لباسی به قامت شخصیت تهران

لباسی به قامت شخصیت تهران

سید‌محمد بهشتی پژوهشگر میراث فرهنگی


مبحث هنر شهری متوجه عرصه‌‌های عمومی هر شهر است. اما عرصه عمومی به چه معنی است: در هر شهر پهنه‌هایی وجود دارد که بنا به موقعیت‌شان، استعداد پذیرایی از جریان زندگی شهری را می‌یابند یا به عبارت دیگر این ظرفیت را می‌یابند که محل وقوع سکانس‌هایی از حیات مدنی شوند؛ برای مثال پل طبیعت واقع در بزرگراه مدرس از جمله این عرصه‌هاست. نشانه‌های حیات و سرزندگی شهری را در این عرصه‌ها باید جست‌وجو کرد. در مقابل اما، پهنه‌هایی هم در هر شهر وجود دارد که جاذبه‌ای برای حیات شهری ندارد و معمولا حیاط خلوتی برای وقوع جرايم می‌شوند.
آنجاها که جریان زندگی شهری به‌وقوع می‌‌پیوندد، دیگر فقط جنبه‌‌های کالبدی وکارکردی حیات شهری همچون تسهیل عبور و مرور یا حمل و نقل مطرح نیست، بلکه مکث و تماشا از اولویت بیشتری برخوردار است. البته این عرصه‌‌ها مقیاس‌ها و وزن و ارزشی متفاوت دارد؛ از مقیاس محله‌ای بگیریم تا شهری و حتی منطقه‌ای یا ملی. پهنه‌هایی که استعداد پذیرایی از حیات مدنی را دارد، طبعا باید آمادگی فراتر رفتن از مقیاس‌های خرد و تبدیل شدن به مقاصد محله‌ای و حتی شهری را داشته باشند. بخشی از این آمادگی، آمادگی کارکردی است. به این معنی که مثلا شب‌ها روشنایی‌شان به قدر کافی باشد، یا در روز امکاناتی برای ایستادن و مکث کردن افراد مهیا باشد؛ خصوصا با توجه به چهارفصل بودن اقلیم تهران، تدارک پناه و سایه‌اندازی مناسب می‌تواند کمکی باشد به مکث و توقف و تشویق حیات شهری. لیکن این امکانات کارکردی حداقل تدابیری است که برای آماده کردن عرصه‌ای برای پذیرایی از حیات شهری می‌توان داشت. مثل این‌که در هر خانه، صاحبخانه معمولا اسباب و لوازمی علاوه بر مایحتاج روزمره برای پذیرایی از مهمان درنظر می‌گیرد. اما بیش از این، هر صاحبخانه مرغوب‌ترین اثاثیه‌اش را در مهمانخانه قرار می‌دهد و از این راه می‌خواهد تشخص خود را نیز به مهمانان بنمایاند. در فضای شهری نیز جز این نیست؛ از جمله اسباب و لوازمی که می‌تواند نشان‌دهنده تشخص یک شهر باشد، مجسمه‌های شهری است؛ مجسمه‌های شهری می‌توانند جایی را مثال‌زدنی، نشان‌دادنی و به‌یادماندنی کنند و از این راه اسباب امتیاز یک عرصه بر عرصه‌های دیگر شود. اما باید توجه کرد که این زمانی میسر می‌شود که میان «مجسمه شهری» با «مجسمه» تمایزی قائل شویم. این مبحث پیرامون مجسمه شهری است و نه مجسمه. مجسمه فی‌نفسه اثری هنری و مستقل از زمینه است، اما مجسمه شهری به‌شدت با مکانی که در آن استقرار می‌یابد، مرتبط است. مجسمه شهری همچون لباسی است که باید به قامت شخصیتِ یک مکان اعم از محله یا شهر دوخته شود. این همان مسأله‌ای است که شهرسازان، مجسمه‌سازان و معماران ما باید به آن توجه کنند.
هر شهر اصالت و تشخصش را بیش از این‌که از خیابان‌ها و پل‌ها و ساختمان‌ها بگیرد، از مفاخری می‌گیرد که از آن شهر برخاسته‌اند و نام و آوازه‌ای چنان بلند یافتند که تبدیل به ثروت و سرمایه‌ای ملی شدند. این چهره‌هایند که می‌توانند مایه فخر یک شهر و اسباب شهرت تاریخی آن ‌شوند. از این جهت نصب تندیس یا سردیس مشاهیر در خیابان‌ها و میادین شهر اسباب تشخص مضاعفی برای آن محله یا شهر می‌تواند باشد؛ از آنجا که هنر را با هنر نشانی می‌دهد و به یاد می‌آورد. این قبیل تذکر بیش از آن‌که زمینه آشنایی بیگانگان و تازه‌واردان با آن شهر را فراهم کند، اسباب تذکری برای اهل همان شهر است برای این‌که بدانند ریشه در چه آب و زمینی دارند و این خاک مستعد پرورش چه ثمراتی بوده و هست.
دریغ که امروز در فضاهای شهری، کمبود این مجسمه‌ها حس می‌شود. این مسأله از آنجا نشأت می‌گیرد که چند دهه، جریان زندگی از عرصه‌های عمومی رخت بربسته و به فضاهای خصوصی پناه برده بود. در دهه‌های 50، 60 و بخشی از دهه 70 جریان زندگی شهری به عللی تاریخی که پرداختن به آنها از حوصله این مطلب خارج است، عملا مختل شده بود. تقریبا از اواخر دهه 70 بود که دوباره شاهد بازگشت جریان زندگی به شهرها بودیم. متعاقب این مسأله به مرور تقاضای پدید آمدن و تشخص یافتن عرصه‌های عمومی شدت گرفت و از همان زمان بود که توجه بیشتری به مجسمه‌های شهری شد. به عبارت دیگر جریانات خفیفی که پیش از انقلاب اسلامی به موضوع مجسمه‌های شهری می‌پرداخت، پس از بیش از دو دهه تعطیلی، دوباره از نیمه دهه ۷۰ آغاز شد و با فعالیت مستمر سازمان زیباسازی در زمینه هنرهای شهری، به‌ویژه مجسمه‌سازی شهری مسیر بهبود را پیش گرفت. سازمان زیباسازی در حوزه مجسمه‌های شهری تجربیات بسیاری پشت سر دارد و آثار گرانبهایی از خود به جای گذاشته و به همین دلیل طی سال‌های اخیر نقش بسیار مهمی در این حوزه ایفا کرده است.
تهران به عنوان پایتخت ایران که به‌خصوص در دو سده اخیر به علت پایتختی ایران، آغازگاه مهم‌ترین رویدادها و تحولات در عرصه‌های مختلف بوده و نتیجتا گنجینه‌ای پرپیمان از مکان‌ها، رویدادها، اوقات و شخصیت‌های موثر و برجسته تاریخی و فرهنگی است. لذا تعداد مشاهیر و مفاخری که می‌توان مجسمه آنها را ساخت و اساسا یادمان‌هایی که می‌توان منبعث از مضامین تاریخی برپا کرد و جای‌جای شهر را به آن آراست، بی‌شمار است. این همان کاری است که بی‌تعارف از آن غفلت کرده‌ایم. تهران استعدادی بی‌نظیر برای دلنشین‌تر و زیباتر شدن دارد و این زیبایی‌ای است که از مسیر توجه به ریشه‌ها می‌گذرد. اگر اکنون در این شهر زشتی‌هایی می‌بینیم از پیِ همان چند دهه فقدان جریان زندگی شهری بوده است؛ حالا که این حیات به شهر بازگشته است، لاجرم در جست‌وجوی زیبایی است و هر زیبایی‌‌ای برای آن‌که بپاید باید متوجه و متکی بر ریشه‌ها باشد.