این شیوه قدیمی را در خانه امتحان نکنید!
دخترکانی با لبهای گلی
لباش رنگ عناب شده بود؛ عنابی، عنابی که نه. یک رنگ خاص. نمیتونستم ازش بپرسم چرا لبات رنگ گردو شده.
گردو این رنگی نبود. رنگ گردویی که ما و شما میشناسیم، رنگ پوست سفت و سختیه که دور مغز گردو رو پوشونده. این گردویی که اون لبشو رنگ کرده بود، اون پوست سبزیه که روی پوست سفت و سخت را گرفته، وقتی که هنوز گردو به درخت آویزونه.
رفته بود روی درخت گردو، گردو چیده و پوست گرفته بود. انگشتاش سیاه شده بود و پوست سبز را که کشیده بود به لباش، شده بود یک رنگ خاص که هم گردویی سبز بود و هم عنابی.
وقتی از روستا به شهر برگشت ما توی کوچه بازی میکردیم و همه محو لباش شدیم. ماتیک زده؟!
مگه توی روستا ماتیک هست؟ چطوری مادرش گذاشته؟ وقتی نشست کنارمون به یهقل دوقل بازیکردن، دست کشیدم روی لباش، زبری پوست لبش را حس کردم، ترک ریزهاشو حس کردم. مگه ماتیک نرم نیست؟ ماتیک نیست که رنگ گردوئه...
اون روز ما فهمیدم که لب رو میشه با چیزای دیگه هم رنگ کرد. مثلا با مداد قرمزی که نقطهها و خط تیرههای مشقامون رو باهاش مینوشتیم و به علاوه و منهای ریاضی رو باهاش مینوشتیم. با این مداد گلی کنار ورق دفتر مشق و ریاضی به موازات خط مشکی که با خطکش میکشیدم یه خط قرمز هم میکشیدیم کنارش که خوشگلتر بشه. راستش ما بهش نمیگفتیم مدادقرمز، میگفتیم مدادگلی.
اون غروب همه ما چهار، پنج نفر با خیال رنگ عنابی و گردویی به خونههامون رفتیم و به لبهای رنگی فکر کردیم. یادم نیست که کدوم یکی از ما به فکرش رسید که مدادگلی رو بکشه روی لباش و چطوری شد که این خبر گوش به گوش رسید و فردا صبح که بیدار شدیم از ما فقط دو تا لبگلی دیده میشد، قرمزقرمز.«دخترانی با لبهای قرمزگلی.»
مادر با دیدن ما لب به دندون گزیدن و باباها گفتن استغفرا... و بردارا غیرتیشدن اما مدادگلی سوسمارنشان اصل بود و هر چه کردن و کردیم پاک نشد که نشد. عصر روز بعد که رفتیم توی کوچه یهقل دوقل بازی کنیم، چشمامون قرمز اشکی و گریهای بود و لبامون گلی. پوست لبامون ترک خورده بود؛ اثر مواد شیمیایی مدادگلی.
لبای عنابیگردویی هم پوستهپوسته شده بود و خشک. دور هم نشستیم یهقل دوقل بازی کردیم و بهم گفتیم که ماتیکها با اون رنگای ملایم و نرمشون بهترین اختراع بشر هستن و باید با اولین پول پساندازمون ماتیکی بخریم که گلی باشه و قرمز. شاید هم
عنابیگردویی...
گردو این رنگی نبود. رنگ گردویی که ما و شما میشناسیم، رنگ پوست سفت و سختیه که دور مغز گردو رو پوشونده. این گردویی که اون لبشو رنگ کرده بود، اون پوست سبزیه که روی پوست سفت و سخت را گرفته، وقتی که هنوز گردو به درخت آویزونه.
رفته بود روی درخت گردو، گردو چیده و پوست گرفته بود. انگشتاش سیاه شده بود و پوست سبز را که کشیده بود به لباش، شده بود یک رنگ خاص که هم گردویی سبز بود و هم عنابی.
وقتی از روستا به شهر برگشت ما توی کوچه بازی میکردیم و همه محو لباش شدیم. ماتیک زده؟!
مگه توی روستا ماتیک هست؟ چطوری مادرش گذاشته؟ وقتی نشست کنارمون به یهقل دوقل بازیکردن، دست کشیدم روی لباش، زبری پوست لبش را حس کردم، ترک ریزهاشو حس کردم. مگه ماتیک نرم نیست؟ ماتیک نیست که رنگ گردوئه...
اون روز ما فهمیدم که لب رو میشه با چیزای دیگه هم رنگ کرد. مثلا با مداد قرمزی که نقطهها و خط تیرههای مشقامون رو باهاش مینوشتیم و به علاوه و منهای ریاضی رو باهاش مینوشتیم. با این مداد گلی کنار ورق دفتر مشق و ریاضی به موازات خط مشکی که با خطکش میکشیدم یه خط قرمز هم میکشیدیم کنارش که خوشگلتر بشه. راستش ما بهش نمیگفتیم مدادقرمز، میگفتیم مدادگلی.
اون غروب همه ما چهار، پنج نفر با خیال رنگ عنابی و گردویی به خونههامون رفتیم و به لبهای رنگی فکر کردیم. یادم نیست که کدوم یکی از ما به فکرش رسید که مدادگلی رو بکشه روی لباش و چطوری شد که این خبر گوش به گوش رسید و فردا صبح که بیدار شدیم از ما فقط دو تا لبگلی دیده میشد، قرمزقرمز.«دخترانی با لبهای قرمزگلی.»
مادر با دیدن ما لب به دندون گزیدن و باباها گفتن استغفرا... و بردارا غیرتیشدن اما مدادگلی سوسمارنشان اصل بود و هر چه کردن و کردیم پاک نشد که نشد. عصر روز بعد که رفتیم توی کوچه یهقل دوقل بازی کنیم، چشمامون قرمز اشکی و گریهای بود و لبامون گلی. پوست لبامون ترک خورده بود؛ اثر مواد شیمیایی مدادگلی.
لبای عنابیگردویی هم پوستهپوسته شده بود و خشک. دور هم نشستیم یهقل دوقل بازی کردیم و بهم گفتیم که ماتیکها با اون رنگای ملایم و نرمشون بهترین اختراع بشر هستن و باید با اولین پول پساندازمون ماتیکی بخریم که گلی باشه و قرمز. شاید هم
عنابیگردویی...