بخشش مرد همسركش در وقت اضافه

بخشش مرد همسركش در وقت اضافه

مرد جوان كه در درگیری با همسرش او را به قتل رسانده بود، با بخشش اولیای دم از قصاص رهایی یافت. متهم روز گذشته به لحاظ جنبه عمومی جرم در دادگاه محاكمه شد .
به گزارش خبرنگار جام‌جم، 25 مرداد سال 94 رسیدگی به پرونده قتل زن جوان به نام محبوبه با كشف جسد خفه شده او در خانه‌اش در ورامین آغاز شد. همسر محبوبه كه ماموران پلیس را در جریان ماجرا قرار داده بود، در همان برخورد اول با ماموران، به قتل همسرش اعتراف كرد و گفت: «همسرم دخترعموی من بود و از چند روز قبل از حادثه، عمو و زن عموی من به خانه‌مان آمده بودند. شب حادثه خواهر محبوبه آنها را دعوت كرده بود اما ما را دعوت نكرد. محبوبه می‌گفت به خاطر پدر و مادرم ما هم باید به آنجا برویم و من مخالف بودم. جر و بحثمان شد و برای همین محبوبه را هل دادم. او زمین خورد و شروع به داد و بیداد كرد. من كه خیلی عصبانی شده بودم سعی كردم او را ساكت كنم و دستم را روی دهانش گذاشتم و از شدت خشم شال سرش را دور گردنش پیچیدم و می‌خواستم هرطور شده محبوبه ساكت شود. اما یكدفعه دیدم كه او دیگر نفس نمی‌كشد.» به دنبال اعتراف متهم، پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه كیفری یك استان تهران ارجاع شد و پدر و مادر محبوبه به عنوان اولیای دم تقاضای قصاص متهم را كردند.
حكم بعد از تایید از سوی دیوان‌عالی كشور در مرحله اجرا قرار گرفت و متهم پای چوبه دار رفت. اما درست در لحظه اجرای حكم، اولیای دم از قصاص متهم اعلام گذشت كردند.
روز گذشته متهم برای رسیدگی به لحاظ جنبه عمومی جرم باردیگر در شعبه دوم دادگاه كیفری یك استان تهران پای میز محاكمه قرار گرفت و در دفاع از خود گفت: «از كاری كه كردم خیلی پشیمانم و با دست خودم زندگی‌ام را نابود كرده‌ام. از دادگاه تقاضای تخفیف در مجازات دارم.»




طناب دار دور گردنم بود و التماس می‌كردم
بخشش پای چوبه دار موهبتی بود كه نصیب شهرام شد و زمانی كه مرگ را مقابل چشمانش دید اولیای دم از قصاص او گذشتند. متهم در گفت‌وگو با جام‌جم، از لحظه‌های دلهره‌آور زمان اجرای حكم گفت.
   چند وقت بود با محبوبه ازدواج كرده بودی؟
سال 91 با هم ازدواج كردیم. من عاشقش بودم و فكر می‌كردم به من جواب مثبت نمی‌دهد. چون او یك دختر تحصیلكرده بود. معماری خوانده بود و من سواد خواندن و نوشتن هم نداشتم. هر شرطی گذاشت قبول كردم. البته شرط سختی هم نگذاشت. هرچه گفت برای پیشرفت خودم بود. دلش می‌خواست در كار و زندگی‌ام موفق باشم. من دامدار بودم اما او از من خواست شغلی پیدا كنم كه در آن بیشتر پیشرفت كنم.
   زندگی‌تان خوب بود؟
خیلی با هم خوب بودیم و هیچ اختلافی نداشتیم. اما نمی‌دانم شب حادثه چه شد كه یكدفعه آن قدر عصبانی شدم. دختر كوچكمان خواب بود و محبوبه چراغ‌ها را خاموش كرده بود. در تاریكی نمی‌فهمیدم چه فشاری به گلوی همسرم وارد می‌كنم. حالا چهار سال است در دلتنگی برای همسر و فرزندم بدترین روزها و شب‌ها را گذرانده‌ام.
   لحظه اجرای حكم چه رنگی است؟
سیاه و كبود است. بدترین حسی است كه یك انسان ممكن است در زندگی‌اش تجربه كند. وقتی من را به سوییت برده بودند لحظه‌ها برایم سپری نمی‌شد. می‌دانستم محبوبه دردانه خانواده‌اش بود و خیلی دوستش داشتند. به عمو و زن‌عمویم حق می‌دادم كه از من گذشت نكنند. اما دلم برای یك بار دیگر در آغوش گرفتن دخترم سارینا پر می‌كشید.
   چطور بخشیده شدی؟
اولیای دم از قصاص كوتاه نمی‌آمدند. وقتی برای آخرین بار آنها را دیدم به دست و پایشان افتادم. اما آنها می‌گفتند حكم باید اجرا شود. احساس می‌كردم هر قدمی كه بر می‌دارم هزار سال می‌گذرد. وقتی روی سكو ایستادم به حدی زانوهایم می‌لرزید كه ایستادن برایم سخت بود. فریاد می‌زدم و با گریه از عمویم می‌خواستم من را ببخشد. طناب را به گردنم انداختند و چشم‌هایم را بستم. فكر می‌كردم برای همیشه چشمانم را روی دنیا بسته‌ام اما همان لحظه مامور اجرای حكم صدایم زد و گفت اولیای دم از قصاص گذشت كرده‌اند.
   بعد از آزادی چه می‌كنی؟
قبل از دستگیری در كارخانه تولید شیرآلات كار می‌كردم. چند وقت قبل با همكارانم تماس گرفتم و گفتند اگر آزاد شوی باز هم می‌توانی برگردی سر كارت. دلم می‌خواهد كار كنم و كوتاهی‌ام را در حق سارینا جبران كنم. او سال دیگر باید به مدرسه برود. می‌خواهم برای آینده او تلاش كنم.