اشتباه هر دو حكیم
امید مهدینژاد طنزنویس
در یكی از شهرهای یكی از كشورهای خاور دور حكیمی زندگی میكرد كه زندگی خود را وقف خدمت به مردم و حل مشكلات آنها كرده بود و در این راه از هیچ تلاشی فروگزار نمیكرد. چندی بعد ویروسی در آن ناحیه شیوع پیدا كرد و مردم را به خود مبتلا نمود. حكیم ضمن دادن امید به مردم آنها را به فاصلهگذاری اجتماعی و رعایت پروتكلهای بهداشتی توصیه كرد و خود نیز همراه مریدان در صف مقدم مبارزه با بیماری به انجام حركات موزون و مداوای بیماران بر اساس شیوههای طب سوزنی پرداخت. در این هنگام یكی از دوستان قدیمی حكیم كه در شهر دیگری ساكن بود، با رعایت پروتكلهای بهداشتی به نزد حكیم رفت تا با او به بحث و تبادل نظر و تشریك مساعی بپردازد. دوست حكیم از اوضاع شهری كه در آن ساكن بود برای حكیم تعریف كرد و مشاهدات خود را با وی در میان گذاشت. حكیم پرسید: در شهر شما حكیمی هست كه بهز من نباشد حكیم خوب و حاذق و مفید فایدهای است. از او چه خبر؟ دوست حكیم گفت: او برعكس شما كه به قرنطینه و فاصلهگذاری اجتماعی معتقدید به ایمنی فلهای معتقد است و با اینكه نتیجه این ایده را در كشورهای دیگر دیده است اما هنوز دست از اعتقادش برنداشته است. حكیم گفت: عجب. دوست حكیم گفت: شما جدی گفتید ایشان به نظرتان حكیم خوب و حاذق و مفید فایدهای است؟ حكیم گفت: حالا بهجز این مورد اخیر، بلی. دوست حكیم گفت: شما واقعا شخص بزرگواری هستید. حكیم گفت: چرا مگر؟ دوست حكیم گفت: من از ایشان هم درباره شما سوال كردم. گفتند پیرمرد بیكار و بیسواد و پرتی است. حكیم گفت: انسان جایزالخطاست. الان كه فكر میكنم انگار ما هردو درباره هم اشتباه فكر میكنیم و هردو خندیدند. در این هنگام خودروی توزیع ماده ضدعفونیكننده سطوح به در منزل حكیم رسید و حكیم یك شیشه نوشابه خانواده برداشت و به درمنزل رفت و همانطور كه میرفت، خاموش هم شد.