سریال «دل» که از شبکه نمایش خانگی پخش میشود، پر است از نمایش تجمل و ثروت؛ اتفاقی که ظاهر ا در این رسانه تبدیل به یک عادت شده است
ما خیلی پولداریم، خیییلی!
به نظر می رسد هرچقدر برخی فیلمهای سینمایی ایران در سالهای اخیر در پرداختن به طبقات فرودست و فقیر جامعه افراط کرده اند و انواع و اقسام قصههای تلخ و سیاه را به بهانه سینمای اجتماعی به تصویر کشیده اند، بیشتر آثار شبکه نمایش خانگی هم از آنسوی بام افتاده اند و در طرح مسائل و مشکلات طبقات بالای جامعه و خانوادههای مرفه از هیچ کوششی دریغ نمی کنند. نکته عجیب، میل سازندگان سریالهای شبکه نمایش خانگی به ویژه در این چند وقت اخیر به طبقه از ما بهتران است. این گرایش کلیشه ای و شایع به سمت افراد مرفه به حدی است که شائبه یک جریان برنامه ریزی شده را به ذهن متبادر می کند. همچنین نمایش مکرر چنین فضایی برای مخاطبان، به نوعی با ترویج فرهنگ اشرافی و طبقه سرمایه داری مترادف می شود؛ آن هم در شرایطی که بسیاری از مردم حال و روز اقتصادی و معیشتی مناسب و به سامانی ندارند و با مشکلات مالی فراوانی روبهرو هستند.
یک سور به جِم!
سریال «دل» به کارگردانی منوچهرهادی، تازهترین سریال شبکه نمایش خانگی است که تقریبا همه آن عناصر کلیشه ای و شایع این مدیوم نمایشی را دارد؛ قصه خانوادههای لاکچری و بالانشین و مشکلات عشقی و عاطفی آنها. این سریال که ادعا میشود در سه روز اول انتشار در شبکه نمایش خانگی، رکورد تماشای آنلاین را زده و با ثبت ۱۳میلیون و ۴۴۰ هزار دقیقه توانست به پر مخاطبترین سریال در سه روز اول این شبکه تبدیل شود، در همین دو گام ابتدایی و پخش دو قسمت اولیه نشان داد همچون بیشتر سریالهای شبکه نمایش خانگی، تمام تمرکز و توان خود را روی ظواهر و نمایش عناصر طبقه مرفه جامعه گذاشته و به جز این تنها سعی دارد با یک ایده و بهرهگیری از چهرههای شناختهشده بازیگری مخاطبان را پای سریال نگه دارد.
فضای اشرافی و مرفه سریال از همان نما و سکانس اول شروع میشود و وقتی شخصیت رستا (ساره بیات) چشم باز میکند، خانهای شیک و گرانقیمت را میبینیم. دوستان سازنده سریال تنها به سورپرایز تازه عروس از سوی تازه داماد (آرش با بازی حامد بهداد) - بماند که بازیگرانی چون بهداد و بیات هنوز باید در سینمای ما نقش داماد و عروس جوان را بازی کنند- بسنده نمی کنند و با پنهای مدام (حرکات افقی دوربین)، باز هم آن خانه شیک و لاکچری نو نوار را به رخ مخاطب می کشند.
ماشین بنز آقاداماد هم در همین دو قسمت، حضور برجستهای در کار دارد و طوری از آن فیلمبرداری شده که کاملا توی چشم باشد.
فخرفروشی تصویری و ارائه قابهایی کارتپستالی از طبقه اعیان، تنها محدود به اینها نیست و در این زمینه به فهرست بالابلندتری هم میرسیم؛ شاید مهمترین آنها نمایش مدام تالار عروسی باشد؛ این تالار که از گرانقیمت ترین مکانهای برگزاری مراسم عروسی در ایران است و تاکید تکراری روی نماهای معروف آن با شرایط و وضعیت بسیاری از مخاطبان سریال همخوانی ندارد. آن چک 850 میلیون تومانی که مخصوص خرج و مخارج این عروسی شاهانه و اشرافی است هم تیر خلاص را در این زمینه میزند و به خوبی گواه فضای لاکچری این سریال است.
تاکید روی ظواهر آن ساختمان شیک و گرانقیمتی که آرایشگاه عروس آنجا واقع شده است در قسمت دوم هم در ادامه همین اعیانی بازیهای سریال است.
به جز تاکید روی مکانهای اینچنینی که بسیاری از مردم آنها را تنها در آثار شبکه نمایش خانگی و برخی فیلمهای سینمایی می بینند، پوشش شخصیتها هم چندان با پوشش عرف جامعه سازگاری ندارد و مردان حتی در فضایی به جز مراسم عروسی هم با کراوات و لباسهای رسمی و اتوکشیده نشست و برخاست می کنند.
به جز اینها، روابط آزاد و رفتارهای به دور از عرف زنان و مردان هم از مهمترین مصادیق این فضای اعیانی است که از قضا سنگ بنای بیشتر سریالهای شبکه نمایش خانگی را هم تشکیل می دهد و انگار قصهها و درامها به جز این بحثهای خیانت محور نمی توانند شکل بگیرند.
حالا که چی؟!
چنین فضای اعیانی و چنین شخصیتهای رها و آزاد از پایبندی اخلاقی که در بیشتر سریالهای شبکه نمایش خانگی به تصویر کشیده می شود، بسیار به سریالهای بی مایه ترکیه و شبکه جم شباهت دارد. با این تفاوت که سریالهای وطنی متاثر از آثار همسایه، از فیلمنامههای دقیق و قدرتمندی هم برخوردار نیستند و مثل سریالهای موفق ترکیه ای، توان قصه گویی پرجزئیات را ندارند.
این درحالی است که مثلا همین دل در همین دو قسمت و در زمان حدودا صد دقیقه ای، کشدار و به سختی پیش می رود و قصه آنطور که باید پیش نمی رود. کل قسمت اول حول و حوش مخالفت دو خانواده با ازدواج آرش و رستا و تهدید مهران (مهدی کوشکی که تقریبا با همین تیپ و لباس از فیلمی به فیلم دیگر جابهجا می شود، دوست پسر قبلی رستا) میگذرد و کل قسمت دوم هم پیرامون غیب شدن عروس هنگام خروج از آرایشگاه. غیبت رستا در دقیقه 16 قسمت دوم اتفاق میافتد، اما تا پایان این قسمت هیچ اتفاق دیگری رخ نمیدهد و شاهد تلاش بیهوده شخصیتها برای یافتن او هستیم از جمله آرش و آوا (یکتا ناصر) که بارها آنها را در حال جستوجوی رستا می بینیم.
این درجا زدن فیلمنامه و کمفروشی قصه، تنها محدود به دل نیست و بیشتر سریالهای شبکه نمایش خانگی از آن رنج میبرند یا بهتر بگوییم مخاطب را رنج میدهند. چون تماشاگر هر هفته با کلی امید و آرزو هزینه می کند که سریالی با قصههایی پیش رونده و کلی اتفاقات و ماجرا ببیند، اما معمولا کمتر این اتفاق می افتد و مخاطبان از روند داستان سریالها راضی نیستند.
یکی از ترانههایی که در این دو قسمت پخش شده سریال دل و در آن تالار مجلل و اعیانی عروسی شنیده شده، چنین متنی دارد: «نگم برات/ قلبم داره تندتند می زنه برات/ نگم برات/ این دل داره پرپر می زنه برات»! اما حالا ما پیرو همین ترانه، اتفاقا گفتیم برایتان از کم و کاستیها و لاکچری بازیهای این سریال شبکه نمایش خانگی.
امیدواریم در ادامه این مجموعه تنها به نمایش صرف این فضای شیک و اعیانی بسنده نکند و با فیلمنامهای بهتر و جذابتر، بتواند مخاطبان را رضایتمندانه پای سریال بنشاند.
جابهجاییهای قابل بررسی
سرمایه گذاری دل را جواد فرحانی (که تهیهکننده سریال هم است)، امیرمنصور جمشیدی و سعید خندق آبادی به عهده دارند که از این میان حضور خندق آبادی در این جمع، عجیب به نظر می رسد. او که پیشتر مدیرعامل موسسه هنرهای تصویری سوره وابسته به حوزه هنری بود و در فضایی فعالیت می کرد که نقد محتوایی و مضمونی به آثاری شبیه دل داشت، حالا مدتی است که به فضای دیگری ورود کرده است. چه میشود که شخصیت فرهنگی و دغدغهمند چون او، تغییر رویکرد داده است. او البته پیشتر و در زمان مسؤولیت در حوزه هنری هم، با خرید فیلم هزارپا چراغ سبزی به این جریان نشان داده بود. این جابهجایی حاوی نکته تاسف باری است؛ اینکه مدیر و مسؤولی که قرار بود مقابل آثار معارض فرهنگ جامعه بایستد و الگوسازی کند، حالا خود جزئی اساسی در تولید و سرمایه گذاری این آثار شده است.
این نمونهها نشان از ضعف سیاستگذاری کلان فرهنگی کشور دارد و نیازمند بررسی و آسیبشناسی جدی است. برای این گزارش با سعید خندقآبادی تماس گرفتیم تا نقدهای مطرحشده را مطرح کنیم اما ایشان پاسخگو نبود و امکان گفتوگو فراهم نشد.
لمپنیسم در شبكه نمایش خانگی
شبكه نمایش خانگی این روزها حواشی زیادی در اطراف خود ایجاد كرده است؛ از معضلات و مشكلات در حوزه محتوایی گرفته تا ساختاری. اما بد نیست نقبی به چرایی شكلگیری اساس شبكه نمایش خانگی بزنیم.
اساسا تعریف شكلگیری شبكه نمایش خانگی در كشور ما براساس فروش فیلمهایی بود كه بعضا فاخر نیز بودند، اما فروش ناموفقی در گیشه داشتند و بنا بود اینها در سبد خرید مردم قرار بگیرند تا چرخه فیلمسازی بچرخد. اما در عمل چیزی كه امروزه میبینیم پر شدن این سبد از سریالهای بعضا نازل و پرحاشیه است كه راه تنفس چنین فیلمهایی را بستهاند.
از جمله سریالهایی كه حواشی زیادی ایجاد كرده و در حال پخش است، میتوان به سریال مانكن اشاره كرد؛ سریالی كه نام ملودرام عاشقانه را برخود گذاشته اما در عمل سریالی است كه تداعیگر شاخصههای فیلمفارسی است. سریالی كه مابهازایی در جامعه ایرانی امروز ما ندارد و در لایههای زیرین خوددرصدد اشاعه نوعی نابهنجاری اجتماعی است؛ چنانكه در رابطه ناسالم و بیمارگونه كتایون و كاوه نیز به چشم میخورد. البته این، همه ضعف سریال نیست، حضور فرزاد فرزین در این سریال؛ كاراكتری تكلایه كه دقیقا ما را به یاد قهرمانان فیلمفارسی میاندازد و صدالبته فیلمنامه ضعیفی كه اگر قهرمانان لمپن داستان از آن حذف شوند، دیگر چیزی برای ارائه ندارد.
لمپن و لمپنیسم نكتهای است كه اخیرا در مورد اشاعه آن در سریالها زیاد صحبت شده و چندی پیش نیز مسعود فراستی منتقد سینما در برنامه «پشت صحنه» رادیو تهران در مورد سریالسازی در ایران و شبكه نمایش خانگی به این نكته اشاره كرد كه «این سریالها بهشدت ضد اجتماعی و لمپن پرورند. این سریالها به قدری افراط دارند كه ممكن است به فرهنگ خانواده تبدیل شود و نمیشود الزاما از آن گرفته شده باشد.»
اما واژه لمپن به چه معناست و چرا سینمای فیلمفارسی به لمپنپروری مشهور شده؟ لمپن از لحاظ روانشناسی و جامعهشناختی به افرادی گفته میشود كه شخصیتهای ضداجتماعی داشته و از جریان عادی زندگی بهدور هستند. به طور واضحتر اینگونه افراد بدون شغل مشخص، اهل خشونت و برخوردهای فیزیكی هستند و زورگویی و عدم مسؤولیتپذیری، بیخانمان بودن و به كار بردن ادبیات سخیف از دیگر شاخصههای این گروه ذكر شده است.
لمپنیسم در سینمای قبل از انقلاب خود را در فیلمفارسی به صورت عینی و ملموس به نمایش گذاشت. این شخصیت كه همواره به سه عنصر ناموس، عصمت و غیرت تكیه داشت، به گونهای به نمایش گذاشته شد كه از لمپن، قهرمانی افسانهای ساخت طوری كه مردم بخشی از آرزوهایشان را در آنها میدیدند و اساسا یكی از كاركردهای فیلمفارسی ساختن قهرمانانی دوستداشتنی از شخصیتهای منفی بود.
در واقع هشداری كه فراستی به عنوان منتقد اعلام میكند كاملا بجاست؛ زیرا برخی سازندگان شبكه نمایش خانگی فضای اینگونه آثار را به فیلمفارسی نزدیك كردهاند؛ قهرمانپردازی از شخصیتهای لمپنی كه رفتار لوطیوار، شخصیتهای غیرواقعی و تكیهكلامهای مخاطب سادهپسند، تمام داشته آنهاست و بهوضوح آثار قهرمانمحور سینمای قبل از انقلاب را به ارث بردهاند.
آثاری كه چنین شاخصههایی دارند اغلب از چنان فیلمنامه ضعیفی برخوردارند كه اگر شخصیت لمپن داستان از آن حذف شود چیزی از سریال باقی نمیماند.
پرواضح است كه این رفتار در حیطه فرهنگ خانواده ایرانی - اسلامی نمیگنجد اما ترس از فرهنگسازیای كه اینگونه آثار خواسته یا ناخواسته درپیش گرفتهاند موجب انتقاداتی مانند آنچه فراستی گفت، شده است.
نقدی كه گرچه موجب هجمه وسیعی علیه او شد اما حرف دل خیلی از دلسوزان فرهنگی كشور است و بیانش شهامتی میخواست كه تنها فراستی داشت.
دل نوازان
این هم برخی نظرات مردم در صفحه شخصی منوچهرهادی در فضای مجازی درباره سریال شبکه نمایش خانگی دل:
قسمت 2 واقعاااااا بد بود، 40 دقیقه فقط صرف شد که دو نفر تو یه ساختمون بچرخن و مراسم عروسی ببینیم.
سریال نسخه ای از سوژههای سریالهای ترکی کانال جم است.
چرا خانم بیات رو برای این نقش انتخاب کردین کمی جوانتر بهتر نبود؟
با کمال احترام انتخاب بازیگر این دو نقش (آرش و رستا) صفر.
آقایهادی کارتون عالیه ولی من خودم به شخصه وقتی این همه تجملات رو می بینم اذیت می شم و دلم به حال پسرا و دخترایی می سوزه که تو حسرت یه ازدواج معمولی موندن وقتی فیلم رو می بینم یه حس خوب و بد در کنار هم دارم.
مثل همیشه عالی، بدرخشید.
جنابهادی اولا که خسته نباشید، دوما که آیا نشون دادن این همه تجملات تو این موقعیت اقتصادی واقعا واجبه؟ نشون دادن این همه ماشین لوکس خارجی خدمتکار خونههای آنچنانی واقعا واجبه؟ درسته با دو قسمت فیلم دیدن نباید قضاوت کرد اما اکثر کارهای شما موضوع اصلی داستان مربوط به قشر مرفه جامعه است و یه زندگی دارن که بیشتر مردم حتی تو خوابشون هم نمی بینن.
آقایهادی یه بارم یه سریال درست کن که سطح خانوادههای معمولی باشه. همش پول پول تجملات.
محشره جناب آقایهادی. آرزوی من بازی در فیلمهای شماست. معرکه اید.
قسمت دوم اصلا خوب نبود. خانومتون خوب بازی نمی کنه آقایهادی.
اینقدر تبلیغ تجمل و سرمایه داری نکنید. مردم مشکل دارن می فهمین؟
برای صدا و سیما فیلم بساز تا همه مردم بتونن ببینن!
آقایهادی یه سوال. چرا فقط درباره طبقه ثروتمند فیلم می سازین؟ ما واقعا با این سریالا همذات پنداری نمی کنیم. هم عاشقانه خیلی آبکی و مسخره و بی دغدغه بود و هم این سریال. چرا قصههاتونو تو از دل طبقه اکثریت مردم ایران روایت نمی کنید. اگر دلتون به چند تا نوجون که از دیدن خانمها و آقایون خوشگل و لاکچری لذت میبرن خوشه و از این طریق میخواین پول دربیارین واقعا براتون متاسفم ولی شما کارگردان خوبی هستید و امیدوارم بتونید من رو قانع کنید.
دل بردی از ما به یغما.