تنوع در اجزا پرداخت‌های دم‌دستی

تنوع در اجزا پرداخت‌های دم‌دستی

همان‌طور که قبلا وعده داده‌بودم، کوتاه‌نوشته‌های جشنواره را طی چند روز آینده در این ستون پی خواهم‌گرفت. چندتای امروز را بخوانید با این توضیح که ستاره‌ها از یک تا پنج محاسبه و داده شده‌است:

می‌توی کم جان ایرانی؛ استاد (ارزش‌گذاری)
عماد حسینی در فیلم استاد، گامی بزرگ و ظاهرا بی‌پروا در موضوع و محتوا برداشته است؛ سوءاستفاده آدم‌های مشهور و محبوب از زنان و دختران. اما فیلم استاد این‌قدر پرگو و حراف است که دو پرده از زمان را می‌بلعد. چانه‌زنی بیش از حد استاد و عشوه‌نمایی‌های شاگرد، فرصت تبدیل به کشمکش رادیکال را صرف می‌کند.
بهروز افخمی در مقام تهیه‌کننده و محمدحسین مهدویان در جایگاه مشاور کارگردان، رد پایشان را بر همه جای اثر باقی گذاشته‌اند. مثلا در متن و خصوصا ایده و پرداخت استاد، افخمی دیده می‌شود و دوربین‌ اصطلاحا فرغونی که در برخی پلان‌ها و سکانس‌ها بیش از حد می‌جنبد، نقش مهدویان را پررنگ می‌کند، حتی اگر عماد حسینی اینها را قبول نداشته‌باشد، حالا که ما با فیلمی تلف شده روبه‌رویم، بیش از پیش این پیروی را می‌فهمیم. در مجموع فیلم استاد به رغم جسارت در ایده و طرح موضوعی در بستر حضور غیراخلاقی استادان و افراد شهیر و سلبریتی‌ها، ولی نمی‌تواند موثر و جذاب ظاهر شود.
  
قهرمان بی‌هویت؛ شماره ده (ارزش‌گذاری)
عنوان فیلم را از«یک متهم گریخت» تغییر دادند که مبادا اثر معروف را تداعی کند، غافل از این‌که درونمایه وام‌گرفته از انبوه فیلم‌های بازداشتگاهی و فرار از زندان‌های جهانی، بر کل اثر سایه انداخته است. حتی در تیپ‌سازی و ساخت و پرداخت هم «پاپیون» را جلوی چشم تماشاگر گذاشتند. بازیگران هم گویا تشابهات جدی را فهمیده و سعی در الگوگیری داشته‌اند مثلا سیامک صفری، داستین هافمن شده است، چون کسی نبوده که طراحی خلاقانه‌تری برای نقش او داشته‌باشد! چند آدم تلف شده هم دارد مانند دکتر(بهرنگ علوی) یا مهدی زمین‌پرداز که اساسا پا در هواست و... این ضعف و فقدان نوگرایی در بستر بومی‌گرایی باعث شده کلیت فیلم رنگ و بوی سینمای دفاع‌مقدس را نداشته‌باشد و جدی‌تر آن اسارتگاه‌های بعثی را به نمونه‌های آثار جنگ جهانی بفروشد؛ لذا چیز قابل توجهی از مولفه‌های رزمندگان و اسرای ایرانی در فیلم به چشم نمی‌خورد. فیلم شماره ده برای حمید زرگرنژاد بی‌تردید گامی رو به جلو محسوب می‌شود؛ ولی شتاب‌زدگی در ساخت و ضعف فیلمنامه در جنبه‌های هویت‌سازی آدم‌های فیلم، کار دستش داده تا از سطح عبور نکند.
  
این فیلم‌ها ته ندارد؛ آه سرد(ارزش‌گذاری)
ساخت فیلم‌های ارزان(لوباجت) لازمه سینمای ایران است. حتی بهترین گزینه برای جوانان و فیلم‌اولی‌هایی است که سرمایه‌گذار دولتی و... پیدا نمی‌کنند به صورت گروهی و تیمی با نابازیگران در محیط‌های به وفور در دسترس کارشان را سروسامان بدهند. برادران محقق از جمله فیلمسازانی هستند که در تولید و کارگردانی با فیلم‌های ارزان منتظر منت‌کشی نمی‌مانند. اما این‌که از این فیلم‌های ویدئویی مانند «آه سرد» آبی برای سینما و تماشاگر ایرانی گرم شود، غیرممکن است. فیلم آه سرد در قالبی جاده‌ای در لوکیش‌های زیبا و برفی کوهرنگ داستان‌پردازی شده است. تم انتقام هم اصلی‌ترین دستمایه فیلمساز است و این‌بار انتقام پسر از پدر یک‌جور مضمون اگزوتیک را هم سوار فیلم کرده است. خیانت و زن‌کشی هم دامن فیلم را گرفته‌است؛ بنابراین همه این خرده مفهوم‌ها در بیان فاقد سینمایی و صرفا در قاب‌های باز چشم‌نواز بسته شده‌اند. در جایی از فیلم گفته می‌شود: «ته این جاده به کجا کشیده می‌شود؟» پرسشی که می‌توان درباره چنین فیلم‌هایی هم مطرح کرد.

محمدتقی فهیم - منتقد سینما