داستان 2 لكه در 2 زمینه و فیلسوف مشهور
در مدرسهای در شهر دانزیك، معلم وارد كلاس شد و دانشآموزان به احترام وی از جا بلند شدند. معلم سپس با دست به بچهها اشاره كرد كه بنشینند و دفتر حضور و غیاب را برداشت و نام دانشآموزان را خواند و مقابل اسم غایبان با قلم قرمز علامت گذاشت. سپس از جا برخاست و به پای تخته رفت و گفت: امروز میخواهم درس بزرگی به شما بدهم. بعد یك كاغذ سفید را كه روی آن یك لكه سیاه كشیده شده بود روی تخته چسباند و گفت: این چیست؟ دانشآموزان یكصدا گفتند: یك لكه سیاه. معلم گفت: خاك بر سرتان. دانشآموزان پرسیدند: چرا؟ معلم گفت: برای اینكه بهجای نقاط مثبت و روشنیها و امیدها به تاریكیها و نقاط منفی و ناامیدیها توجه دارید. برای اینكه اینهمه سفیدی را ندیدید و یك لكه سیاه را دیدید. در این هنگام دانشآموزی از جا برخاست و با اجازه معلم پای تخته رفت. آنگاه یك كاغذ سیاه را كه روی آن یك لكه سفید كشیده شده بود كنار كاغذ قبلی چسباند و گفت: حالا بگویید این چیست؟ دانشآموزان یكصدا گفتند: یك لكه سفید. دانشآموز رو به معلم كرد و گفت: به نظر من آنچه موجب این شد كه دانشآموزان تصویر شما را یك لكه سیاه و تصویر مرا یك لكه سفید معرفی كنند، سیاهی و سفیدی و روشنی و تاریكی و امید و ناامیدی نیست، بلكه ذهن بهطور طبیعی آنچه را در مركز تصویر است سوژه اصلی در نظر میگیرد و باقی تصویر را زمینهای برای آن فرض میكند كه نیاز نیست چندان مورد توجه باشد. در این لحظه معلم كه از تیزبینی و دقت نظر دانشآموز خوشش آمده بود با شلنگ به جان او افتاد و او را سیاه و كبود كرد تا از این به بعد علاوه بر تیزبینی و دقت نظر، صاحب ادب و نزاكت و رعایت سلسلهمراتب نیز بشود و معلم خود را مقابل دانشآموزان دیگر ضایع نكند.
گفتنی است آن دانشآموز كسی نبود جز فیلسوف مشهور آرتور شوپنهاور، فیلسوف هلندی ـ آلمانی كه در تاریخ فلسفه به تیزبینی، دقت نظر و عقدهایبازی ناشی از كتكخوردنهای بسیار در دوران تحصیل مشهور بود.
گفتنی است آن دانشآموز كسی نبود جز فیلسوف مشهور آرتور شوپنهاور، فیلسوف هلندی ـ آلمانی كه در تاریخ فلسفه به تیزبینی، دقت نظر و عقدهایبازی ناشی از كتكخوردنهای بسیار در دوران تحصیل مشهور بود.