چرا حکیم  خاموش شد؟

چرا حکیم خاموش شد؟

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

 حکیمی که بر اثر خرابی بازار فلسفه و حکمت و اندیشه، به تدریس روش‌های موفقیت و خودباوری می‌پرداخت، در پایان دوره‌های مجازی«خودت رو باور کن بدبخت» مؤسسه خودباوران فردای روشن - که برای رعایت پروتکل‌های بهداشتی به صورت آنلاین برگزار شد، هنرجویان را فراخواند تا آخرین جلسه را به طور حضوری و با رعایت فاصله‌گذاری اجتماعی در فضای باز حیاط مؤسسه برگزار کنند. وقتی هنرجویان جمع شدند، حکیم برای آنها با صدای بلند صحبت‌های انگیزشی کرد و پس از جمع‌بندی مباحث مطرح‌شده در جلسات آنلاین، از هنرجویان خواست هرکدام به مدت سه‌دقیقه همان‌طور که سر جای خود نشسته‌اند با صدای بلند و انگیزشی نتایج شخصی‌ای را که از مباحث گرفته‌اند ارائه دهند. هنرجویان نیز چنین کردند و به‌این‌ترتیب دوره خودباوری به اتمام رسید. در پایان جلسه، یکی از خودباوران نزد حکیم رفت و با صدای بلند و انگیزشی گفت: ای حکیم! جوانی هستم که از مال دنیا هیچ ندارم، اما واقعا چشم‌پاک و وارسته و بااخلاق هستم. حکیم با صدای آهسته گفت: خب؟ هنرجوی جوان با صدای بلند گفت: قصد ازدواج دارم. آیا شما کیس خوبی برای معرفی به من سراغ دارید؟ حکیم گفت: اولا چرا داد می‌زنی. اینجا که کلاس نیست. ثانیا خیر. هنرجوی جوان با صدای ملایم‌تری گفت: اما شما همین دوره را برای دخترها نیز برگزار کرده‌اید. در بین آنها یک نفر نیست که او هم پاکدامن و وارسته و بااخلاق باشد و قصد ازدواج داشته باشد و به من معرفی کنید؟ حکیم با صدای بلند و انگیزشی گفت: ای جوان جعلق، نزدیک 30سالت است، اما از مال دنیا هیچ نداری، این یک. دوم، این‌همه دانشگاه و کافه و شبکه اجتماعی را ول کرده‌ای آمده‌ای از من حکیم دختر می‌خواهی. خیلی از مرحله پرتی و کسی که این‌قدر احمق باشد قبول کند با تو ازدواج کند، اساسا لیاقت ازدواج‌کردن ندارد. در این لحظه، هنرجوی جوان به دوربین مخفی اشاره کرد و حکیم وقتی فهمید در مقابل دوربین مخفی به تحقیر یک جوان پرداخته است از کرده خود پشیمان و به‌طور کلی خاموش شد و دوره‌های بعدی را نیز برگزار نکرد.