رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس...
حامد عسکری شاعر و نویسنده
سخت است شب خیس و عرق کرده و لیچ دراز بکشی روی زمین، زمین خشک و پوک و برشته... صدای جیرجیرک ها بخزد توی گوشهایت ، به این فکر کنی امروز هم تاظهر توی میدان منتظر ماندی شاید کسی بیاید ببردت برای کارگری و نبرد و توی پولش مانده باشی که چه جوری برگردی خانه که از جیب نخورده باشی. سخت است دراز بکشی و زیر زمین صدا بیاید، همان صدای خیلی سال پیش، همان سالهایی که روی زمین پایین دهگاه ماشینهای بزرگ ملهاشم را دیده بود و آدمهایی که کلاه لبهدار داشتند و عینک ریبن اصل و کلمنهای آب خنک. مل هاشم رفته بود گاومیشها را از شط بیاورد که دیده بودشان ، دیده بود یک لوله بزرگ و بلند کرده بودند بیخ زمین تا مغز زمین رسیده بود و بعد همان خون سیاه لزج بد بو زده بود بیرون و عینک ریبنیها خندیده و رقصیده بودند و نجسی واکرده و گیلاس به هم زده بودند به شادیانه .
مل هاشم گفته بود خون اژدها بود انگارزده بود بیرون، آتیش میگرفت. رو هرچی میریختی میسوخت. مل هاشم گفت از همان روزها ما تشنه بودیم، گاومیشها تشنه بودند.کهورها و نخلها و کنارها تشنه بودند. همان سال مل هاشم گفت : اینا میگن خون اژدها گرونه،خریدار داره، دنیا افتاده پیاش. مل هاشم میگفت زمین قهرش اومده، تنگ میگیره برامون. مل هاشم رفته بود پیش درویش .درویش گفته بود زمین خشک میشه،رگ شو زدن. از همون سال بود میشامون مردن. بچه مرده به دنیا آوردن، نخلا بی هوا شکستن، از همون سال بود که تشنه شدیم. تشنگی رمق نمی ذاره به آدم.جگر وقتی داغ باشه، اگه آه بکشی آهت که از رو جگر بگذره، میشه لوار آتش، میشه نفس اژدها، میسوزه و می سوزونه.مرد با تنی خسته، دلی ناامید و پاهایی که از رنج پیاده آمدن از میدان تا روستا روی زمین داغ مثل فر پیتزافروشیهای سعادت آباد و فرشته روی زمین پهلو به پهلو میشد و به این چیزها فکر میکرد ... مرد تشنه بود، مرد خیلی تشنه بود ...
مل هاشم گفته بود خون اژدها بود انگارزده بود بیرون، آتیش میگرفت. رو هرچی میریختی میسوخت. مل هاشم گفت از همان روزها ما تشنه بودیم، گاومیشها تشنه بودند.کهورها و نخلها و کنارها تشنه بودند. همان سال مل هاشم گفت : اینا میگن خون اژدها گرونه،خریدار داره، دنیا افتاده پیاش. مل هاشم میگفت زمین قهرش اومده، تنگ میگیره برامون. مل هاشم رفته بود پیش درویش .درویش گفته بود زمین خشک میشه،رگ شو زدن. از همون سال بود میشامون مردن. بچه مرده به دنیا آوردن، نخلا بی هوا شکستن، از همون سال بود که تشنه شدیم. تشنگی رمق نمی ذاره به آدم.جگر وقتی داغ باشه، اگه آه بکشی آهت که از رو جگر بگذره، میشه لوار آتش، میشه نفس اژدها، میسوزه و می سوزونه.مرد با تنی خسته، دلی ناامید و پاهایی که از رنج پیاده آمدن از میدان تا روستا روی زمین داغ مثل فر پیتزافروشیهای سعادت آباد و فرشته روی زمین پهلو به پهلو میشد و به این چیزها فکر میکرد ... مرد تشنه بود، مرد خیلی تشنه بود ...
تیتر خبرها