مرامت را عشق است اوس ماركوس!

مرامت را عشق است اوس ماركوس!


همین حالا كه شما مشغول خواندن سطور این ستون هستید و همین حالا كه احتمالا دارید چای داغ توی استكان یا فنجان را مز مزه می‌كنید و همین الان كه مشغول خواندن چك پرینت صفحات هستید (خطاب اینجا با دوستان سردبیری است كه عصر یكشنبه كه غروب دیروز بود، مشغول خواندن صفحات بودند) و همین الان كه دارید كنار جام‌جم خواندن، اخبار فضای مجازی را هم چك می‌كنید و لایك و كامنت‌های اینستاگرام‌تان را مورد شمارش قرار می‌دهید... دقیقا همین الان اوستای معمار و بنایی كه از یكی دو هفته قبل از طبقه همكف شروع كرد و پتك‌زنان طبقه به طبقه بالا آمد، رسیده به زیر طبقه سوم و عن‌قریب است كه از یكی از گوشه‌های طبقه سر بیرون آورد و به ما
دالی بدهد!
حقیقتا این استمرار در پتك زدن اوستای بنا، هر آینه به آن مورچه زحمتكش و پرتلاش زكی گفته! همان مورچه‌ای را عرض می‌كنیم كه زمانی كه تیمور شكست‌خورده و فراری به گوشه‌ای پناه برده بود با 67 مرتبه جابه جا كردن بار به تیمور لنگ، درس پشتكار داد. خلاصه كه معلوم نیست تا دوستان سر از كف طبقه بیرون آرند و ما را به اسیری ببرند، این ستون به پایان خواهد رسید یا نه!
و اما بعد... از همین صفحه شروع كنیم. فرمانده افغانستانی لشكر فاطمیون كه در سوریه مجروح شده و مدت‌ها بود كه تركش‌های زیادی هم در بدن داشت، در نهایت به دلیل عوارض استفاده زیاد از حجم دارویی كه مصرف می‌كرد به شهادت رسید. همین قضیه هم باعث شد در ضمن یك گزارش یادی از او كنیم و در ادامه هم یادی از شهدای ایرانی كه در افغانستان به شهادت رسیده‌اند. گزارش مربوط به شهید محمدجعفر حسینی را كنار همین ستون بخوانید.
ورق بزنید و حاصل گزارش میدانی زینب مرتضایی‌فرد را از نمایشگاه ملی اسباب‌بازی در صفحه بعد بخوانید. قضیه از این قرار است كه كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان پنجمین دوره این جشنواره را برگزار كرده. مرتضایی‌فرد هم صبح دیروز كفش و كلاه كرد و رفت كانون و حسابی چرخید و با تولیدكننده‌ها و غرفه‌دارها هم گپ زد.
ظاهرا جا نداریم. صفحات 11 و 12 هم دو گزارش بامزه سینمایی داریم كه زحمتش را قنبری و رستگار كشیده‌اند. رستگار كلی وقت گذاشته و یك گزارش تحلیلی مبسوط نوشته از بازیگرانی كه یكهو فاز و شخصیت بازیگری‌شان تغییر كرده بدون رگ به رگ شدن كمرشان! قنبری هم گزارش مجملی بسته از چند فیلم مهم كه احتمالا در جشنواره حضور خواهند داشت. خب به سلامتی این ستون به پایان رسید. دوست محترم بنا هم همچنان مشغول كوبیدن پتك بر كف طبقه ما و سقف طبقه پایین است اتفاقی نیفتاده؛ هنوز البته!