فرصتها را از دست ندهیم
خاطرهای عرض میكنم كه در فیلم نیست و خیلی روی من اثر گذاشت. ما هم گاهی اوقات خسته میشدیم، مثلا ناگهان ساعت 3صبح خبر میدادند كه بار آمده و باید آن را خالی میكردند، ما هم باید برای فیلمبرداری میرفتیم. یكی از شبها دو خانم سالمند و فرزندانشان از یكی از روستاهای دوردست عراق پیاده آمده بودند و دنبال موكبی برای استراحت میگشتند. من چون عربی نمیدانستم، به آنها اشاره كردم كه موكب ما اینجاست، بیزحمت به قسمت پایین بروید كه خانمها هم آنجا هستند. بروید و استراحت كنید. از شدت خستگی، توانش را نداشتم كه تا ورودی قسمت خواهران آنها را همراهی كنم. چون فاصله جایی كه بودم تا موكب زیاد نبود، خیالم راحت شد كه اینها میتوانند راه موكب را پیدا كنند. وقتی به موكب برگشتم، اولین كاری كه كردم، از مسؤول موكب خواهران پرسیدم آیا خانوادهای با این مشخصات آمدند اینجا جا بگیرند یا نه؟ گفت نه. گفتم نگاهی كنید تا خیالم راحت شود. رفت و آمد و گفت اینجا اصلا خانواده عربی نیامده و ایرانیها هستند. خیلی ناراحت شدم از اینكه چرا آن لحظه غفلت كردم و اینها را نبردم دم در موكب. این اتفاق، مثل یك حسرت و گمشدهای در ذهنم شده است. حتی وقتی متوجه شدم آنها به موكب نیامدند، تا انتهای یك خیابان طولانی هم رفتم اما آن خانواده را پیدا نكردم. اینها همان نكات مراقبه است كه باید رعایت كنیم. من میگویم ایكاش این فرصت را از دست نمیدادم.
تیتر خبرها