نسخه Pdf

من نگران نفس‌های طبیعتم

من نگران نفس‌های طبیعتم

با مخلوط‌کردن آب به شامپو‌های‌تان جانی دیگر به طبیعت بدهید.

اگر ثروت بیل گیتس را هم داشتم باز حاضر نبودم از حوله، خمیر دندان و شامپوی هتل بگذرم. نه این که بهترین حوله، خمیر دندان و شامپو در هتل وجود دارند، نه. حس می‌کنم اینها ارثی است که پدرم برایم به جا گذاشته و آنها باید به من برسد. وقتی آنها را در چمدانم می‌گذارم، تصور می‌کنم از جنگ با خود غنیمت آورده‌ام. به علاوه وقتی دوست و فامیل دورم جمع می‌شوند و کلمه سوغاتی را مثل یک تیر به سمتم پرت می‌کنند، می‌توانم دست در چمدانم برده و غنائمم را میان آنها تقسیم کنم. هرچند آنها ارثی هستند که به من رسیده‌اند اما از آنجا که انسانی دست و دلباز هستم و دلم نمی‌آید برق چشمانی را که به امید گرفتن سوغاتی می‌درخشند خاموش کنم. به هر یک، یک حوله، شامپو و خمیر دندان می‌دهم. 
اگر ثروت ایلان ماسک را هم داشتم، وقتی شامپویم در حال تمام‌شدن بود، فوری دست در جیب نمی‌کردم تا شامپویی جدید بگیرم. با اضافه‌کردن آب به شامپو می‌توان شامپویی جدید ساخت که برای خودم تا دو هفته جوابگو است. نمی‌دانم شاید ایلان ماسک خسیس باشد، اما همه من را به عنوان فردی می‌شناسند که حاضر است برای خوشحالی اطرافیانش دست در جیب برده و برای آنها یک آدامس بخرد و از آنجا که می‌خواهم نامم را در قلب‌های‌شان حک کنم به هریک  در انتخاب طعم آدامس‌ها حق رای می‌دهم. کاملا معلوم است که نخریدن شامپو هیچ ربطی به خساست -که اصلا در من پیدا نمی‌شود- ندارد. بلکه من نگران طبیعت هستم که دارد در دستان ما به سختی نفس می‌کشد و به نوبه خودم با کمتر خریدن شامپو به بهترشدن نفس‌هایش کمک می‌کنم.

نازنین زهرا رستمی از تهران