عاقبت شاهرخ

عاقبت شاهرخ

چندی پیش نمایشی با نام «سگک» در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفت و مخاطبان زیادی برای خود دست و پا کرد. سگک برنده شش جایزه از جشنواره مقاومت بود و بررسی این جایزه‌ها و تماشای نمایش، نشان می‌داد داوران این جشنواره کار خودشان را به‌درستی انجام داده‌اند.

نمایش سگک گر چه به درام نمی‌رسید و در حد یک تعزیه با پرده‌های متنوع باقی می‌ماند اما به‌راحتی می‌توانست در لحظات تعلیق‌آمیز، تماشاگرش را بخنداند و بگریاند. زندگی شهید شاهرخ ضرغام که دستمایه این نمایش بود یا فراز و نشیب‌های مختلفی روبه‌رو بوده و نویسنده این اثر نیز تلاش کرده بود برخی از این وقایع را از بین آنها انتخاب کرده و در پرده‌های مختلف به نمایش بگذارد.
این سال‌ها گرچه نام شهید ضرغام بیشتر از قبل در افواه مردم پیچید و حتی کتاب «حر انقلاب» که کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی بود با فروش خوبی روبه‌رو شد اما هنوز هم شخصیت این شهید و همراهانش در گروه فداییان اسلام به فرماندهی شهید سیدمجتبی هاشمی‌دریایی سوژه و ایده مناسبی برای تولید محصولات فرهنگی است.
سردار قاسم صادقی که یکی از بازماندگان آن گروه رؤیایی است، پس از سال‌ها پیگیری توانست با حمایت فرمانده کل سپاه، یادمان شهدای دشت ذوالفقاری را در آبادان تأسیس کند؛ دقیقا در محدوده‌ای که «شاهرخ ضرغام» به شهادت رسید و پیکرش هیچ‌گاه پیدا نشد!
گروه فداییان اسلام گروهی شبه‌نظامی و مبارز بود که پس از انقلاب و در روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی توسط جمعی از اهالی جنوب تهران، توسط «سید مجتبی هاشمی» تشکیل شد و در مقابل پیشروی ارتش عراق ایستاد. مدتی بعد، درپی موفقیت عملیات شکست حصر آبادان و حضور منظم ارتش و سپاه در منطقه جنوب و تحت کنترل درآمدن منطقه توسط نیروهای نظامی این گروه منحل شد. پس از انحلال، بخشی از اعضای گروه جذب نیروهای نظامی شده و بخشی به کار اصلی خود در شهرهای‌شان بازگشتند. مثلا سیدمجتبی هاشمی که فرمانده این گروه بود، پس از انحلال به تهران بازگشت و مغازه لباس‌فروشی خود را باز کرد تا زمانی که توسط منافقین در تهران در سال۱۳۶۴ از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت.
شهید شاهرخ ضرغام در میان این گروه، برجستگی‌های بیشتری داشت. شاهرخ با نام شناسنامه‌ای ابوالفضل در اول دی سال 1328 در شرق تهران متولد شد و درشت‌جثه بود. پدرش صدرالدین که کارگر ساختمانی بود در 12سالگی شاهرخ به رحمت خدا رفت. شاهرخ که قبل از انقلاب، سابقه روشن و درخشانی نداشت بعد از شرکت در جلسات مذهبی حاج‌آقا مجتبی تهرانی، متحول شد. او همراه مادر پیر و برادرش برای پابوسی امام‌رضا(ع) به مشهد رفت، توبه کرد و آدم دیگری شد، سر از پا نمی‌شناخت و آدم عجیبی شده بود.
مادر شهید شاهرخ ضرغام در خاطره‌ای از توبه شاهرخ گفته بود: «پسرم در گوشه یکی از صحن‌های حرم رضوی در مناجاتش با پروردگار می‌گفت: خدایا من را ببخش، بد کردم، غلط کردم، می‌خواهم توبه کنم... یا امام رضا به دادم برس، من عمرم را تباه کردم...»

زینب گل‌محمدی - نویسنده و خبرنگار