آقای نصرآباد شما هنوز زنده‌اید!

گفت‌وگو با عباس حسین‌نژاد درباره زنده‌یاد ابوالفضل زرویی نصرآباد

آقای نصرآباد شما هنوز زنده‌اید!

 سال گذشته به مناسبت درگذشت زنده‌یاد ابوالفضل زرویی نصرآباد در همین صفحه و همین‌جا مصاحبه‌ای از او بازنشر كردیم كه هفده سال قبل با روزنامه جام‌جم انجام داده بود با این تیتر: می‌ترسم بمیرم و كسی یادم نباشد! تیتر غم‌انگیزی بود كه از متن مصاحبه انتخاب شده بود. الان كه آن مصاحبه را دوباره خواندم و یك سال از درگذشت آقای طنز ایران گذشته، متوجه شدم كه جواب‌هایش چقدر تلخ بوده، هجده سال قبل! و در همه این سال‌ها چرا كمتر كسی فكری كرد برای اندوه مردی كه به طنازی شهرت دارد؟ آنقدر این اندوه و غم را ندیدند تا زرویی نصرآباد در 11 آذر 97 پشت میز كارش در تنهایی، انزوا و خلوت خودخواسته از دنیا رفت و دو روز بعد او را یافتند، اول برادرش او را دید و بعد دوستانش؛ در حال كتاب خواندن از این دنیا به دنیایی حتما بهتر مهاجرت كرده بود.
در سالگرد درگذشت این طناز بی‌نظیر یك روز قبل سالمرگش با یكی از نزدیك‌ترین دوستانش؛ عباس حسین‌نژاد هم‌صحبت شدم تا به آقای زرویی نصرآباد بگویم، نترسید آقای نصرآباد، شما یك‌سال است، رفته‌اید، اما ما شما را فراموش نكرده‌ایم. نگران سال‌های بعد هم نباشید شما همیشه در خاطره‌ها زنده خواهید بود. نه به این دلیل كه نویسنده بوده‌اید، نه به این دلیل كه پژوهشگر بوده‌اید، نه به این دلیل كه بهترین طنزها را نوشته‌اید... همه اینها در فرع ماجرا هستند، شما در تاریخ كشور ما زنده می‌مانید چون معروفید به «مهربانی». دوستانتان این خصلت شما را برای دیگران بازگو می‌كنند و این ویژگی منحصر به فرد سینه به سینه نقل و بازگو خواهد شد و شما جاویدان خواهید ماند به نام نامی «محبت».
در توصیف این ویژگی منحصر به‌فرد كه روز‌به‌روز در دنیای امروز ما نایاب‌تر می‌شود همین بس كه وقتی از دوست دیرینه شما؛ آقای حسین‌نژاد می‌خواهم شما را از زاویه نگاه خودش توصیف كند، می‌گوید: پشت آن سبیل‌ها، مادری مهربان زندگی می‌كرد كه همه را دوست داشت، به شدت و حدت مهر مادری.
گویا آن سبیل‌های پهن و سیاه برای طرفداران و دوستانتان حكایت‌ها به جا گذاشته، نشان به آن نشان كه وقتی با آقای امید مهدی‌نژاد همان سال قبل درباره شما صحبت كردم، گفت: «سبیلش نماد طنز معاصر بود». حالا شما نیستید آقای زرویی نصرآباد معروف به ملانصرالدین تا بیاییم و با شما صحبت كنیم و خودمان درك كنیم پشت آن سبیل‌ها چگونه طنزی نشسته كه چنین عمیق است و ماندگار اما در هم‌صحبتی با دوستانتان كمی به عمق این طنزها دست پیدا می‌كنیم.
شب رندان؛ كارخانه تولید طنز
وقتی به عباس حسین‌نژاد تلفن می‌كنم تا درباره آقای زرویی نصرآباد با او صحبت كنم، می‌گوید الان یزد هستم، آمده‌ام برای شركت در كنگره دو روزه‌ای كه برای آقای نصرآباد برگزار شده! می‌بینید آقای نصرآباد از یادها نرفته‌اید...
حسین‌نژاد خاطراتش را كه ورق می‌زند به برنامه طنز حلقه رندان اشاره می‌كند كه به همت شما در حوزه هنری برگزار می‌شد. او می‌گوید: شب رندان كارخانه تولید طنز بود. استقبال از این برنامه بی‌نظیر بود. همه طنزنویسان حاضر در این برنامه تلاش می‌كردند حداقل یك طنز خوب همراه داشته باشند و به شب رندان وارد شوند. آقای نصرآباد مدیریت هوشمندانه‌ای بر این برنامه داشت. طنز مراقبت می‌خواهد كه اگر این مراقبت هوشمندانه نباشد وارد مسائل غیراخلاقی شاید بشود. مراقبت می‌كرد كه طنزهایی رواج پیدا كند كه بتوان آنها را جلوی خانواده هم خواند! درباره طنز سیاسی دیدگاه خاص خودش را داشت. زیاد موافق آن نبود، می‌گفت: تاریخ مصرف دارد، اگر شخصیت سیاسی دیگر فعال نباشد یا در دوره‌ای یا دوره‌هایی جایش را به دیگری بدهد دیگر طنزهایی كه درباره او نوشته می‌شود را مُرده باید حساب كرد. اما معتقد بود كه طنزهای اجتماعی همیشه تاریخ مصرف دارند، همان‌طور كه طنزهای زن و شوهری هیچ‌وقت كهنه
نمی‌شوند.
عبید زمانه
به حسین‌نژاد می‌گویم، چندین سال قبل از آقای صابری (گل آقا) درباره آینده طنز ایران می‌پرسند، می‌گوید: زنده است و زنده خواهد ماند چون عبید زاكانی زمانه‌ای دارد به نام ابوالفضل زرویی نصرآباد. به نظرتان چرا آقای نصرآباد را به عبید زاكانی تشبیه كرد؟
می‌گوید: عبید زاكانی چند قرن قبل زندگی می‌كرده، اما سرآمد طنز است چون هم به نثر و هم به نظم مسلط بوده و در هر دو حوزه طنزهای اجتماعی می‌نوشته كه هنوز هم باقی است و مرجع است. شاید برخی از طنزهای عبید از نظر اخلاقی آن‌طور نباشد كه بتوان آنها را جلوی خانواده خواند و تعریف كرد. شاید برخی بگویند عبید بی‌ادب بوده. اما نمی‌توان تیزی و تندی و تاثیرگذاری طنز او را نادیده گرفت. آقای نصرآباد مرزهای اخلاقی را در طنز رعایت می‌كرد، اما قوت قلمش زیاد بود و تاثیرگذاری‌اش بی‌نظیر. هم در شعر طنز مسلط بود هم در نثر. آن‌قدر این قوت غالب بود و چشمگیر كه رهبر معظم انقلاب در یكی از شب‌های شعر بیت درباره یكی از طنزهای نظم آقای زرویی به او گفتند: این خوب است، اما آن نثرتان یك چیز دیگر است. آقای زرویی را به معنای تام كلمه می‌توان كتابخوار دانست. او درباره همه چیز مطالعه می‌كرد، می‌خواند، می‌خواند و می‌خواند. اطلاعاتش خیلی زیاد بود، منظورم از اطلاعات، اطلاعات عمومی و سطحی نیست بلكه معلومات عمیق است. 23 ساله بود كه آقای صابری به او لقب بهترین طنز نویس ایران را داد. استعداد شگرفی داشت و با استفاده از ذوق و قریحه‌اش به نگاه ریزبینش همه اتفاقات را رصد می‌كرد و درباره آنها می‌نوشت؛ عالی هم می‌نوشت، تاثیرگذار و فراگیر.
از حسین‌نژاد درباره خلوت‌گزینی آقای زرویی می‌پرسم، می‌گوید: بدنه فرهنگی و مسؤولان فرهنگی با آقای نصرآباد خوب تا نكرد. از آن‌همه معلومات و سواد و بینش و دیدگاه از آن قلم بی‌نظیر استفاده نشد. كم‌كم او به نزوا كشیده شد و این اواخر دیگر كاملا در تنهایی غرق شده بود، حتی تلفنش را هم به ندرت جواب می‌داد. باید به حال خودمان تاسف بخوریم كه به شخصیت‌هایی مانند زرویی نصرآباد آنقدر بی‌توجهی می‌كنیم تا از دستشان می‌دهیم و فقط دریغ و حسرت می‌ماند برایمان.
از این نویسنده می‌پرسم، آیا آقای نصرآباد برخلاف قلم طنازی كه داشتند، درون غمگین و تلخی داشتند؟ می‌گویند كمدین‌ها و طنازان چنین‌ هستند؟
این فعال فرهنگی می‌گوید: از امام علی(ع) روایت داریم كه می‌گوید: شادی مومن بیرونی است و اندوهش درونی. طنزنویس حتما بیشتر از دیگران سیاهی‌ها را می‌بیند برای همین می‌تواند به زبان طنز آنها را روایت كند. درون تلخ و غمگین، ذات طنزنویسی است. اقای نصرآباد، طنازی بود كه تلخی‌ها را به شیرینی روایت می‌كرد. روحش شاد.