آی بری باخ

آی بری باخ

یادداشت: صابر محمدی ادبیات و هنر


می‌خواهم شما را یاد یکی از پرطرفدارترین قسمت‌های پشت صحنه سریال «قهوه تلخ» بیندازم. علی لک‌پوریان که دامبول‌السلطنه دربار و عهده‌دار فراهم‌آوردن مایه انبساط خاطر شاه بود،  به سیامک انصاری که نقش مستشار شاه را بازی می‌کرد، از دوستش «باخ» می‌گفت.
مستشار با تعجب می‌پرسید که «یوهان سباستین باخ؟» و دامبول جواب می‌داد که «خیر، بره باخ!» بعد همه می‌زدند زیر خنده و مهران مدیری که کارگردان بود از پشت دوربین می‌گفت «بره» نه! «پری باخ». البته که او اشتباه می‌کرد؛ دامبول می‌خواست به ترانه فولک ترک‌ها اشاره کند که بسیار معروف است یعنی «بری باخ». یعنی «به [سمتِ] من نگاه کن».
نهایتا یادم نیست کسی آنجا اشتباه مدیری را اصلاح کرد و خروجی نهایی درست شد یا با همان «پری باخ» ضبط شد. القصه این‌‌که پربسامدبودن «باخ» و اطلاق آن به بسیاری کسان و بسیاری جای‌ها، سابقه دارد. از جمله در همین سریال پرطرفدار.
از اینها که بگذریم و از تهران دوره افشار در «قهوه تلخ» چندهزار کیلومتر به سمت غرب برویم، به شهری می‌رسیم که «باخ» نام دارد؛ در نزدیکی بایرن آلمان. در همین کشور، بازیگری هم زندگی می‌کند که یانا باخ نام دارد. این البته همه ظرفیت حضور باخ در عرصه سینما نیست.
 از آلمان کمی دورتر که بشویم و به فرانسه که برویم، آنجا هم بازیگر زنی است که باخ نام دارد: امانوئل باخ. باخ‌ها در ادبیات هم هستند. لابد ریچارد باخ را می‌شناسید؛ نویسنده رمان معروف «جاناتان مرغ دریایی».
اما یوهان سباستین باخِ معروف، بیشترین آسیبِ ویکی‌پدیایی را از قوم و خویش خود دریافت داشته‌است!
علاوه بر این‌که خب پسرش کارل فیلیپ امانوئل باخ هم مثل خودش آهنگساز معروفی شد، این، نوه‌اش بود که حسابی ماجرا را خراب کرد و جست‌وجوگران بسیاری را به اشتباه انداخت در سرچ‌های اینترنتی‌شان. نوه، دقیقا هم‌اسم پدربزرگ بود هرچند مثل پدرش بر سبیل موسیقی نرفت و قلم‌مو به دست گرفت. این هم در مصائبِ باخ‌بودن.