درباره فیلم مامور مخفی که ظاهری ضدایرانی و باطنی ضد اسرائیل دارد
گل به خودیِ اسرائیل
اسرائیل تاکنون ده بار نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی زبان شده که رکوردی میان کشورهای خاورمیانه به حساب می آید، اما هر ده بار، دست خالی مشهورترین رویداد سینمایی جهان را ترک کرده است. با وجود این، نامزدیهای پررنگ در طول اسکار که می توان فارغ از متر ومعیارهای هنری، بخش مهمی از آن را به حساب رابطه خوب آمریکا و اسرائیل و مشروعیت دادن به این دومی گذاشت، سینمای این کشور هیچ جریانی در عرصه فیلمسازی جهان ایجاد نکرده و کمتر فیلمی از آن سروصدا به پا کرد و نخبگان و منتقدان سینمایی آن را پسندیدند و توصیه کردند. حتی وقتی اسرائیل به طرز عجیبی در سالهای2007، 2008 و 2009 در اسکار هت تریک کرد و نامزد جایزه بهترین فیلم خارجی زبان شد و حتی این نامزدی در سال 2011 هم تکرار شد، اما باز هم این باعث نشد سینمای اسرائیل جایی میان سینمای محبوب سینمادوستان جهان داشته باشد و حتی موردتوجه قرار بگیرد. کمی بعید است که دوستداران سینمای جهان، کارگردانهای اسرائیلی را بشناسند و منتظر فیلمهای جدید آنها باشند. وضع سینمای اسرائیل را مقایسه کنید با سینمای ایران که از گذشته تا امروز موفق شده جایگاه مهم و شایسته ای در سینمای منطقه، آسیا و جهان داشته است و فیلمسازانی داشته و دارد که حتی در میان سینمادوستان جهان محبوبیت دارند. ضمن اینکه سینمای ایران تنها با دو بار حضور و نامزدی، برنده دو اسکار بهترین فیلم خارجی زبان شده، کاری که اسرائیلها با ده بار نامزدی هم نتوانست آن را انجام دهد.
موساد موساد که می گن اینه؟
فیلم مامور مخفی ساخته یووال آدلر، کارگردان اسرائیلی تبار و محصول سال 2019 است که دو بازیگر سرشناسهالیوودی در آن بازی می کنند؛ دایان کروگر آلمانی که او را با بازی در فیلمهایی چون تروآ و لعنتیهای بیآبرو میشناسیم و مارتین فریمن که در آثاری چونهابیت، شرلوک و فارگو بازی کرده است. قصه فیلم هم درباره ریچل، یک جاسوس زن موساد (سازمان جاسوسی اسرائیل) است که مامور میشود تا در هیبت معلم زبان یکی از آموزشگاههای تهران، به برنامه هستهای ایران نفوذ و درباره آن جاسوسی کند.
در نگاه اول به نظر می رسد این فیلم با بهره گیری از دو بازیگر مشهور و با موضوع ضدایرانی و عرضه در مجامع جهانی سینمایی و اکران عمومی در آمریکا و اروپا، قصد مقابله با سیاستهای هستهای کشورمان و همسویی با دشمنی و مخالفت حکومت اسرائیل را دارد، اما به دلایل اشتباهات استراتژیک و ساختاری و فنی، نه تنها این اتفاق نمی افتد بلکه مامور مخفی اسرائیلی ناخواسته به خودش و سیاستهای اسرائیل شلیکی مرگبار می کند و فیلم را با سر و صورت به زمین می زند.
اولین نکته شاید مربوط به مدیران موساد باشد که در فیلم می بینیم؛ چهرههایی که قرار است ماموریتهای موردنظر اسرائیل را به مامور بالادستی ریچل، توماس (مارتین فریمن) و سپس به ریچل دیکته کنند. اما آن جدیت و قاطعیت و فراست موسادیها که باید لازمه و ضمانت ماموریتهای جاسوسه باشد، به دلیل انتخاب بازیگرانی با چهرههای خشن و دوست نداشتنی و سختگیریهای غیرانسانی شان، بیشتر حالت دافعه آمیز پیدا می کند و نه تماشاگر فیلم با آنها ارتباط خوبی برقرار می کند و نه حتی توماس و ریچل. البته ظاهر روند قصه باید طوری باشد که همین عدم ارتباط درست و دوستانه میان توماس و ریچل با بالادستیها و رئیس و روسا، باعث رفتار هنجارشکن آنها و تمردشان میشود، اما سوال و نکته مبهم اینجاست که چرا اسرائیل در این زمینه خودزنی کرده و تصویر سیاهی از سران اطلاعاتی و امنیتی کشورش نشان داده تا اصلا کار به آن اختلافات پایانی بکشد؟
نکته دیگر این که هر دو مامور موساد در این فیلم که به طور مستقیم درگیر ماموریت جاسوسی درباره برنامه هستهای ایران میشوند، کاملا و به طور تام و تمام اسرائیلی نیستند و بخشی از ملیتشان مربوط به کشور دیگری است. درواقع همان طور که این دو در خود فیلم هم اشاره می کنند، آنها به نوعی خارجی به حساب می آیند. شاید هم برای همین سران موساد از این خارجیها برای چنین ماموریتهای خطرناکی استفاده میکنند تا اگر اتفاقی هم برای آنها رخ دهد، چندان مهم نباشد. اگرچه ظاهرا در یک فیلم داستانی و سینمایی چنین چیزی مطرح میشود، اما باید این اشاره را جدی گرفت و آن را به سیستم اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل ربط داد که ترجیح می دهد در ماموریتهای بسیار خطیر، جان اسرائیلیهای صددرصدی را به خطر نیندازد و به جای آن از خارجیهای نصفهاسرائیلیاش مایه بگذارد.
این مساله هم باز تصویر خوشایندی از اهالی موساد ارائه نمی کند و نشان می دهد آنها به هر قیمتی حتی قربانی کردن مامورانشان حاضرند به اهداف خصمانه خود دست یابند که این هم قطعا به مذاق تماشاگران خوش نمی آید.
باز از نکتههای قابل اشاره دیگر، ضعف ماموران رده اول و اجرایی موساد در فیلم است که هم عجیب و غیرقابل باور است و هم آن اقتدار و قاطعیت احتمالی قابل انتظار در چنین افرادی را زیرسوال می برد. ریچل نهتنها در انجام برخی ماموریتها و وظایفش ناتوان است و اصلا نشانی از یک جاسوس و مامور زبده ندارد، بلکه حتی گاهی ترسش از یک شخص معمولی هم فراتر می رود و قادر به کنترل موقعیت ناخواسته پیش آمده نیست. نمونه بارزش آنجاست که ریچل با دیدن ماشین پلیس و مامورانی که برای دستگیری پسر بزهکار همسایه وارد آپارتمان میشوند، دست و پایش را گم می کند.
مهارت ریچل در جاسوسی هم آنجا به طور کامل موردتردید قرار می گیرد که او عاشق فرهاد رضوی، سوژه جاسوسی اش در ایران میشود و دل و دین نداشته اش را می بازد و ناخواسته، ضربه ای به اهداف اسرائیل می زند و رشته کار را از دست موساد خارج می کند. معلوم نیست این چه مامور و جاسوس آفتاب مهتاب ندیده ای است که در چنین ماموریت مهم و ملتهبی، این طور عاشقانه دسته گل به آب می دهد. معمولا در فیلمهای جاسوسی دیده ایم اگر هم قرار به چنین ماجراجوییها و برقراری رابطههای پرخطری است، جاسوس یا جاسوسه بهره برداری و مصادره مطلوبی از آن می کند و با پایان ماموریتش، آن رابطه بخصوص نیز کات میشود اما در مامور مخفی، جاسوسه خواسته یا ناخواسته اراده و توان کنترل موقعیت و سوژه جاسوسی اش را ندارد.
مخاطب رو چی فرض کردی؟
این سوالی اساسی است که کارگردان اسرائیلی تبار و سازندگان فیلم باید به آن جواب دهند. اگر نفوذ به یک شرکت الکترونیکی مرتبط با فعالیتهای هستهای ایران اینقدر به راحتی آب خوردن باشد، تا به حال بساط آن در کشورمان برچیده شده بود و خبری از فعالیتهای علمی مرتبط با آن نبود. وقتی نویسنده نتوانست راهی درست برای نفوذ و جاسوسی در قصه (فیلم براساس کتابی به نام معلم انگلیسی ساخته شده است) پیدا کند، دست به دامن ساده انگارانهترین مسیر شد و جاسوسه در شرکتی به این مهمی که تنها یک نگهبان وافوری، آن هم اهل کشوری دیگر (آذربایجان) دارد و از هر گونه دوربین مدار بسته و تجهیزات حفاظتی و امنیتی عاری است، به راحتی و با کمترین مانع و دشواری، موفق به انتقال اطلاعات از تهران به مدیران موساد شد.
یکی دیگر از پاشنه آشیلهای فیلم، ورود بمب از ترکیه به کشور برای انجام عملیات خرابکارانه در ایران است که هیجان بیهوده و کاذبی را ایجاد کرد. درحالی که می دانیم اگر قرار به چنین اقداماتی باشد و بتوان پیشتر چنین نفوذی را در برخی بخشهای مهم کشور انجام داد، قطعا می توان بمبها را در همینجا تامین کرد و ساخت تا دیگر نیاز به آن ماجراجویی برون مرزی نباشد. ضمن این که مضحک ترش واکنش ریچل بعد از اطلاع از تبعات فاجعه بار بمبگذاری و شهادت تعدادی از دانشمندان هستهای و حتی بچههای مظلوم و بی گناه است که انگار از همهچیز و چنین اقدامات صهیونیستها بیخبر بود. درهرصورت این مساله هم بیشتر به ضرر سیاستهای اسرائیل تمام میشود.