سیاگالش
کتاب «سیاگالش» نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه را نشر «صاد» منتشر کرده و حالا بر اساس این رمان یکی از نامزدهای نهایی جایزه جلال در بخش رمان است.
نویسنده همیشه در معرض ایده یا ایدهها قرار دارد، همچنان که نبی در معرضِ وحی است. این درمعرضبودگی که موهبت بزرگی است، جان نویسنده را میجنباند، بیقرارش میکند و گاه بهکلی از صفِ دیگران میکشدش بیرون. همچنان که کافکا میگفت نوشتن آدم را از صف مردگان میکشد بیرون. دقیقا یادم نیست که چه زمانی در معرض «سیاگالش» قرار گرفتم، ولی این را میدانم که اواخر رمضان سال97 رفته بودم تالش برای استیاف؛ یک روز غروب از خانه زدم بیرون و رفتم در فندقزار دیزگاه غرق جنگلیت جنگل شدم. تصورم این است که آنچه افتاد در آن جنگل تاریک، غیبزا و مهآلود بود بر من افتاد. خواطر غریبی از تاریکیها و روشناییهای جنگل بود که خطور کرد بر من. و من را برد سمتِ عالم مثال. این روایت نویسنده از اثر است. کتاب اما روایت داستان طلبهای است به نام یوسف رستمی که در دهه محرم برای تبلیغ به یکی از روستاهای جنگلی تالش سفر کرده است که در آنجا درگیر ماجراهای غریبی چون گمشدن آخوند قبلی روستا، شیطنت دخترک عاشق، توطئه روحانینمایی به نام اسکندر کاینات، ماجرای فرقهای عجیب در روستا، ملاقات با سیاگالش، توطئه برادران خودش که سالها پیش او را در وسط جنگل رها کردهاند و... میشود و در پایان داستان از دست مردم فرار میکند و پناه میبرد به غاری در وسط جنگل و صدها سال در آنجا میخوابد.