ذبــح عظیــم
محمد لطفی ذاکر اهلبیت(ع)
مثل گروه سرودی که پشت صحنه، یک بار تمام متــــن ســــرودشان را بازخوانی میکنند ؛ مثل آزمونهای مختلف که میتوانی برای آمادهتر شدن، قبلش امتحان ماک بدهی ؛ خدا هم برای ما پیشنمایش چیدهاست. اصولش این است که وقتی بخواهی خبر هولناکی را به کسی بدهی، باید سر حرف را آرام آرام باز کنی. باید سر حرف را با کلیدواژهها باز کنی. باید سر حرف را از زبان سوژه قصهات باز کنی. اَلحمدُلِلّه الّذی لیس لِقَضائِهِ دافعٌ: که هر چه او پسندد رواست. بعد آرام آرام مخاطبت را گرم میکنی و هجاهای کلمات کلیدیات را پرتر ادا میکنی. شهادت میدهم به لطف و بزرگیات با: اَساریرِ صفحةِ جَبینی ؛ چین و چروکهای پیشانیام و خَذاریفِ مارنِ عِرنینی ؛ و نرمههای کنار بینیام و ما ضُمّت و اطبقت علیه شَفَتای ؛ و قسمتی از دهانم که لبهایم بر هم میچسبند و بلوع فارغ حبائل عنقی ؛ و مجرای عبور غذا در میان گردنم. بعد که حسابی، تئوری عشقبازی را زیر گوش مخاطبت خواندی، حالا وقت کلاس عملی است. روز عید، قربانی کردن را نشانش میدهی. تکههای از همگسیخته ذهنش را جمع و جور میکنی و با اعضا و جوارح قربانیهای عید قربان، انطباقشان میدهی. به قربانی آب میدهی ؛ رو به قبله میخوابانیاش ؛ زانویت را روی سینهاش فشار نمیدهی که نکند سخت جان بدهد و هزاران باید و نباید دیگر. بگذریم. حرف زیاد است. اما اگر داستان عرفه و عید؛ داستان دعای برآمده از زبان حسین؛ داستان «ذبحعظیم »، پیشنمایش کربلا نیست، پس چرا خدا روز عرفه اول به زائر حسین نگاه میکند و بعد حاجیان عرفات؟ و فدیناه بذبح عظیم