این فرهنگ نیست

این فرهنگ نیست


راستش را بخواهید ما فكر می‌كنیم همه چیز زبان است. به عبارت بهتر گمان می‌كنیم همه چیز در زبان است كه اتفاق می‌افتد. تا حالا فكر كرده‌اید برخی واژگان مثل «فرهنگ» و «هنر» چه كاركردهای فرامتنی دارند؟
وقتی می‌گوییم فلان امر، «فرهنگی» است، دیگر منظورمان آنچه به صورت عمومی از فرهنگ اختیار می‌شود نیست. مثلا شما می‌گویید «فرهنگِ رفتن به ورزشگاه» یا «هنرِ دیپلماسی سیاسی». خب بدیهی است كه اینجا، منظورتان از فرهنگ و هنر، ربطی به حوزه‌هایی چون ادبیات اعم از داستانی و نمایشی و شعر و هنرهای مختلف نیست. شما دارید این مفهوم را از معنا تهی می‌كنید تا كار خودتان را با آن راه بیندازید.
 از شما چه پنهان در همین صفحات گروه «فرهنگ» هم ما كم دچار این التقاط نیستیم. برخی، از ما می‌خواهند به فلان كتاب درباره سیاست یا جامعه‌شناسی بپردازیم در حالی كه بدیهی است جای پرداختن به این كتاب‌ها در صفحه سیاسی و جامعه روزنامه است. حالا این‌كه بحث دیگری است، اما خلاصه بگوییم التقاط، تا آ‌نجا پیش رفته كه مفهوم فرهنگ و مفهوم هنر، كاملا دچار اغتشاش در اطلاق شده است.
در این صفحه، كار دیگری در این رابطه كرده‌ایم؛ از زاویه‌ای دیگر. به بهانه حرف‌های یک داستان‌نویس و نیز انتشار یک تصویر از رستورانی عجیب در سعادت‌آباد تهران به این پرداخته‌ایم كه چرا هر چه سرگرمی است، جای فرهنگ نشسته است؟ آیا فرهنگِ سرگرمی ولو در قالب هنر و ادبیات، فرهنگ است؟