خاطرات اردی‌بهشت

خاطرات اردی‌بهشت

جعفر مدرس صادقی، سال۱۳۵۲ نوزده ساله بود که اولین کتابش را نوشت و ۵۴ساله بود که «خاطرات اردی‌بهشت» را نوشت.

او بیش از ۴۵سال است بی‌وقفه می‌نویسد؛ از گاوخونی تا ترجمه‌ تفسیر طبری. از ناکجاآباد تا ویرایش سرگذشت حاجی بابای اصفهانی. از ترجمه‌ مجموعه ‌داستان لاتاری، چخوف و داستان‌های دیگر تا ویرایش تفسیر عتیق نیشابوری و کلی «از» و «تا»ی دیگر که اینجا جا نیست همه‌اش را بیاوریم. تنوع و حجم کار و مداومت او حیرت‌انگیز است و این مداومت و پشتکار فقط از کسی برمی‌آید که عاشق است. عاشق ادبیات. عاشق قصه. عاشق هر کتابی که با لذت دست بگیری، با لذت بخوانی و با لذت تمام کنی. برای او «همه‌چیز با قصه شروع می‌شود.» قصه خاطرات اردی‌بهشت هم که نشر مرکز آن را منتشر کرده، مثل بقیه‌ کتاب‌های او، با یک جمله‌ ساده و سرراست شروع می‌شود: «سال خورشیدی برای همه‌ مردم دنیا 12ماه است، اما برای من تا همین یک سال پیش فقط 12روز بود؛ از اول فروردین تا دوازدهم.» مدرس صادقی حاشیه نمی‌رود. به قول خودش، اهل «قرتی‌بازی» نیست. بنابراین راوی همان اول میخش را می‌کوبد و می‌گوید همه‌ سال‌های عمرم یک طرف، این یک سال یک طرف. راوی پیر‌مردی است که تصمیم گرفته دوباره بنویسد، اما این بار پاره نکند. «برخلاف دفعات پیش که هرچه می‌نوشتم پاره می‌کردم می‌ریختم دور، این‌بار بنا دارم این خاطرات را که خلاصه‌ وجود من است نگه دارم.» مدرس صادقی تنهایی را توصیف نمی‌کند. آن را به ما نشان می‌دهد. همه‌ شخصیت‌های این کتاب با هم حرف می‌زنند، اما هر کدام تکه و پاره، یک گوشه‌ افتاده‌اند. در آستانه‌ افتادن هم نیستند، افتاده‌اند. یک‌جوری افتاده‌اند یا افتاده شده‌اند که انگار قرار نیست هرگز بلند شوند.