صنعت سرگرمیسازی پس از تسلط بر هنر و ادبیات، بر همه شؤون فرهنگ عمومی حاكم شده است
مراسم دائمی تخمهخوران
اینجا نمیخواهیم صرفا غر بزنیم كه چرا همه چیز شده سرگرمی. هر چند كه این انتقاد، تا قیام قیامت باید كار خودش را بكند تا شاید دست كم بتواند روزی روزگاری در قرون بعد هنر و فرهنگ را از چنگ عمال ابتذال به در آورد. میخواهیم از آنسو به ماجرا نگاه كنیم؛ از جایی كه سرگرمی تولید میكند و این تولید سرگرمی، گاه به فرهنگ تبدیل میشود و گاه هم خودش را به عنوان امری فرهنگی یا هنری غالب میكند. درباره این تفاوت، بهتر است ابتدا یادداشت ستون سمت راست صفحه را بخوانید و بعد این گزارش را ادامه بدهید اما اگر حس و حالش را ندارید عجالتا بگوییم كه عدهای به همه چیز میگویند فرهنگ، مثلا میگویند فلانی فرهنگ آپارتماننشینی ندارد كه البته درست است اما خب این اطلاق فرق دارد با آنچه میگوییم فرهنگ در معنای امر فرهنگی. خب حالا چه میخواهیم بگوییم؟ میخواهیم بگوییم فاجعه، شق دیگری هم دارد؛ هنر یا صنعت سرگرمیسازی در حال تسلط بر همه شئون زندگی ماست. در این زندگی، تئاتر و سینما و ادبیات و اینها هم قربانی شدهاند. برای سرگرمشدن دیگر نمیرویم كنار آب كرج بنشینیم و پیكنیك كنیم؛ میرویم پاساژهای باکلاس و با كتابها سلفی میگیریم. اگر هم شال و كلاه میكنیم برای شمال، بیشتر وقتمان را در مالهای بزرگ مازندران میگذرانیم. بله، سرگرمشدن صرف با این شؤون جدید، تبدیل به فرهنگی مسلط شده است.
تخمهشكستن با سینما، تئاتر و ادبیات
چراغش را دیروز دوباره حامد جلالی روشن كرد. چراغ انتقاد به تسلط سرگرمی بر همه فعالیتهای ادبی و هنری را میگوییم. این داستاننویس كه با كتاب «وضعیت بیعاری» در بخش داستان بلند و رمان دوازدهمین دوره جایزه ادبی «جلال» شایسته تقدیر شناخته شده دیروز با ایسنا به گفتوگو نشسته و در بخشی گفته: «در حوزه هنر به طور كلی به واسطه درگیریهای ذهنی، مردم به دنبال سرگرمی هستند و به همین سبب هنرمندان ما هم كارها را به سمت سرگرمی میبرند كه نمونه بارز آن سینمای ماست؛ كارهایی كه مردم را بخنداند و سرگرم كند تولید میشود و مخاطب هم دارد. نمونه این مساله در ادبیات، كارهای ترجمه پرفروش است كه از جنس كارهای پاورقی و صرفا سرگرمكننده هستند. شاید درگیریهای اقتصادی و مسائل زندگی و مشكلات باعث شده مخاطب ما خیلی نخواهد در رمان هم به آنها فكر كند. مخاطب میخواهد فقط چیزی بخواند یا فیلمی ببیند تا سرگرم شود؛ این یك مشكل است. البته شاید در این مساله هم نویسنده مقصر نباشد، چون او هم درگیر همین مسائل اقتصادی و مشكلات است و شاید تحقیق، پژوهش و سفر رفتن مثل گذشته برای او سخت باشد. همه اینها هنر ما را دچار این كرده كه دیگر ما كارهای عمیق نمیبینیم».
این رماننویس البته در این گفتوگو در پی علتها نبوده و چنانچه خود نیز گفته، معضل معیشت دامان همه را گرفته و تنگناهای اقتصادی، هنر و ادبیات را به ورطه سرگرمكنندگی انداخته است. راستی تا یادمان نرفته این را هم بگوییم كه شما تا انتهایش را بخوانید: لابد میدانید كه هنر نمایش، هنری است كه به هنر محض و ماندگار و جدیتر نزدیكتر است و مخاطب خاص خودش را دارد. اگر فكر میكنید با سه چهار بار به تماشای نمایشهای لاكچری چند میلیاردی نشستن، تماشاگر تئاتر محسوب میشوید، سخت در اشتباهید! شما 300 هزار تومان دادید تا یكی دو ساعتی، با نمایشی كه صرفا سرگرمكننده و پرزرقوبرق است، سرتان گرم شود.
ما آمدهایم غذایمان را بخوریم خانم آتوود!
دیروز تصویری در شبكههای اجتماعی دستبهدست شد كه ما وقتی حرفهای حامد جلالی را گذاشتیم كنار آن، فكر كردیم كه این گزارش را بنویسیم و به قدر اندازه و كفایت خودمان هشداری بدهیم. دیگر اصلا خندهدار و كول و باحال نیست؛ باور كنید. هولناك است. میثم اسماعیلی كه همكار سابق ما در گروه ادبیات و هنر است عكس را برای ما فرستاد؛ رستورانی در سعادتآباد تهران افتتاح شده كه طراحی داخلیاش شبیه سلولهای یك زندان است. شما میروید در سلولتان مینشینید و گارسون با لباس زندانبان و باتوم و با همراهی كه لباس زندان به تن و دستبند به مچها دارد حاضر میشود تا سفارشتان را ثبت كند! میثم اشارهای هم به مارگارت آتوود، نویسنده رمان جهانگیر «سرگذشت ندیمه» كه مجموعهای تلویزیونی هم بر اساسش ساخته شد، كرده بود. اگر خانم نویسنده از چنین ایدهای خبر داشته باشد در جلد بعدی این رمانش كه نهایت قهقراهای از این دست را مد نظر قرار داده، استفاده نمیكند؟
نه! اصلا خندهدار نیست. اصلا سرگرمكننده نیست؛ ما آمدهایم غذایمان را بخوریم.
خب سرآخر هم مجبوریم بگوییم كه تكلیف تفكیك صنعت سرگرمیسازی با هنر و فرهنگ در جهان مدتهاست روشن شده است. مانی جعفرزاده كه منتقد هنر است در این باره گفته: «ساز و كارش در آن سوی جهان وجود دارد؛ صنعت سرگرمی هم تولیدكنندهها و كمپانیهای خودش را دارد و نیازی ندارد خودش را پشت نامی دیگر و بهجای چیز دیگری جا بزند».
تخمهشكستن با سینما، تئاتر و ادبیات
چراغش را دیروز دوباره حامد جلالی روشن كرد. چراغ انتقاد به تسلط سرگرمی بر همه فعالیتهای ادبی و هنری را میگوییم. این داستاننویس كه با كتاب «وضعیت بیعاری» در بخش داستان بلند و رمان دوازدهمین دوره جایزه ادبی «جلال» شایسته تقدیر شناخته شده دیروز با ایسنا به گفتوگو نشسته و در بخشی گفته: «در حوزه هنر به طور كلی به واسطه درگیریهای ذهنی، مردم به دنبال سرگرمی هستند و به همین سبب هنرمندان ما هم كارها را به سمت سرگرمی میبرند كه نمونه بارز آن سینمای ماست؛ كارهایی كه مردم را بخنداند و سرگرم كند تولید میشود و مخاطب هم دارد. نمونه این مساله در ادبیات، كارهای ترجمه پرفروش است كه از جنس كارهای پاورقی و صرفا سرگرمكننده هستند. شاید درگیریهای اقتصادی و مسائل زندگی و مشكلات باعث شده مخاطب ما خیلی نخواهد در رمان هم به آنها فكر كند. مخاطب میخواهد فقط چیزی بخواند یا فیلمی ببیند تا سرگرم شود؛ این یك مشكل است. البته شاید در این مساله هم نویسنده مقصر نباشد، چون او هم درگیر همین مسائل اقتصادی و مشكلات است و شاید تحقیق، پژوهش و سفر رفتن مثل گذشته برای او سخت باشد. همه اینها هنر ما را دچار این كرده كه دیگر ما كارهای عمیق نمیبینیم».
این رماننویس البته در این گفتوگو در پی علتها نبوده و چنانچه خود نیز گفته، معضل معیشت دامان همه را گرفته و تنگناهای اقتصادی، هنر و ادبیات را به ورطه سرگرمكنندگی انداخته است. راستی تا یادمان نرفته این را هم بگوییم كه شما تا انتهایش را بخوانید: لابد میدانید كه هنر نمایش، هنری است كه به هنر محض و ماندگار و جدیتر نزدیكتر است و مخاطب خاص خودش را دارد. اگر فكر میكنید با سه چهار بار به تماشای نمایشهای لاكچری چند میلیاردی نشستن، تماشاگر تئاتر محسوب میشوید، سخت در اشتباهید! شما 300 هزار تومان دادید تا یكی دو ساعتی، با نمایشی كه صرفا سرگرمكننده و پرزرقوبرق است، سرتان گرم شود.
ما آمدهایم غذایمان را بخوریم خانم آتوود!
دیروز تصویری در شبكههای اجتماعی دستبهدست شد كه ما وقتی حرفهای حامد جلالی را گذاشتیم كنار آن، فكر كردیم كه این گزارش را بنویسیم و به قدر اندازه و كفایت خودمان هشداری بدهیم. دیگر اصلا خندهدار و كول و باحال نیست؛ باور كنید. هولناك است. میثم اسماعیلی كه همكار سابق ما در گروه ادبیات و هنر است عكس را برای ما فرستاد؛ رستورانی در سعادتآباد تهران افتتاح شده كه طراحی داخلیاش شبیه سلولهای یك زندان است. شما میروید در سلولتان مینشینید و گارسون با لباس زندانبان و باتوم و با همراهی كه لباس زندان به تن و دستبند به مچها دارد حاضر میشود تا سفارشتان را ثبت كند! میثم اشارهای هم به مارگارت آتوود، نویسنده رمان جهانگیر «سرگذشت ندیمه» كه مجموعهای تلویزیونی هم بر اساسش ساخته شد، كرده بود. اگر خانم نویسنده از چنین ایدهای خبر داشته باشد در جلد بعدی این رمانش كه نهایت قهقراهای از این دست را مد نظر قرار داده، استفاده نمیكند؟
نه! اصلا خندهدار نیست. اصلا سرگرمكننده نیست؛ ما آمدهایم غذایمان را بخوریم.
خب سرآخر هم مجبوریم بگوییم كه تكلیف تفكیك صنعت سرگرمیسازی با هنر و فرهنگ در جهان مدتهاست روشن شده است. مانی جعفرزاده كه منتقد هنر است در این باره گفته: «ساز و كارش در آن سوی جهان وجود دارد؛ صنعت سرگرمی هم تولیدكنندهها و كمپانیهای خودش را دارد و نیازی ندارد خودش را پشت نامی دیگر و بهجای چیز دیگری جا بزند».