گفتوگو با مسعود كرامتی، بازیگر و كارگردان
خوب دیدن را یاد بگیریم
شما هم احتمالا مثل من بازی مسعود كرامتی را در نقشهای مختلف دوست دارید. به نظرم او همیشه عالی است از فرم بازی او در فیلمهایی مثل پناهنده و سفر به چزابه بگیر تا باغهای كندلوس، ضدگلوله، گذر موقت، چهارراه استانبول، بیگناهان و ...از بازیهای خوبش كه بگذریم، چند فیلم و سریالی را كه كارگردانی كرده هم میپسندم و به سریال « خانه ما» پنج ستاره میدهم. سریالی كه در دهه 70 تولید و پخش شد، عالی بود. رضا بابك، گوهر خیراندیش، مانی نوری و چند بازیگر دیگر نقشهای اصلی آن را بازی میكردند و قصه سریال داستان خانوادهای با دو پسر و دو دختر بود. آنهایی كه با كرامتی همكاری كردهاند معتقدند او بسیار بااخلاق و بامرام است. وقتی به او تلفن كردم تا همصحبتش شوم، آنقدر با محبت و فروتن برخورد كرد كه مهر تاییدی بود بر همه حرفهای خوبی كه پشت سرش است. جوابهای مسعود كرامتی به سوالاتم را بخوانید تا متوجه سطح سواد و منطق این بازیگر - كارگردان شده و حالتان بهتر شود.
البته اگر به این صراحت از این موضوع صحبت كنیم، كمی دچار شعارزدگی میشویم ! بیشتر اوقات آدمها نمیتوانند حال بد خود را پنهان كنند، بهخصوص این روزها حال خوب داشتن خیلی سخت است و باید خیلی قوی باشی كه بتوانی این حس را تجربه و به دیگران منتقل كنی. این كه دیگران به من لطف دارند و میگویند آدم خوبی هستم، این ویژگی به خلق و خو و نگاه آدمها به زندگی بستگی دارد. مقید هستم در زمان كار و در زندگی گروهی و جمعی چطور باید رفتار كنم كه دیگران اذیت نشوند. تلاش میكنم حداقل حال دیگران را بد نكنم. باور دارم زندگی اتفاق باارزشی است و قطعا آن چیزی كه ارزش ندارد، آزار دیگران و بیتوجهی به آنها یا خودرایی است.
یكی از آموزههایی كه درباره رشد شخصیت وجود دارد، این است كه فارغ از قضاوت درباره دیگران، ما چگونه رفتار میكنیم، چه حسی به دیگران منتقل میكنیم و آنها پشت سر ما چهمیگویند.
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم درباره دیگران قضاوت میكنیم، اما باید تلاش كنیم این قضاوت منصفانه و خوشبینانه باشد تا زمانی كه آنقدر دلیل داشته باشی كه به خودت اجازه بدهی درباره او قضاوت بد هم داشته باشی. ما نمیتوانیم جلوی نظر دادن دیگران را بگیریم هر قدر هم خوددار باشیم و نظر و قضاوتمان درباره دیگران را به اشتراك نگذاریم، اما در ذهن خودمان درباره دیگران فكر كرده و نظر میدهیم.
در آثاری مانند خانه ما، كودكانه، روزكارنامه و... به موضوع خانواده پرداختهاید، خانوادههایی كه آزمون و خطاهای زیادی دارند و باید از مراحل مختلف عبور كنند تا به ثبات برسد. از چه زاویهای به خانواده نگاه میكنید و چه تعریفی برای آن دارید؟
در تعریف كلاسیك، خانواده اجتماع كوچكی است كه تفكر حاكم بر آن به همه جامعه راه پیدا میكند. بهشدت به خانواده اعتقاد دارم. خانواده مامنی است كه چند نفر با خلوص كنار هم زندگی میكنند.این دورهمی باارزش و قابل احترام است و باید به آن بها داد. به نظرم خانواده خوب به معنای عام كلمه، زمینه و فضایی است كه میتواند آدمهای خوب و با نگاه سالمتری تحویل جامعه بدهد.اجتماع كوچك خانواده به آدمها یاد میدهد چگونه وارد اجتماعات بزرگتر شوند، از پیش دبستانی بگیر تا فضای كسب و كار و جامعه.خانواده سالم، خوب و معقول سازنده جامعهای خوب و سالم است. اما منظورم این نیست كه ظواهر را حفظ كنیم و بعد بگوییم خانواده سالمی داریم. وقتی میگوییم باید به والدین احترام گذاشت، این احترام باید واقعی باشد یعنی قرار نیست مدام قربان، صدقه پدر و مادرها برویم و دچار رفتارهای ظاهری و فریبنده شویم. اینكه والدین با بچههای خود شوخی كنند، بگو و بخند داشته باشند اصلا ایرادی ندارد. احترام واقعی به نظر من یعنی دوست داشتن یكدیگر، یعنی رفاقت عمیق.آدمها اگر عمیق یكدیگر را دوست داشته باشند،میتوانند از یكدیگر عصبانی شوند حتی سر هم داد بزنند، اما اگر فهم و ارتباط دوستانه و منطقی بین آدمها وجود داشته باشد، خیلی زود دوباره پیوند بین آنها برقرار میشود بدون این كه كدورتی در میان باشد.
امروزه دنیای اینترنت ما را با گستره زیادی از اندیشهها و تفكر برای زندگی بهتر آشنا میكند، این روزها ویدئویی از استاد الهیقمشهای در شبكههای اجتماعی دست به دست میچرخد كه ایشان به ما توصیه میكند برای داشتن حال بهتر روزانه حداقل چند صفحه كتاب خوب بخوانیم، موسیقی خوب گوش كنیم، معماریهای چشمنواز را نگاه كنیم و از طبیعت غافل نشویم تا بتوانیم حال خوبمان را حفظ كنیم. شما برای داشتن حال خوب چه میكنید؟
به نظرم همه این آموزهها ما را به خلوتی سازنده دعوت میكند تا از اجتماع خشمگین و غیرقابل تحمل به آن پناه برده و بتوانیم در این خلوت حال خودمان را خوب كنیم.در این خلوت میتوان خوب دیدن را به چشمها آموخت، میتوان گوش را تمرین داد به شنیدن خوبیها. در خلوت میتوان خود را آموزش داد تا خوبیها را رصد كنی و ببینی.با همه اینها معتقدم در جامعه امروزی ما اینگونه زندگی كردن بسیار دشوار است. در جامعهای كه اخلاق کمرنگ شده، خیلی سخت است فقط زیباییها را دید و از آنها صحبت كرد پس این همه زشتی و بداخلاقی را چه كنیم؟
خیلیها درباره سقوط اخلاق در جامعه ما صحبت میكنند و برخی مثل شما نگرانند با این وضعیت چه بر سر جامعه ما خواهد آمد. به نظرتان چرا بیاخلاقی گسترش پیدا كرده؟ به نظر من سختی و مشكلات دلیل اصلی آن نیست. ما مردمی هستیم كه هشت سال جنگ را پشت سر گذاشتهایم و...
سطحیگویی و حرافی تبدیل به عادت شده است.بیشتر مردم حرفهای به اصطلاح گندهای میزنند. ادعای اخلاقمداری و اندیشهورزی دارند، اما فقط در مرحله حرف میمانند و هرگز به آنها عمل نمیكنند.مثلا پدری در خانه مدام از اخلاق، خوشرفتاری، صبر و ... حرف میزند اما در بیرون از خانه بچهاش میبیند كه او هیچكدام از اینها را رعایت نمیكند؛ در چنین شرایطی چطور فرزند باید به پدر اعتماد كند؟ واقعیت این است جامعه ما پر از دروغ است و در چنین جامعهای نمیتوان دم از اعتماد زد و زمانی كه اعتماد نباشد، جامعه از هم میپاشد و دیگر نمیتوان توقع داشت آدمهایش دچار عصبیت و خشم نباشند.