حكایت حلوای غیرمگسی و  كپشن حكیم

حكایت حلوای غیرمگسی و كپشن حكیم

 حكیمی كه به زهد و اندیشه‌ورزی و كلمات قصار شهره بود با تنی‌چند از مریدان هنگام قدم زدن به فودكورت مركزی شهر رسید. یكی از مریدان گفت: ای حكیم، بیا داخل شویم و سد جوع كنیم. حكیم گفت: اینجا محل شكم‌چرانان و بندگان نفس است و ما را در اینجا كاری نیست. مرید گفت: ای حكیم، شاید با مشاهده احوالات بندگان دنیا دریچه حكمتی به روی شما باز شد و ما توانستیم از خرمن حكمت شما خوشه برچینیم. حكیم كه از ادبیات مرید خوشش آمده بود گفت: بلامانع است و با مریدان وارد فودكورت شدند.
صاحبان مغازه‌های فودكورت حكیم و مریدان را به مغازه خود دعوت كردند تا با آنها عكس یادگاری بگیرند و در صفحه خود بگذارند، اما حكیم و مریدان دعوت آنان را نپذیرفتند. تا این‌كه به یك مغازه حلواپزی رسیدند. حكیم رو به مریدان كرد و گفت: حلوا یك غذای سالم و مطابق با سبك زندگی سنتی است و ایرادی ندارد كه به این مغازه داخل شویم و مقداری حلوا بخوریم. سپس وارد حلوافروشی شدند و میزها را به هم چسباندند و نشستند. حلوافروش یك سینی پر از حلوا برای حكیم و مریدان آورد، اما به‌محض آن‌كه سینی را روی میز گذاشت تعداد زیادی مگس روی آن نشستند. حلوا فروش به‌وسیله یك بادبزن اقدام به دور كردن مگس‌ها كرد. مگس‌هایی كه بر لبه حلوا نشسته بودند پرواز كردند و رفتند، اما مگس‌هایی كه وسط سینی حلوا نشسته بودند پایشان گیر كرد و نتوانستند فرار كنند.
یكی از مریدان رو به حلوافروش كرد و گفت: این حلوا مگسی شد. آن را عوض كن. حكیم رو به مریدان كرد و گفت: با توجه به این صحنه حكمتی به ذهنم رسید. مریدان گفت: بگو ای حكیم. حكیم گفت: آن سینی حلوا نماد بود و باد بزن نماد مرگ و مگس‌ها نماد آدم‌ها. آدم‌هایی كه غرق دنیا نشده‌اند هنگام مرگ آسان از دنیا دل می‌كنند و پر می‌كشند و آدم‌هایی كه غرق دنیا شده‌اند، پایشان گیر است و وقت وداع زندگی خیلی اذیت می‌شوند. مریدان نعره زدند و لباس‌های رویی خود را پاره كرده. سپس حكیم به یكی از مریدان گفت یك عكس سلفی بگیرد و حكمت حلوا و مگس را زیر آن كپشن و صفحه حلوافروشی را نیز منشن کند. حلوافروش نیز یك سینی حلوا آورد و حكیم و مریدان به خوردن حلوای غیرمگسی مشغول شدند.