مشت و مال  با رعایت  فاصله‌گذاری اجتماعی

مشت و مال با رعایت فاصله‌گذاری اجتماعی

حامد عسکری شاعر و نویسنده

    الیوم در اندرونی همایونی قدری احساس ضعف داشتیم، خشایار را صدا كردیم قدری مشت و مالمان بدهد این خماری و رخوت قرنطینه از جسممان فرار كند. دراز كشیده بودیم، لنگ هم بسته بودیم كه بیاید. هی منتظر نشستیم، دیدیم خبری نیست. صدا بلند كردیم كه ببینیم كجاست دیدیم ای دل غافل همان دهانه در ایستاده از دور عین خمیر ورزدادن انگشت‌هایش را باز و بسته می‌كند و انگار نرمش مچ می‌كند. فرمودیم پدرسوخته نیم ساعت است دراز كشیده‌ایم منتظریم كدام گوری رفتی؟ عارض شد: دارم ماساژ می‌دهم. فرمودیم: چگونه ؟ عرض كرد: بنده دارم با رعایت فاصله‌گذاری اجتماعی ماساژتان می‌دهم و به نوعی انرژی درمانی می‌كنم و اثرش از خود ماساژ فیزیكال و لمسی نیز بیشتر می‌باشد. فرمودیم: احسنت كه اینقدر حواست به سلامتی جناب ماست و ادامه دادیم: گویا این انرژی درمانی با چشم‌های بسته اثری بیشتر و عمیق‌تر دارد. محبت كن و چشم‌هایت را ببند كه این انرژی دستان تو بیشتر به بنده برسد. خركیف شده، عرض كرد احسنت كه به این نكته دقیق واقفید. چشم‌هایش را بسته بود كه یك لنگه دمپایی دم دستمان بود برداشتیم كمی با لیوان آب روی میز بغل دستمان خیسش كرده و به او نزدیك شدیم. همین‌طور صداهای عجیب غریب از خودمان در‌می‌آوردیم كه مثلا داریم از این ماساژ لذت می‌بریم و بیچاره ملتفت نمی‌شد كه داریم نزدیكش می‌شویم. به تیررس كه رسیدیم، دمپایی را چنان بر پس كله‌اش كوبیدیم كه فاصله‌گذاری اجتماعی به یك باره جر خورد و به فنا رفت. دمپایی را كه خورد برق از چشم‌هایش پرید و به غرفه كناری گریخت كه دومی را نخورد. پدر سوخته گمان می‌كند می‌تواند سر ما را كلاه بگذارد. مشت و مال نگرفتیم رمق نوشتن نداریم. والسلام...