندبار، اما وقتی رو به روی عبدالحمید نشستم خستگی از تنم فرو ریخت هرچند داستان جنایتهایش مثل دستهایش سرد سرد بود.
زمانی که خبرنگار حوادث بودم با قاتلان زیادی گفتوگو کردم. افرادی که به راحتی آب خوردن آدم کشته بودند، اما الان که دارم به آنها فکر میکنم، ذهنم درگیر خاطرهای از «محمد دو ریالی» میشود؛ قاتل حدود 70 سالهای که با شلیک 1200گلوله شش نفر را در شهر قدس کشت، روزی که او را دستگیر کردند توانستم در اداره پلیس با او گفتوگو کنم.
وقتی از آقای قاتل خواستم به دوربینم نگاه کند تا عکسش را بگیرم، درحالی که پیراهن خون آلودش را مرتب می کرد، گفت: «شانه نداری؟ میخواهم موهایم را مرتب کنم.»
گفتوگوی اختصاصی شیرینی ماندگاری دارد، اما شیرینی کشف سوژههای خاص نیز وقتی زیر دندان یک خبرنگار مزه کند خواب و خوراک را
از او میگیرد.
چند سال پیش وقتی برای اولین بار گزارش مردان ریزنقشی را که در قسمت تعمیر باکهواپیما کار می کردند، رسانهای کردم با واکنش زیادی
رو به رو شد و مستندسازان زیادی به سراغش رفتند.
از هرچه بگذریم از لذت گزارشهای میدانی نمیتوان گذشت، آنهم وقتی ماجرای جنس خوب درمیان باشد. سه سال پیش بود که با چند معتاد همراه شدم تا زندگی یک روزشان را گزارش کنم، خوب یادم هست که آن روز کمرم به شدت درد می کرد، اما وقتی کنار آنها نشستم و آقایان معتاد
زرورق و فندک به دست گرفتند بعد چند لحظه به قول آنها بوخوری شدم و کمردرد پاک یادم رفت.
کشف سوژه های ناب نیز کم از لذت بوخوری و گزارش میدانی ندارد .این روزها نیز در گروه جامعه وقتی نتیجه و بازخورد سوژه هایی را که با اعضای گروه جامعه به قول معروف می پزیم،می بینم غرق در لذت می شوم، گزارشهایی مانند »لژنشینان دربند»، «قاچاق شبانه آب در دل پایتخت» و «ایرانیان چگونه قاچاق» می شوند.
زمانی که خبرنگار حوادث بودم با قاتلان زیادی گفتوگو کردم. افرادی که به راحتی آب خوردن آدم کشته بودند، اما الان که دارم به آنها فکر میکنم، ذهنم درگیر خاطرهای از «محمد دو ریالی» میشود؛ قاتل حدود 70 سالهای که با شلیک 1200گلوله شش نفر را در شهر قدس کشت، روزی که او را دستگیر کردند توانستم در اداره پلیس با او گفتوگو کنم.
وقتی از آقای قاتل خواستم به دوربینم نگاه کند تا عکسش را بگیرم، درحالی که پیراهن خون آلودش را مرتب می کرد، گفت: «شانه نداری؟ میخواهم موهایم را مرتب کنم.»
گفتوگوی اختصاصی شیرینی ماندگاری دارد، اما شیرینی کشف سوژههای خاص نیز وقتی زیر دندان یک خبرنگار مزه کند خواب و خوراک را
از او میگیرد.
چند سال پیش وقتی برای اولین بار گزارش مردان ریزنقشی را که در قسمت تعمیر باکهواپیما کار می کردند، رسانهای کردم با واکنش زیادی
رو به رو شد و مستندسازان زیادی به سراغش رفتند.
از هرچه بگذریم از لذت گزارشهای میدانی نمیتوان گذشت، آنهم وقتی ماجرای جنس خوب درمیان باشد. سه سال پیش بود که با چند معتاد همراه شدم تا زندگی یک روزشان را گزارش کنم، خوب یادم هست که آن روز کمرم به شدت درد می کرد، اما وقتی کنار آنها نشستم و آقایان معتاد
زرورق و فندک به دست گرفتند بعد چند لحظه به قول آنها بوخوری شدم و کمردرد پاک یادم رفت.
کشف سوژه های ناب نیز کم از لذت بوخوری و گزارش میدانی ندارد .این روزها نیز در گروه جامعه وقتی نتیجه و بازخورد سوژه هایی را که با اعضای گروه جامعه به قول معروف می پزیم،می بینم غرق در لذت می شوم، گزارشهایی مانند »لژنشینان دربند»، «قاچاق شبانه آب در دل پایتخت» و «ایرانیان چگونه قاچاق» می شوند.
تیتر خبرها