سوگ مغان
راوی «سوگمغان» که به نظر میآید دچار ناراحتی شدید روانی شده است، به توصیه روانکاو به زادگاهش بم میرود تا شاید در آنجا به آرامش برسد.
همزمان با سفر، تعدادی از نشانههای رمزی ترسناک شروع میشوند ازجمله درویشی بیابانگرد و مارگیر که در کوزه قدیمی خود دست بریدهای را حمل میکند. راوی داستان در سفر خود به مکانی ماقبل تاریخ میرسد و در آنجا با موجودی اهریمنی آشنا میشود. در بم راوی سوگ مغان با دوستان خود از ستمهای مکرر کسانی مثل اسکندر و آغامحمدخان و اربابان محلی صحبت میکند و هربار در فاجعههای بزرگ، راوی، مغان را میبیند که با آدابی خاص و اندوهی فراوان سوگوار هستند. این رمان یکی از آثاری است که درواقع بنمایههای اسطورهای یک منطقه را دستمایه کار خود قرار داده است اما باید ببینیم مردم چه نیازی به بازآفرینی اسطورهها دارند. به نظر میرسد، نویسندهها وقتی به این موضوع رو میآورند که بحث بحران هویت یا در مقابل آن، تقویت روحیه ملی مطرح باشد. همه صاحبنظران معتقدند که تقویت روحیه ملی پس از حمله اعراب، بزرگترین انگیزه فردوسی برای سرایش شاهنامه است.