اردوی رامسر یا چاله روغن‌سوخته؟

درباره «تعطیلات تابستانی»؛ فیلمی که سینما آزادی تهران موقع نمایش آن سوخت

اردوی رامسر یا چاله روغن‌سوخته؟

«تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟» یکی از کلیشه‌ای‌ترین موضوعات انشا در همه دوران‌هاست؛ یا دست‌کم در همه دوره‌های دانش‌آموزی ایران این پرتکرارترین سوژه انشا بود (و شاید هنوز هم هست) و تقریبا بعید بود معلمی، خلاقیت به خرج دهد و کاری به کار چگونگی تعطیلات ما چه در عید نوروز و چه در تابستان نداشته‌باشد.
این سرک کشیدن و کنجکاوی که به بهانه ادبی و درسی انجام می‌شد و بلافاصله بعد از هر تعطیلات یقه ما را می‌گرفت.
البته راهکارهایی هم داشت و اگر دانش‌آموزان دست به قلم و خلاق بودند، می‌توانستند واقعیت را دستکاری کنند و با ذوق ادبی، از سیر تا پیاز آنچه گذشت و اسرار خانوادگی را صاف نگذارند توی کاسه کاغذ و تقدیم معلم و همکلاسی‌ها کنند.
شاید دانش‌آموزی بوده که تعطیلات بسیار بدی داشته و اصلا پایش را هم از خانه بیرون نگذاشته و اساسا چیزی جز حسرت و درد و رنج را در این ایام تجربه نکرده‌باشد. با این وصف، چرا باید تن به این موضوع کلیشه‌ای بدهد.  اصلا اگر آن دانش‌آموز، راستگو و عاری از هرگونه خلاقیت و ذوق ادبی باشد و هر سال تعطیلات، اتفاق خوشایند و مفرح و سرگرم‌کننده‌ای برایش رخ نداده‌باشد، چند بار باید زجر بکشد و همان یک انشا را مدام تکرار کند؟ با این غرولندها، «تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟» از مصداق‌های تفتیش عقاید دانش‌آموزان است!
 البته ما که تابع و مطیع بودیم و درس و ذوق و خلاقیت‌مان بدک نبود و حتی اگر تابستان و تعطیلات تلخ و دشواری هم داشتیم، متن جذاب و وارونه‌ای می‌نوشتیم و طور دیگری وانمود می‌کردیم و معلم و همکلاسی‌ها را در خماری خیال یا واقعیت می‌گذاشتیم.
این حرص و جوش را هم از باب آن دانش‌آموزانی خوردیم که هیچ‌جوره از امکانات (چه تمکنی و مالی و چه قلمی و ادبی) برخوردار نیستند که سر کلاس، چنین موضوعی را رفع و رجوع کنند تا سرخورده نباشند. یکی از این دانش‌آموزان، رامین حیدری است. نمی‌شناسید؟ همان پسربچه فراری از درس و مدرسه فیلم «تعطیلات تابستانی» (فریدون حسن‌پور) که هر سال در چند درس تجدید می‌شد و تابستان‌ها سروکارش به مکانیکی اوس‌جمال و کار شاق می‌افتاد.
شما فکر کنید این بچه مهر هر سال و در مواجهه با موضوع «تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟» چه انشایی می‌تواند تحویل معلم و همکلاسی‌هایش دهد که نه تکراری باشد و نه موجبات سرافکندگی‌اش را فراهم کند؟ اما رامین درست وقتی که پدرش آقاکریم قسم خورد درصورت تکرار این تجدیدها، او را برای همیشه به مکانیکی می‌فرستد تا قید تحصیل را بزند و شاگرد مکانیک شود، فکری به سرش می‌زند - بعد از این‌که باوجود درس خواندن باز هم دو تجدید ناقابل می‌آورد ـ و کارنامه خودش را با کارنامه برادر دوقلویش امین که هر سال شاگرد اول است، عوض می‌کند!
این‌طوری می‌شود که امین درسخوان سر از مکانیکی درمی‌آورد و به‌علت کتک خوردن از اوس جمال و ذبیح، تابستان حسابی آموزنده‌ای را می‌گذراند و از آن‌طرف رامین، به عنوان بهترین دانش‌آموز مدرسه، راهی اردوی تابستانی رامسر و رقابت با دانش‌آموزان ممتاز دیگر می‌شود.
فیلم، روایت موازی دردسرهای امین واقعی در مکانیکی و خوشی‌های رامین (که خودش را امین جا زده) در اردوگاه شهید میرزا‌کوچک‌خان‌جنگلی رامسر است. البته رامین باوجود گشت‌و‌گذار در طبیعت شمال و لحظات خوش و مفرح در اردو، آنقدر هم جایگاه محکم و بی‌دردسری نداشت، چون در کلاس‌های درسی و آموزشی، قادر به پاسخگویی نبود و دیگر این‌که به همین دلیل، کم‌کم هویتش برای معلمان و دانش‌آموزان برملا می‌شد.
باوجود همه این مصائب و دردسرها، تابستان تمام می‌شود و هر دو برادر، در فضاهای تازه و تجربه نشده به درک تازه‌ای از زندگی می‌رسند. رامین در مراسم تجلیل از دانش‌آموزان برتر، اعتراف می‌کند «من کل تابستون رو با بچه‌ها خوش بودم، دریا و کوه می‌رفتم اما اون (امین) تو چاله روغن‌سوخته کار می‌کرد.» اقراری که می‌تواند جملات آغازین یک انشای غیرکلیشه‌ای در پاسخ به یک موضوع پرتکرار و نخ‌نما باشد. این‌که رامین همواره آشنا با مکانیکی، برای یک تابستان هم که شده، سر از اردو درآورده و امین به‌عنوان پای ثابت اردو، سروکارش به مکانیکی افتاده، قطعا رنگ و بوی متفاوتی به تعطیلات و طبیعتا انشای مرتبط با آن می‌دهد. تعطیلات تابستانی با بازی حامد کلاهداری در دو نقش امین و رامین، همان فیلمی است که هنگام سئانس اول نمایشش، در روز 29 فروردین 76، سینما آزادی آتش گرفت و سوخت. آن هم در یک روز جمعه، یک روز تعطیل. اگر فردای آن روز، موضوع انشای کلاسی این بود که تعطیلات یا تعطیلی آخر هفته خود را چگونه گذراندید، قطعا دانش‌آموزان حاضر در سینما، انشایی مهیج و غیرکلیشه‌ای برای روایت داشتند.