خاطره مشترک

خاطره مشترک


ابوحامد، نامی پرتکرار در کلام و خاطرات رزمنده‌های قدیمی لشکر فاطمیون و خانواده شهدای مدافعان حرم این لشکر است؛ آن‌قدر که امکان ندارد با یکی از آنها همکلام شویم و در بخشی از خاطرات‌شان اشاره‌ای به ابوحامد محبوب‌شان نکنند. یکی از رزمنده‌های لشکر فاطمیون، از خاطرات همراهی‌اش با سردار شهید علیرضا توسلی تعریف می‌کند: «ابوحامد سه جبهه برای ما تعریف کرده بود و می‌گفت اگر در دو جبهه دیگر پیروز باشیم، سوریه حکم تفریح دارد. او معتقد بود ما در سه جبهه متفاوت می‌جنگیم و اولین جبهه جامعه خودمان است. این‌که باید به افرادی که تحت تاثیر تبلیغات هستند بگوییم که یک کشور دیگر چطور به ما ارتباط دارد و چرا باید خطر مرگ را به جان بخریم؟ مگر کشور خودمان مورد تهاجم قرار گرفته که برای کمک به آنجا برویم و هزینه بدهیم و دیگر سوالاتی شبیه به این. ابوحامد همیشه برای تازه‌واردها به لشکر توضیح می‌داد که جنگ امروز تکفیری‌ها امتداد همان جنگ یزید و معاویه با لشکر امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین است.» ابوحامد معتقد بود گذر از این جبهه خیلی هم آسان نیست و نیازمند توانمندی‌هایی در وجود رزمنده‌ها هست تا بتوان در آن موفق شد: «و وقتی از این جبهه سربلند بیرون آمدیم، با جبهه دومی روبه‌رو می‌شویم که خانواده خودمان است. خانواده‌ای که با محبت‌های از سر دلسوزی‌شان، مانعی برای داوطلب شدن در جبهه سوریه است. محبت پدر و مادر، نسبت به فرزند جوانی که می‌خواهد راهی میدان نبرد شود یا محبت جوان رزمنده نسبت به همسر و فرزندانش و خلاصه علایق خانواده در کنار واکنش‌ها و مخالفت‌های شدید و بازدارنده‌ای که از سوی خانواده‌ها می‌شود، مانع ورود به این میدان نبرد است. اگر کسی توانست از این دو جبهه سربلند بیرون بیاید و موفق به پشت سر گذاشتن این دو جبهه سخت شد، تازه به جبهه سوم می‌رسد.» جبهه‌ای که از نظر ابوحامد، آسان‌ترین جبهه نبرد بوده است و مقابله با کفار و تکفیری‌ها، برای رزمندگان نسبت به دو جبهه دیگر، در حکم تفریح است. این همان نگاه متفاوتی بوده است که ابوحامد را از دیگران جدا می‌کرد. این‌که آسانی در نظر ابوحامد چه معنایی داشته است؟ آسانی‌هایی که بعد از هر عملیات در همین جبهه سوم، باعث می‌شد ابوحامد تا چند روزی کم‌پیدا شود؛ یکی از رزمنده‌های همراه او می‌گوید: «همیشه و بعد از هر عملیاتی که انجام می‌شد چند روزی ابوحامد به‌راحتی پیدا نمی‌شد‌، حتما باید دنبالش می‌گشتیم. برایم جای تعجب بود که آخر کجا می‌رود، چه کار می‌کند؟ بعدها که شناختم از حاجی بیشتر شد یا به قول معروف خودمانی‌تر شدیم جواب سوالم را پیدا کردم؛ این‌که ابوحامد همیشه بعد از هر عملیات به عیادت رزمنده‌های مجروحی که در بیمارستان بستری بودند می‌رفت و جویای حال‌شان می‌شد. این کار تا آخرین روز که رزمنده‌ها در بیمارستان بودند ادامه داشت، کاری که شاید از کمتر فرماندهی سر بزند.»
ضمیمه قاب کوچک