کارشناسان در گفتوگو با جام جم از عواقب چند پارگی در جامعه میگویند
جمع جامعه جمع نیست
شکاف معیشتی حاصل از وضعیت نابسامان اقتصادی را که جامعه را به دوپاره فقیر و غنی تبدیل میکند، شاید بتوان پای تحریمهای ظالمانه نوشت و حتی ترمیم کرد؛ اما شکافی که جامعه شناسان آن را دوقطبی اجتماعی نام گذاشتهاند به راحتی قابل احیا نیست. شکافی که حالا هر چه میگذرد چه از سمت مسوولان و نهادها و چه از سوی مردم در حال افزایش است. نه که این هشدار و نهیب تنها از سوی جامعهشناسان باشد بلکه پیش از این هم بارها رهبر معظم انقلاب در ارتباط با تبعات این دو قطبی سازی هشدار دادهاند. ایشان چند سال پیش به آشکاری هشدار دادند «دو قطبی کردن جامعه، مردم را خسته میکند، دو جهت کردن همراه با شعار و جنگ و دعوا مردم را دلزده میکند و محیط جامعه، یک محیط شکنندهای میشود.» شاید در رسانهها به تبعات سیاسی این دو قطبی سازی اشارههای فراوانی شده باشد، اما آسیب این جریان به نظام کوچک جامعه همچون خانوادهها هم سرایت میکند. سرد شدن روابط خانوادگی پیرو جداسازی نظری در یک اتفاق اجتماعی کوچکترین نشانهای است که به وضوح حالا میتوان به چشم دید. اینکه بسیاری از همنشینیهای خانوادگی به واسطه افزایش این شکاف نظری از میان رفته است. همین اتفاق که در واحد کوچکی از جامعه به نام خانواده را میتوان به کل جمعیت ایران تعمیم داد و آن زمان است که میتوان به عواقب جبران ناپذیر این دو قطبی سازی پی برد. پر واضح اینکه دوقطبیسازی یا به عبارتی ایجاد فضای تقابل بدون شک صدمات جبرانناپذیری را متوجه اتحاد جامعه میکند و جرقهای برای تفرقه و چنددستگی اجتماعی میشود.
حاج قاسم سلیمانی بگیرید تا حادثه تلخ ساقط شدن هواپیمای مسافربری ، در حالی که همه این موارد میتوانست به همدلی یک جامعه کمک کند با اصرار عجیب دشمنان این جامعه تبدیل به شکاف میان افراد آن شده است. اولین و مهمترین آسیب این شکاف بزرگ، تفرقه است. غفور شیخی، جامعه شناس به جام جم میگوید: باید در نظر داشت اختلاف نگاه در جامعه نشان از تکثر آراست و این به تنهایی میتواند باعث پویایی یک جامعه باشد؛ اما نه وقتی این اختلاف منجر به تفرقه شود. در قرآن هم اشاره شده است اختلاف برای یک جامعه رحمت است، اما تفرقه یک معضل است. اولین تبعات منفی ایجاد دو قطبی هم همین تفرقه است.
تلخی ماجرا همین است. اینکه اختلاف دیدگاه در یک جامعه به عنوان یک معیار پویایی و زنده بودن جامعه دارد و از نگاه بسیاری از جامعهشناسان این یک ظرفیت بالقوه است، اما استفاده درست نکردن از همین ظرفیت باعث از بین رفتن انسجام ملی است. جعفر بای، آسیبشناس نیز دراین باره به ما میگوید:در کلان اجتماعی ما اختلافات شیعه و سنی را به عنوان یک ظرفیت نهفته در جامعهمان داریم و از سوی دیگر یک نگارستانی از اقوام داریم که به عنوان ظرفیتهای بالقوهای هستند که به راحتی حالا بستری شدهاند برای تفرقه افکنی. او باور دارد:اتفاقا دشمنان هم از این ظرفیتی که میتواند بسیار مثبت باشد سوء استفاده و با دو قطبی سازی تفرقه ایجاد میکنند. این تنوع فرهنگ و قوم و نگاه یک ظرفیت است نه یک نقطه ضعف.
عدالت، قربانی دو قطبی سازی
از میان رفتن ظرفیتی به نام تنوع قومیتی یا تکثر آرا باعث از میان رفتن مفهومی کلیتر و
عدالت محوری به نام شایستهسالاری هم میشود. این گزاره البته مصداقهای فراوانی حداقل در یک دهه گذشته در جامعه ایران داشته است. چیزی که به راحتی از سوی مردمان یک جامعه فهم میشود. غفور شیخی این آسیب را سرفصل یکی از مباحث مهم در جامعه شناسی یعنی تقلیل و سوخت میداند و معتقد است رواج این دو قطبیسازی به معنای تلف شدن ظرفیتهای توانای مردمان یک جامعه است. او در توضیح این مفهوم به ما میگوید:در جامعهای با تنوع فکری و ظرفیتهای متفاوت و تکثر بالای آرا، رویهای شکل میگیرد که همه این موارد تقلیل مییابد به دو بحث یا قطب. این تقلیل تنوعات نگاهی جامعه باعث میشود بسیاری از نقاط قوت یک جامعه از بین برود. این روند وقتی آسیب بیشتری میزند که بسیاری از ظرفیتهای موجود در جامعه از بین میروند تنها به این دلیل که در دستهبندی کلی آن نگاه قرار نمیگیرند. همچون یک دومینوی مخرب همین موضوع تقلیل و سوخت مورد اشاره این جامعه شناس باعث ایجاد دشمنی میشود. عمیق شدن اختلافات و رواج انتقام گیری تبعات دشمنیهای زاییده شده از دوقطبیسازی است. مصداق سیاسی این آسیب ها هم بسیار ملموس است. اینکه یک جریان سیاسی که به قدرت میرسد ابتدا به انتقام گیری از جریان گذشته حاکم میپردازد.
منتفعان دو قطبی سازی
چه کسانی از دو قطبیسازی نفع میبرند. هر جا حرف از دو قطبی سازی میان افراد یک جامعه است میتوان ردی از دشمنان این مرز و بوم را هم یافت. در هشدارهای مسؤولان رده بالای نظام هم همواره میتوان این ماجرا را دید. اما در سطوح پایینتر هم این جریان دو قطبی سازی رواج دارد. جعفر بای معتقد است این موضوع پیشینه تاریخی هم دارد. اشاره او معطوف به همان ماجرای 28 مرداد 32 است که صبح زندهباد مصدق سرداده شد و شب تبدیل شد به مرده باد مصدق. او سوی نقدش را هم کمی به سمت مردمان این جامعه میگرداند. این آسیبشناس اجتماعی به ما میگوید: در جامعه شناسی مردم ایران این مساله به شدت مشهود است که قدرت خودتخریبیمان بسیار بالاست. خودزنی ما بسیار بیشتر از مخالف زنی است. به این مفهوم که به راحتی مرزبندی میشویم علیه خودمان و به راحتی موضع میگیریم و حتی به آسانی میپذیریم.
غفور شیخی به عنوان جامعه شناس، معتقد است همین رفتار جامعه ایرانی به واسطه افزایش شکاف دو قطبی از سوی قدرت حاکم است. او برای استدلال چنین نگاهی از آسیبی به نام شکنندگی و آسیبپذیری حرف میزند. آنطور که او میگوید وقتی یک قطب این جریان حاکم میشود دیگر قطب شکل گرفته ناخودآگاه محکوم است. طبعا میزان نفوذپذیری قطب حاکم بیشتر است و به همین دلیل همه امکانات و قدرت متوجه این طبقه میشود و میزان نفوذپذیری این طبقه افزایش پیدا میکند. بنابراین بسیاری از تواناییهای افراد متعلق به طبقه دیگر نادیده گرفته میشود و جامعه نمیتواند از این تواناییها برخوردار باشد.
دوگانههای کذایی یک جامعه
هم اتفاقهای اخیر و هم بسیاری از اتفاقات پیش از هفته گذشته تبدیل شد به محلی برای افزایش شکاف بین مردمان جامعه، نگاهی معطوف بر اینکه اگر همسوی یک نگاه و نظر در جامعه نباشیم پس مخالف آن هستیم. همین نکته سررشته همه اختلافات و تفرقههایی است که وفاق ملی ایران را نشانه گرفته است. بسیاری از موضوعات اجتماعی همچون حجاب، پا گذاشتن زنان به استادیومهای ورزشی، تشییع باشکوه شهید حاج قاسم سلیمانی و ... میتواند محلی باشد برای تضارب آرای افراد یک جامعه با هر نوع نگاه و دیدگاهی؛ اما آنچه از سوی جریانی موکد به آن اصرار میشود قائل به این گفتوگو نیست و سعی در دوپاره کردن این افراد دارد. درک این مساله برای این جریان احتمالا بسیار سنگین است که فردی میتواند دل در گرو رشادتهای سردار شهید داشته باشد، اما در کنار آن به تماشای فوتبال در یک ورزشگاه هم برود، جریان مقابل این نگاه اما اصرار دارد افراد را در این دوگانههای کذایی تقسیمبندی کند.