شاید باورتان نشود تا سالها بعد از مرگ سباستین باخ، آهنگساز بزرگ موسیقی کلاسیک برخی ساختههای او با انتقاداتی تند روبهرو بوده است
سمفونی چرخ خیاطی!
بعضیها تند و سریع و با عجله حرفشان را میزنند و میروند. یادمان میماند حرفهایشان را شنیدهایم، اما احتمالا مواجهه با آن فرد میشود یک خاطره گذرا. شاید تا مدتی برخی حرفهایش یادمان بماند، اما احتمال اینکه در این مواجهه سریع و رد و بدل کردن کلمات تاثیر پررنگی گرفته باشیم، خیلی کم است. بعضیها هم هستند درست برعکس... آرام و شمرده حرف میزنند، حتی کمی حاشیه میروند و برایت قصه میگویند، اما بعد آرامآرام اتفاقی را در تو رقم میزنند، فکر و حرف تازهای در تو ایجاد میکنند و خلاصه بدون آنکه حواست باشد ردپایی از وجودشان میماند گوشه ذهنت. حالا بیایید فکر کنیم کتابها، نقاشیها و موسیقیها هم مثل آدمها هستند. صرفنظر از اینکه حتما سلیقه هر یک از ما در انتخابهایمان نقش دارد، نمیتوان منکر شد که آثار هنری هم خالق انسانی دارند و هر یک حال و هوایی خاص که خیلی شبیه همین حکایت ساده مواجههمان با آدمها میشود. مثلا یک موسیقی تند با کلمههای الکی کنار هم ردیف شده کجا و یک موسیقی که خالقش همه چیز را حساب شده کنار هم چیده کجا؟ قطعا حسابی با هم فرق دارند دیگر...
واژه سمفونی از ریشه یونانی Sym به معنی با هم و Phons به معنی صدا گرفته شده است. ابتدا اصطلاح سمفونی برای انواع صداهای ساز، انسان یا آمیزهای از هر دوی آنها به کار میرفته، اما امروزه این واژه برای اثری به کار میرود که برای ارکستر نوشته شده باشد.
سمفونی معمولا بدون کلام تنظیم میشود و همین هم کلی از میزان مخاطبانش میکاهد. خب... باید خودت بتوانی با موسیقیای که میشنوی در ذهنت کلام بسازی و این کار سادهای نیست. اما حتما میشود کمی تمرین کرد تا به جای کلی موسیقی تند و نابهنجار این یکی را هم امتحان کرد. شاید بتوان ذائقهمان را از ریتم تند و سریع زندگی امروز به تامل و آرامش بیشتر سوق دهد.
سمفونی، پاسپورت جهانی دارد
ما خیلی موسیقی کلاسیک نمیشنویم. راستش در دنیا هم دیگر اغلب مردم سراغ موسیقی کلاسیک نمیروند و این دولتها هستند که هر طور شده آن را حفظ میکنند. دلیلش هم این است که موسیقی کلاسیک همگانی نیست، یعنی اگر شما هم تا همین حالا سراغش نرفتهاید، مرتکب خطا نشدهاید. شاهین فرهت معتقد است موسیقی کلاسیک همگانی نیست. برای تیپ شخصیتیای است که خیلی اهل مطالعه باشد و درک هنری بالایی داشته باشد.
فرهت به جامجم میگوید: هنر قوی، درک قوی میخواهد. من شعر حافظ را میخوانم و از کنارش عبور میکنم، اما یک ادیب از هر کلمه آن مفاهیم خاصی برداشت میکند، هم زیباییاش را بیشتر میفهمد و هم لذت بیشتری میبرد. یعنی به یک حد نصاب سوادی نیاز داریم تا بتوانیم آن را بفهمیم وگرنه به قول مولانا از ظن خودمان یارش میشویم. حالا موسیقی که یکی از تجریدیترین هنرهاست، درکش کلی دانش و آگاهی میخواهد که نمیتوان توقع داشت همه آدمها آن را داشته باشند.
مردم ایران هم اما هر چه از موسیقی کلاسیک ندانند، نام بتهوون و موتسارت را شنیده اند، باخ و چایکوفسکی و چند هنرمند مطرح دیگر موسیقی کلاسیک را به نام میشناسند و برخی سمفونیهای سادهترشان گاهی لابهلای برنامههای رادیو به گوششان خورده است.
وقتی از فرهت میپرسم سمفونی اهل کجاست، سوالم را با یک پرسش دیگر پاسخ میدهد: پیانو از نظر شما اهل کجاست؟ میگویم اهل همه جای دنیا. یک ساز بینالمللی است. او میگوید: پیانو در اصل ایتالیایی است اما اغلب مردم دنیا این را نمیدانند، سمفونی هم دقیقا مانند پیانوست و گذرنامهجهانی دارد. مردم همه دنیا نام سمفونی و موتسارت را میشناسند، اما واقعا دیگر اهمیتی ندارد اینها اهل کجا هستند. چون جهانی شدهاند، اغلب آدمها مخاطب اینها باشند و نباشند، با آنها در همین حد آشنایی دارند.
او در ادامه توضیح میدهد: سمفونی محصول آهنگسازان کلاسیک به خصوص هایدن و موتسارت است که پایه و اصل موسیقی کلاسیک و زمینهای برای موسیقی کلاسیک است که بتهوون آن را به اوج خود میرساند و یوهان سباستین باخ و یوزف هایدن در شکلگیری آن تأثیری به سزا داشتهاند.
فرهت تاکید میکند بتهوون، بزرگ ترین سمفونیست جهان است. در اصل خودش سمفونی را ایجاد کردهاست؛ بنابراین مردم ایران حق دارند سمفونی را ایرانی ندانند و مثل بقیه هم از نظر اسم و هم از جهت فرم آن را خارجی بدانند. حالا که خیالمان راحت شد، حق داریم تا به حال خیلی سراغ موسیقی کلاسیک نرفتهباشیم، و اصلا حق داریم تسلیم هیچ حرف و مدی نشویم و هنرهای مورد علاقه مان را خودمان انتخاب کنیم، کمی هم برویم سراغ این آقای باخ و ببینیم اصلا که بوده.
کلاسیکها فرزند فردا هستند
لوریسچکناواریان، رهبر ارکستر و سمفونی نویس ایرانی میگوید موسیقی کلاسیک همیشه از زمانه خودش جلوتر است و بعدتر مردم میفهمند آهنگساز چه کردهاست. جالب است بدانید باخ تا 50 سال بعد از مرگش مورد بی اعتنایی بودهاست! راستش موسیقی باخ کمی قدیمی به نظر میآمده و ظاهرا آدمهای خبره موسیقی از شنیدنش لذت میبردهاند. شهرت اصلی باخ به عنوان آهنگساز نبود، بلکه به عنوان یک نوازنده و بداهه نواز ارگانهای حیرتانگیز شناخته میشد. در همین زمان، نوازندگان اواخر قرن 18 میلادی نهچنان موسیقی وی را نامطلوب دانستند و نه چنان که بعضی از نویسندگان مدرن تصریح کردند نسبت به تأثیر آن بیاعتنا بودند.
سبک باخ، موسیقی باروک است که با نتهای زیاد ریتمهای حرکتی ساده و تغییر مداوم هارمونی اساسی شناخته میشود. برخی از آن به عنوان «موسیقی چرخخیاطی» یاد کردهاند. تعداد کمی از آثار او حتی در طول حیاتش منتشر شد. بعدتر که شناخت موسیقایی از آثار او کامل شد، گفتند باخ که در زمان حیاتش گفته میشد موسیقی کهنه و قدیمی ای دارد، استاد فراخوانی و حفظ احساسات مختلف بوده، مثل یک داستاننویس خبره از ملودی استفاده میکرده تا اقدامات یا رویدادها را نمایش دهد. خلاصه که باخ در طول دوران طلاییاش کمتر شناخته شد. اما در دوره هنر مدرن، موسیقی او بیشتر مورد توجه قرار گرفت و شنیده شد.