بازخوانی 2 گفتوگو با صدیقه کیانفر که دیروز برای همیشه از میان ما رفت
زندگی و مرگ در آرامش
صدیقه کیانفر، دیروز بر اثر ایست قلبی از دنیا رفت؛با عزت زندگی کرد و با عزت هم فوت کرد.سال 97 گفتوگوی او با جامجم اینطور تمام شده بود: «صدیقه کیانفر که تا چند روز دیگر وارد 82 سالگی می شود، نگاهی رو به آینده دارد.می گوید سنم دلیلی بر سالمندی نیست ، تا زمانی که بتوانم در حوزه بازیگری فعالیت می کنم و از زندگی لذت می برم.»
لذت بردن از زندگی بلدی میخواهد که گویا کیانفر راهش را میدانست.در همان مصاحبه گفت: « جوانتر که بودم تنیس بازی می کردم و مربی شنا بودم.تا قبل اینکه روی صحنه تئاتر زمین بخورم و کتفهایم مشکل اساسی پیدا کند، هفته ای دو روز کوهنوردی می کردم. الان دیگر نمی توانم این ورزشها را انجام دهم، اما ورزش های سبک جزو برنامه های روزانه ام هست.ماهی دو کتاب میخرم و آنها را میخوانم، بیشتر رمان می خوانم تا سرگرم شوم.مطالعه از همان جوانی در برنامه های روزانه ام وجود داشت و همچنان کتابخوانی جزو علایقم است.»
کیانفر یک فرزند پسر داشت که او را بسیار دوست داشت. همین دوست داشتن و علاقه باعث شده بود او بار زندگی خود را روی دوش پسرش نگذارد.با این که سالمند شده بود و در بسیاری از کارهایش به کمک نیاز داشت، اما ترجیح داده بود در خانه خودش بماند.او در اینباره گفت: « پسرم مرتب به من سر میزند و کارهایم را انجام می دهد.گاهی حتی می آید و ظرف هایم را می شوید، اما من هیچ وقت نخواستم مزاحم او و خانوادهاش باشم. برای همین مستقل زندگی می کنم. دوست جوانی دارم به نام سعیده که خیلی مراقبم است و بیشتر اوقات به من سر می زند و گاهی هم پیشم می ماند.دوستان جوان دیگری هم دارم که بعضی اوقات به دیدنم می آیند.معاشرت با جوانها را دوست دارم، چون از آنها انرژی میگیرم.آنها نگاهشان رو به جلوست و به آینده خوشبین هستند و همین برایم جالب است.»
کیانفر خوب زندگی کرد و در آرامش از این دنیا رفت، خوب زندگی کردنش، ریشه در کودکی و مادرش داشت که برایش خوب مادری کرد. خودش در این باره گفت: « هنوز متولد نشده بودم که پدرم از دنیا رفت و مادرم خانم فرهیخته ای بود که برایم سنگ تمام گذاشت.او باسواد بود و شعر میگفت.دوران کودکی خوبی داشتم. در آبادان زندگی می کردیم و با آدم های فرهنگی رفت و آمد داشتیم.برای کار به شرکت نفت که رفتم آنجا نیز همکاران خوب و فرهیختهای داشتم.محیط زندگی و کار تاثیر مستقیمی بر شخصیت آدم دارد و من توفیق داشتن خانواده و همکاران خوب را داشتم.یکی از دلایلی که با انگیزه کارم را ادامه می دهم و احساس بیهودگی و دلزدگی از کار و زندگی ندارم شاید این است که سنگ بنای شخصیتم درست گذاشته شده است».
کیانفر عاشق فعالیتهای هنری بود از تئاتر و سینما و تلویزیون بگیر تا رادیو.در گفتوگوی دیگری با جامجم گفت: « بعد از کار در تلویزیون دیگر به رادیو ارتش نمیرفتم و فقط در تلویزیون و تئاتر کار میکردم. یادم میآید نمایشی را همراه آقای عبدی خاقانی روی صحنه برده بودیم و من در آن نمایش نقش یک زن خدمتکار را بازی میکردم که با زبان ترکی صحبت میکرد. موقعیتهایی که بین او و صاحبخانه پیش میآمد، واقعا خندهدار بود. حیف که دیگر این مرد کار نمیکند.البته همزمان با تئاتر گاهی هم در مناسبتها در مدارس نمایش اجرا میکردم. من دیپلم ادبی دارم و به هنر تئاتر، تلویزیون و رادیو علاقه مند بودم و تا امروز هم نقشهای زیادی بازی کردهام، اما علاقهام به نقشهای جدی بیشتر از نقشهای طنز است. خدا عمر با عزت بدهد به سوسن پرور که با مهربانی و غیرتی که دارد مرا دوباره به تئاتر کشاند و از من دعوت کرد در نمایش هایلایت بازی کنم. حیفش میآمد که من از تئاتر دور شوم. دلش نمیخواست صحنه مرا دور بیندازد و در این تئاتر هم نقش زنی را به من داده بود که به سلمانی میرود و در آنجا با اتفاقات مختلف روبهرو میشود.»
رادیو خانه اول و وفادارترین رسانه به زنده یاد صدیقه کیانفر بود.این هنرمند دیگر به رادیو رفت و آمد نخواهد داشت، اما صدای او همیشه در رادیو خواهد ماند به مانند همان شعر زیبای فروغ فرخزاد: تنها صداست که میماند.
لذت بردن از زندگی بلدی میخواهد که گویا کیانفر راهش را میدانست.در همان مصاحبه گفت: « جوانتر که بودم تنیس بازی می کردم و مربی شنا بودم.تا قبل اینکه روی صحنه تئاتر زمین بخورم و کتفهایم مشکل اساسی پیدا کند، هفته ای دو روز کوهنوردی می کردم. الان دیگر نمی توانم این ورزشها را انجام دهم، اما ورزش های سبک جزو برنامه های روزانه ام هست.ماهی دو کتاب میخرم و آنها را میخوانم، بیشتر رمان می خوانم تا سرگرم شوم.مطالعه از همان جوانی در برنامه های روزانه ام وجود داشت و همچنان کتابخوانی جزو علایقم است.»
کیانفر یک فرزند پسر داشت که او را بسیار دوست داشت. همین دوست داشتن و علاقه باعث شده بود او بار زندگی خود را روی دوش پسرش نگذارد.با این که سالمند شده بود و در بسیاری از کارهایش به کمک نیاز داشت، اما ترجیح داده بود در خانه خودش بماند.او در اینباره گفت: « پسرم مرتب به من سر میزند و کارهایم را انجام می دهد.گاهی حتی می آید و ظرف هایم را می شوید، اما من هیچ وقت نخواستم مزاحم او و خانوادهاش باشم. برای همین مستقل زندگی می کنم. دوست جوانی دارم به نام سعیده که خیلی مراقبم است و بیشتر اوقات به من سر می زند و گاهی هم پیشم می ماند.دوستان جوان دیگری هم دارم که بعضی اوقات به دیدنم می آیند.معاشرت با جوانها را دوست دارم، چون از آنها انرژی میگیرم.آنها نگاهشان رو به جلوست و به آینده خوشبین هستند و همین برایم جالب است.»
کیانفر خوب زندگی کرد و در آرامش از این دنیا رفت، خوب زندگی کردنش، ریشه در کودکی و مادرش داشت که برایش خوب مادری کرد. خودش در این باره گفت: « هنوز متولد نشده بودم که پدرم از دنیا رفت و مادرم خانم فرهیخته ای بود که برایم سنگ تمام گذاشت.او باسواد بود و شعر میگفت.دوران کودکی خوبی داشتم. در آبادان زندگی می کردیم و با آدم های فرهنگی رفت و آمد داشتیم.برای کار به شرکت نفت که رفتم آنجا نیز همکاران خوب و فرهیختهای داشتم.محیط زندگی و کار تاثیر مستقیمی بر شخصیت آدم دارد و من توفیق داشتن خانواده و همکاران خوب را داشتم.یکی از دلایلی که با انگیزه کارم را ادامه می دهم و احساس بیهودگی و دلزدگی از کار و زندگی ندارم شاید این است که سنگ بنای شخصیتم درست گذاشته شده است».
کیانفر عاشق فعالیتهای هنری بود از تئاتر و سینما و تلویزیون بگیر تا رادیو.در گفتوگوی دیگری با جامجم گفت: « بعد از کار در تلویزیون دیگر به رادیو ارتش نمیرفتم و فقط در تلویزیون و تئاتر کار میکردم. یادم میآید نمایشی را همراه آقای عبدی خاقانی روی صحنه برده بودیم و من در آن نمایش نقش یک زن خدمتکار را بازی میکردم که با زبان ترکی صحبت میکرد. موقعیتهایی که بین او و صاحبخانه پیش میآمد، واقعا خندهدار بود. حیف که دیگر این مرد کار نمیکند.البته همزمان با تئاتر گاهی هم در مناسبتها در مدارس نمایش اجرا میکردم. من دیپلم ادبی دارم و به هنر تئاتر، تلویزیون و رادیو علاقه مند بودم و تا امروز هم نقشهای زیادی بازی کردهام، اما علاقهام به نقشهای جدی بیشتر از نقشهای طنز است. خدا عمر با عزت بدهد به سوسن پرور که با مهربانی و غیرتی که دارد مرا دوباره به تئاتر کشاند و از من دعوت کرد در نمایش هایلایت بازی کنم. حیفش میآمد که من از تئاتر دور شوم. دلش نمیخواست صحنه مرا دور بیندازد و در این تئاتر هم نقش زنی را به من داده بود که به سلمانی میرود و در آنجا با اتفاقات مختلف روبهرو میشود.»
رادیو خانه اول و وفادارترین رسانه به زنده یاد صدیقه کیانفر بود.این هنرمند دیگر به رادیو رفت و آمد نخواهد داشت، اما صدای او همیشه در رادیو خواهد ماند به مانند همان شعر زیبای فروغ فرخزاد: تنها صداست که میماند.