نسخه Pdf

FreeHakim#

FreeHakim#

حکیم همان‌گونه که طبق معمول در همه عالم سیر می‌کرد و به هر در و داری سر می‌زد و با هر نوع انسان و مخلوقی نشست و برخاست داشت، این بار هم سر از گوشه‌ای درآورده و دیده بود عده ای دارند رای جمع می‌کنند.

وقتی از آنها پرسید دقیقا دارید چکار می‌کنید؟ آنها پاسخ دادند داریم وکالت می‌دهیم! حکیم گمان برد احتمالا تعدادی ورثه دارند وکالت می‌دهند به شخص دیگر تا برای آنها ارث را بدون اسقاط کافه خیارات خصوصا خیار غبن ولو فاحش، تقسیم کند. اما وقتی بیشتر توجه کرد متوجه شد آن جماعت سن‌شان و چهره‌هایشان به ورثه نمی‌خورد بلکه بیشتر به افرادی شبیه اند که ارث پدرشان را بالا کشیده‌اند! شاکی و عصبی. 
حکیم در همین حالات و روحیات به سر می‌برد که یکی‌شان رسید و خواست تا حکیم را مجبور به وکالت دادن کند. حکیم از همه‌جا بی‌خبر دائم فریاد می‌زد من اصلا از کسی ارث نبردم که بخواهم وکالت دهم! اما خب آن آدم‌ها با شعارهایی چون «آزادی عقیده، از حقوق حکیمه» و همین‌طور «تا حکیم حکیم نشود، این حکیم حکیم نشود!» آقای حکیم را داشتند مجبور به رای دادن می‌کردند. حکیم اما در همین اثنا از آنها پرسشی فلسفی نمود. 
او گفت:« آیا شعار شما آزادی نیست؟» همه گفتند بله. حکیم ادامه داد:« آیا من اختیار خودم را دارم؟» همه پاسخ دادند بله. حکیم ادامه‌تر داد: «آیا من در این‌که به کسی وکالت بدهم یا ندهم، آزادی دارم؟» همه گفتند بله. لذا حکیم گفت:«قربون آدم چیز فهم! خب بذارید من برم. نمی‌خوام!» بعد از این جمله، اما همان افراد به سمت حکیم با شعار آزادی به حمله کردند و طوری از او وکالت گرفتند که جای وکالتی حکیم تا مدت‌ها درد می‌کرد! دست آخر هم فیلم این وکالت گرفتن سخت و خشن خود را از حکیم منتشر کردند و زیرش نوشتند: «شکنجه شدن حکیم به دست ماموران!» و همین‌طور هشتگ FreeHakim# را در توییتر ترند کردند. 
بعد از این غائله هولناک حکیم توانست سری از آستین بیرون آورد و اصلا بفهمد چه خبر است. او بعد از مداقه نهایی متوجه شد اولا آن جماعت متوهم دارند به رضا پهلوی برای تعیین سرنوشت خود رای وکالت می‌دهند و ثانیا تعداد کل این رای‌های وکالتی، از آرای ستیلا و آنیسا در عصرجدید نیز کمتر شده است! به این بهانه حکیم به فکر عمیقی فرو رفت و بیانیه سیاسی خود را که در ادامه می‌خوانیم، در رسانه‌ها منتشر کرد و آن وکالت را هم که مدعیان آزادی به زور از او گرفته بودند، پس گرفت.
«به نام خدا. اساسا چگونه ممکن است بخشی از جامعه ولو قلیل طرفدار فردی شوند که اول و آخرش با مفهوم سلطنت و بالانشینی گره خورده است. چگونه ممکن است افرادی طرفدار نظام پادشاهی باشند؟ آن‌هم سلطنت پادشاهانی که هیچ ارجحیتی بر دیگری ندارند. خوب است هنوز آثار بالانشینی همین شازده در کاخ‌های نیاوران و گلستان و... قابل مشاهده است. درست زمانی که بخش کثیری از جامعه به خاطر گرسنگی سنگ به شکم می‌بستند، این شازده در اتاقش کلکسیون سنگ‌های قیمتی ترتیب داده است! میزان اموالی که همین خانواده از ایران خارج کرده اند به قدری هست که تا ابدالدهر آقای پهلوی لازم نباشد دست به کار کردن بزند و تنها همان بهتر است بنشینند در منزل و از ارتش خیالی خود سان ببینند! این آقای شاهزاده! تاکنون از روش حکمرانی استبدادی و سراسر ضد آزادی پدر و پدربزرگش دفاع کرده و هیچ انتقادی ولو یواش و محض از سر خود بازکردن، به مشی حکومت غلط آنها نداشته است؟ چطور می‌شود مدعی آزادی و دموکراسی بود اما در برابر نقض دمکراسی و نابودن کردن دستاوردهای نهضت مشروطه توسط شاهان پهلوی در ایران معاصر سکوت کرد؟ عجیب است که ما یک چیزی در تاریخ داشته ایم به نام ساواک. ساواک یک چیزی است دقیقا مقابل آزادی! حتی خود ساواک و روسای وقت هم به این معنا معترف و مفتخرند که اجازه نمی‌دادند حتی کسی در منزلش به حاکمیت نقدی کند. حال چگونه ممکن است رضا پهلوی بدون هیچ‌گونه نقدی به این ساختار تنها به تطهیر گذشتگانش می‌پردازد؟ این فقط می‌تواند به نظر من حاصل مخلوط مصرف‌کردن یا بیجا مصرف‌کردن یا درجا مصرف کردن باشد!» 
بعد از این بیانیه عده ای از خبرنگاران از آقای حکیم پرسیدند:« شما که این‌گونه احوالات این وکالت‌دهندگان را نقد می‌کنید، نظریه و نسخه مطلوب خود را در باب حکمرانی و نیز نظریه فلسفی سیاسی خود را در این باب شرح دهید!» حکیم در پاسخ به آنها عارض شد:« ببینید درست است که بنده در همه امور باسواد هستم اما واقعا در سیاست حتی به قدر رضا پهلوی هم سرم نمی‌شود! بنده اما با همه بی‌سوادی‌ام در این حوزه مطمئنم طرفدار این فرد بودن اشتباهی مهلک است و کسانی را که از مدل سلطنت استبدادی دفاع می‌کنند، عمیقا نمی‌فهمم. همین!»

سیدسپهر جمعه‌زاده