نگاه اول نواب مرا گرفت

نگاه اول نواب مرا گرفت


محمدمهدی عبدخدایی یكی از اعضای جوان و پاك‌باخته جمعیت فدائیان اسلام بود كه ارادت ویژه‌ای به شهید نواب صفوی به عنوان بنیانگذار فدائیان اسلام داشت.
او درباره ملاقات با شهید نواب‌صفوی و تاثیری كه از او گرفت، توضیح می‌دهد: در سال 1324 برادران امامی تصمیم گرفتند كسروی را در دادگستری بزنند و در پی آن، شهید نواب صفوی به مشهد آمد.
پدر من آیت‌ا... شیخ غلامحسین تبریزی در سال 1311، در پی مبارزه با اعوان و انصار شاه در تبریز، به مشهد تبعید شده بود و تحت مراقبت و فشار رژیم بود. ایشان سخت مخالف سلطنت و رضاخان و طرفدار بیداری دینی بود.
بعد از شهریور 20 تصمیم گرفت برای پاسخگویی به لاطائلات كسروی، نشریه «تذكرات دیانتی» را چاپ كند.
در مشهد هم در پاسخ به شیخ مردوخ كردستانی از علمای سنندج كه به امیرالمؤمنین(ع) ایراد گرفته بود، نشریه‌ای را چاپ كرد. لذا همیشه در منزل ما بحث‌های فكری و سیاسی وجود داشت و من با این‌كه نوجوان بودم، در جریان بسیاری از این امور قرار گرفته بودم.
نشریات و كتاب‌های احمد كسروی هم در خانه ما بود و لذا اهمیت ضرباتی را كه فدائیان اسلام به او می‌زدند، درك می‌كردم.
در خرداد 1324 شهید نواب صفوی تصمیم گرفت خودش كسروی را از بین ببرد كه نهایتا موفق نشد و فقط او را زخمی كرد.
در این میان توده‌ای‌ها با این‌كه با خود كسروی موافق نبودند، اما از مواضع ضددینی و ضدشیعی او جانبداری می‌كردند و در روزنامه مردم، درباره حمایت از افكار كسروی چیزهایی می‌نوشتند.
رضاخان و كسروی و فروغی و تیمورتاش با هم تفاوت‌های زیادی داشتند، اما ظاهرا در مورد ناسیونالیسم قومی به توافق رسیده بودند.
ناسیونالیسم قومی یعنی طرفداری از یك قوم و نژاد خاص! مثلا رضاخان معتقد بود كه نژاد آریا، بهترین نژاد دنیاست! شاید یكی از دلایلی كه او تصمیم نگرفت مثل آتاتورك زبان و الفبای فارسی را به لاتین تغییر بدهد، ریشه در همین تفكر داشت. در هر حال آن روزی كه شهید نواب در خانه ما را زد و من رفتم و در را باز كردم، از همان لحظه اول، سخت تحت‌تأثیر او قرار گرفتم.
به هر حال من در یك خانواده مذهبی مبارز بزرگ شده بودم و در درس تفسیر قرآن پدرم شركت می‌كردم و لذا با همسن و سال‌هایم فرق داشتم.
درباره نواب صفوی و فدائیان اسلام هم چیزهایی شنیده و دورادور به او علاقه‌مند شده بودم و لذا دیدن نواب صفوی، برایم با شور و هیجان زیادی همراه بود. یادم هست كه از حرف‌های او و پدرم چیزی سر در نمی‌آوردم، ولی هیجانی صحبت كردن نواب، برایم خیلی جالب بود.
همین دیدار باعث شد كه وقتی در سال 1329 به تهران آمدم، با شوق و شور فعالیت‌های فدائیان اسلام را دنبال كنم و در كنار سایر نشریات، به خصوص روزنامه‌های «نبرد ملت» با سردبیری امیر عبدا... كرباسچیان و «اصناف» به سردبیری ابراهیم كریم‌آبادی را به طور مستمر بخوانم.
عبدخدایی درباره   علت دستگیری فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی می‌گوید: استدلال مصدق و ملی‌گراها این بود كه باید اول انگلیسی‌ها را بیرون كنیم و وقتی خیالمان از این بابت آسوده شد،‌ احكام اسلامی را در مملكت به اجرا درآوریم، در حالی كه شرط فدائیان اسلام برای زدن رزم‌آرا این بود كه احكام اسلام اجرا شوند. بعد هم كه مصدق به آمریكایی‌ها نزدیك شد و اصل 4 ترومن را تمدید كرد و به مستشاران آمریكایی روی خوش نشان داد، فدائیان اسلام اعتراض كردند كه فرقی بین آمریكا و انگلیس نیست. شاید دكتر مصدق واقعاً دنبال راهی برای حل مشكلات كشور بود و از رابطه با آمریكایی‌ها نیت بدی هم نداشت، اما برداشت فدائیان اسلام این بود كه آمریكایی‌ها بدون مشورت با انگلیسی‌ها، كاری نمی‌كنند كه به نفع كشور ما باشد. حالا كه فكرش را می‌كنم، می‌بینم چه تحلیل درستی بوده است. به هر حال سید عبدالحسین واحدی به خاطر دستگیری فدائیان اسلام و نواب صفوی، مدام در سخنرانی‌هایش به مصدق حمله می‌كرد.