نگاهی به فیلم سینمایی بی حسی موضعی که اثری جدید در گونه ابزورد به حساب میآید
وقتی نمیدانیم به چه میخندیم
«بیحسیموضعی» سومین اثر سینمایی حسین مهکام در مقام کارگردان است. مهکام که پیشتر به عنوان فیلمنامهنویس شناخته میشد، بیحسیموضعی را با فیلمنامهای به قلم خودش و به تهیهکنندگی حبیب رضایی ساخته و این روزها روانه اکران آنلاین کرده است. در این مجال قصد داریم نگاهی بیندازیم بر این فیلم کموبیش متفاوت که واکنشهای متفاوتی را برانگیخته است.
در بیحسیموضعی با قصهای مشخص و منسجم مواجه نیستیم. در واقع چند شخصیت را میبینیم که در موقعیتهای ویژهای گردهم آمده و قصه غیرخطی فیلم را پیش میبرند. فیلمی متعلق به سینمای ابزورد با شخصیتهایی که در برابر اتفاقاتی غیرمعمولی، خونسرد هستند و واکنشهای مرسوم را ندارند.
عنوان فیلم نیز از همین خصوصیات ذاتی یا اکتسابی شخصیتها میآید. اینچنین است که وقتی شخصیت شاهرخ (پارسا پیروزفر) با شیشه شکسته ماشینش مواجه میشود آنچنان که انتظار میرود عصبانی نمیشود و درگیری خاصی میان شخصیتها در نمیگیرد یا وقتی شخصیت ناصر(حسن معجونی)، جلال(حبیب رضایی) را پس از ترک رستوران و نپرداختن دانگ غذایش میبیند، آنقدر راحت برخورد میکند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.
فیلم از این منظر موفق است. از جهت خلق آدمهایی که در این فضای ابزورد، واکنشهایی از سر پوچی یا بیخیالی دارند که با فضای جفنگ فیلم همخوانی دارد.
در جستوجوی شخصیت
اما آیا این آدمها به شخصیت تبدیل شدهاند؟ به نظر میرسد پاسخ این سؤال نمیتواند مثبت باشد؛ چرا که فیلم سعی نمیکند ابعاد شخصیتی کاراکترهای اصلی را بشکافد و مخاطب چیزی جز کنشها و واکنشهای ایشان و دیالوگهای آنها خطاب به یکدیگر را نمیبیند. در چنین شرایطی پنج کاراکتر اصلی فیلم در حد تیپهایی بامزه و غیرمعمول باقی میمانند و در واقع شخصیتی خلق نمیشود. بیحسیموضعی در واقع فیلم موقعیت است و چیزی که بیش از شخصیتهای فیلم اهمیت دارد، موقعیتهایی است که این شخصیتها در آن گرفتار میشوند، اما آیا موقعیتهای شکلگرفته و بهتصویر در آمده این قابلیت را دارند که فیلم را نجات دهند؟
کمدی موقعیت
بیحسیموضعی فیلمی است که سنگ بنایش بر پایه موقعیتهایی گذاشته شده که کاراکترهای مختلف در آن حضور دارند و قرار است از دل همین موقعیتها درام فیلم به جلو برود، اما مشکل اصلی این است که این موقعیتها آنطور که انتظار میرود گزنده و تاثیرگذار نبوده و موقعیتهایی هستند که برخی خصوصیات اخلاقی شخصیتها نظیر خسیسبودن یا مشکلات روحی و روانی آنها را بر ملا میکنند و حتی در لحظاتی بامزه هم به نظر میرسند ولی خنثی و پوچ مینمایند. درست است که سینمای ابزورد بر پایه پوچی روابط آدمها استوار است و از دل موقعیتهای جفنگ است که فضای فیلم شکل میگیرد، اما این پوچی باید با نوعی آگاهیبخشی و نقد اجتماعی همراه باشد. آگاهکردن مخاطب از شرایطی که احتمالاً سرشار از نابسامانی است و فضای سرخوشانه فیلم قرار است به نوعی از تلخی و گزندگی این شرایط بکاهد. نقد مشکلات و معضلاتی که گریبانگیر شخصیتها شده و مخاطب توسط آنها میتواند با قصه و شخصیتهای فیلم همذاتپنداریکند. بیحسی موضعی اما تهی از این خصوصیات است. هر چه بیشتر در آن ریز میشویم به کمتر موقعیتی برمیخوریم که موضوع حادی را زیر ذرهبین برده یا دردی اجتماعی را به بوته نقد کشیده باشد. در صحنهای از فیلم سه شخصیت اصلی را میبینیم که در سالن سینمایی خالی از تماشاگر به تماشای فیلمی نشستهاند. سالنی که در سانس فوقالعاده، خالی از تماشاگر است که باعث شوخی کنایهآمیز یکی از شخصیتها میشود. طنزی ظریف که کاش مشابهاش در موقعیتهای دیگر فیلم نیز به چشم میآمد.
بازیگران فیلم
فیلم، پنج شخصیت و بالطبع پنج بازیگر اصلی دارد؛ پنج بازیگری که هر کدام به شکلی به نقش و حالوهوای فیلم نزدیک شده و باور پذیر از آب در آمدهاند. از حبیب رضایی در قالب شخصیت جلال گرفته تا سهیل مستجابیان و حسن معجونی، هر کدام انگار به نوعی با تاروپود فیلم عجین شدهاند. اینچنین است حضور باران کوثری که شخصیت ماری را با آن نشانههایی که از بیماری خاص روحی و عصبی وی ناشی میشود به شکلی باورپذیر بازی میکند. با این همه یکی از بهترین بازیهای فیلم را باید به نام پارسا پیروزفر نوشت. بازیگری که پس از سالها دوری از پرده نقرهای سینما با ایفای نقش شاهرخ بازگشتی شکوهمند دارد و نشانههایی آشکار از توان و هنر بازیگریاش را نشان میدهد. بازیگری که هنوز موفق نشده به آن چیزی که لیاقتش در سینمای ایران است، دست یابد. یک چهره دیگر نیز در بیحسیموضعی میدرخشد؛ چهرهای که گرچه تنها با صدایش در طول فیلم حضور دارد ولی این حضور آنقدر پررنگ است که بخشی از شوخیهای بامزه فیلم را دربرمیگیرد. محمد بحرانی در قالب یک گزارشگر فوتبال در شبی کاملا فوتبالی همراه و همگام با شخصیتها پیش میرود و در جاهایی حتی از بازیگران اصلی فیلم جلو میزند و بیش از آنها توجه مخاطب را جلب میکند.
تکمله
با تمام این اوصاف باید ساخت فیلمهایی نظیر بیحسیموضعی را به فال نیک گرفت. فیلمهایی که با ساختاری متفاوت، سعی میکنند مخاطب را به سالنهای سینما بکشانند و همچنان چراغ سینماها را روشن نگهدارند. فیلمهایی که مثل بسیاری از کمدیهای بیسر و ته این سالها، بیارزش و اعصاب خردکن نیستند و میخواهند با خلق و اجرای ایدههایی تازه، فرمولهای جدیدی برای نجات این سینما ارائه کنند.
در بیحسیموضعی با قصهای مشخص و منسجم مواجه نیستیم. در واقع چند شخصیت را میبینیم که در موقعیتهای ویژهای گردهم آمده و قصه غیرخطی فیلم را پیش میبرند. فیلمی متعلق به سینمای ابزورد با شخصیتهایی که در برابر اتفاقاتی غیرمعمولی، خونسرد هستند و واکنشهای مرسوم را ندارند.
عنوان فیلم نیز از همین خصوصیات ذاتی یا اکتسابی شخصیتها میآید. اینچنین است که وقتی شخصیت شاهرخ (پارسا پیروزفر) با شیشه شکسته ماشینش مواجه میشود آنچنان که انتظار میرود عصبانی نمیشود و درگیری خاصی میان شخصیتها در نمیگیرد یا وقتی شخصیت ناصر(حسن معجونی)، جلال(حبیب رضایی) را پس از ترک رستوران و نپرداختن دانگ غذایش میبیند، آنقدر راحت برخورد میکند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.
فیلم از این منظر موفق است. از جهت خلق آدمهایی که در این فضای ابزورد، واکنشهایی از سر پوچی یا بیخیالی دارند که با فضای جفنگ فیلم همخوانی دارد.
در جستوجوی شخصیت
اما آیا این آدمها به شخصیت تبدیل شدهاند؟ به نظر میرسد پاسخ این سؤال نمیتواند مثبت باشد؛ چرا که فیلم سعی نمیکند ابعاد شخصیتی کاراکترهای اصلی را بشکافد و مخاطب چیزی جز کنشها و واکنشهای ایشان و دیالوگهای آنها خطاب به یکدیگر را نمیبیند. در چنین شرایطی پنج کاراکتر اصلی فیلم در حد تیپهایی بامزه و غیرمعمول باقی میمانند و در واقع شخصیتی خلق نمیشود. بیحسیموضعی در واقع فیلم موقعیت است و چیزی که بیش از شخصیتهای فیلم اهمیت دارد، موقعیتهایی است که این شخصیتها در آن گرفتار میشوند، اما آیا موقعیتهای شکلگرفته و بهتصویر در آمده این قابلیت را دارند که فیلم را نجات دهند؟
کمدی موقعیت
بیحسیموضعی فیلمی است که سنگ بنایش بر پایه موقعیتهایی گذاشته شده که کاراکترهای مختلف در آن حضور دارند و قرار است از دل همین موقعیتها درام فیلم به جلو برود، اما مشکل اصلی این است که این موقعیتها آنطور که انتظار میرود گزنده و تاثیرگذار نبوده و موقعیتهایی هستند که برخی خصوصیات اخلاقی شخصیتها نظیر خسیسبودن یا مشکلات روحی و روانی آنها را بر ملا میکنند و حتی در لحظاتی بامزه هم به نظر میرسند ولی خنثی و پوچ مینمایند. درست است که سینمای ابزورد بر پایه پوچی روابط آدمها استوار است و از دل موقعیتهای جفنگ است که فضای فیلم شکل میگیرد، اما این پوچی باید با نوعی آگاهیبخشی و نقد اجتماعی همراه باشد. آگاهکردن مخاطب از شرایطی که احتمالاً سرشار از نابسامانی است و فضای سرخوشانه فیلم قرار است به نوعی از تلخی و گزندگی این شرایط بکاهد. نقد مشکلات و معضلاتی که گریبانگیر شخصیتها شده و مخاطب توسط آنها میتواند با قصه و شخصیتهای فیلم همذاتپنداریکند. بیحسی موضعی اما تهی از این خصوصیات است. هر چه بیشتر در آن ریز میشویم به کمتر موقعیتی برمیخوریم که موضوع حادی را زیر ذرهبین برده یا دردی اجتماعی را به بوته نقد کشیده باشد. در صحنهای از فیلم سه شخصیت اصلی را میبینیم که در سالن سینمایی خالی از تماشاگر به تماشای فیلمی نشستهاند. سالنی که در سانس فوقالعاده، خالی از تماشاگر است که باعث شوخی کنایهآمیز یکی از شخصیتها میشود. طنزی ظریف که کاش مشابهاش در موقعیتهای دیگر فیلم نیز به چشم میآمد.
بازیگران فیلم
فیلم، پنج شخصیت و بالطبع پنج بازیگر اصلی دارد؛ پنج بازیگری که هر کدام به شکلی به نقش و حالوهوای فیلم نزدیک شده و باور پذیر از آب در آمدهاند. از حبیب رضایی در قالب شخصیت جلال گرفته تا سهیل مستجابیان و حسن معجونی، هر کدام انگار به نوعی با تاروپود فیلم عجین شدهاند. اینچنین است حضور باران کوثری که شخصیت ماری را با آن نشانههایی که از بیماری خاص روحی و عصبی وی ناشی میشود به شکلی باورپذیر بازی میکند. با این همه یکی از بهترین بازیهای فیلم را باید به نام پارسا پیروزفر نوشت. بازیگری که پس از سالها دوری از پرده نقرهای سینما با ایفای نقش شاهرخ بازگشتی شکوهمند دارد و نشانههایی آشکار از توان و هنر بازیگریاش را نشان میدهد. بازیگری که هنوز موفق نشده به آن چیزی که لیاقتش در سینمای ایران است، دست یابد. یک چهره دیگر نیز در بیحسیموضعی میدرخشد؛ چهرهای که گرچه تنها با صدایش در طول فیلم حضور دارد ولی این حضور آنقدر پررنگ است که بخشی از شوخیهای بامزه فیلم را دربرمیگیرد. محمد بحرانی در قالب یک گزارشگر فوتبال در شبی کاملا فوتبالی همراه و همگام با شخصیتها پیش میرود و در جاهایی حتی از بازیگران اصلی فیلم جلو میزند و بیش از آنها توجه مخاطب را جلب میکند.
تکمله
با تمام این اوصاف باید ساخت فیلمهایی نظیر بیحسیموضعی را به فال نیک گرفت. فیلمهایی که با ساختاری متفاوت، سعی میکنند مخاطب را به سالنهای سینما بکشانند و همچنان چراغ سینماها را روشن نگهدارند. فیلمهایی که مثل بسیاری از کمدیهای بیسر و ته این سالها، بیارزش و اعصاب خردکن نیستند و میخواهند با خلق و اجرای ایدههایی تازه، فرمولهای جدیدی برای نجات این سینما ارائه کنند.
تیتر خبرها