جهاد مهربـــانی

آقای‌معلم و شاگردهایش ، چند سال است 10 روز از تابستان‌های خودشان را در مناطق محروم كشور می‌گذرانند

جهاد مهربـــانی

همه‌چیز از دوران راهنمایی شروع شده است؛ مدرسه اردوی جهادی برگزار و علی نعمت كه دانش‌آموز اول راهنمایی بوده، در این اردو شركت می‌كند و این شروع یك ماجرای چند ساله می‌شود كه دیگر نه به عنوان دانش‌آموز كه به عنوان سرپرست دانش‌آموزان، این سفرها ادامه‌دار شده است. حالا دیگر خیلی‌ها، معلم هندسه بچه‌ها را با اردوهای جهادی‌اش می‌شناسند و می‌دانند كه در تاریخ‌هایی خاص، باید سراغش را در دورترین و لب‌مرزترین روستاها و در حال كار بگیرند. با علی نعمت درباره این قصه چند ساله و تجربه‌های تلخ و شیرین اردوهای جهادی هرساله‌شان حرف زدیم؛ گپ و گفتی كه دیدمان را به فعالیت‌های انسان دوستانه‌ای كه دور و برمان اتفاق می‌افتد كمی عوض كرد.

تجربه خوش روزهای تحصیل در مدرسه، شوق معلم شدن را در دل علی نعمت انداخته است كه در كنار بچه‌ها باشد و با هم كارهای بزرگ انجام دهند: «دلیل علاقه‌ام به معلم شدن از دوران راهنمایی‌ام بود. من مدرسه‌ام را خیلی دوست داشتم و از همان سال‌ها علاقه‌مند بودم كه در این فضا و حال و هوا بمانم. برای همین هم تصمیم گرفته بودم حتما معلم بشوم و همین‌جا تدریس كنم.
در حقیقت من راه ماندن در اینجا را معلم شدن می‌دیدم؛ برای همین هم چون ریاضی‌ام خوب بود، ریاضی محض شریف را انتخاب كردم و ریاضی خواندم تا بتوانم معلم ریاضی مدرسه‌مان باشم. ما در مدرسه‌مان صمیمیت معلم و شاگردی خوبی داشتیم و این حال من را خیلی خوب می‌كرد. از همان سال‌ها، اردوهای جهادی‌اش را خیلی دوست داشتم و اصلا دلم نمی‌خواست سالی برسد كه من همراه با آنها به جهادی نروم. فضایی دوستانه در مدرسه حاكم بود و البته خدا را شكر همچنان هست كه این علاقه را در من روز به روز بیشتر می‌كرد. حالا هم همین‌طور است؛ اینجا فضای مدرسه طوری است كه بچه‌ها خیلی از مدرسه فراری نیستند.
راستش را بخواهید، من تنها كسی نیستم كه دانش‌آموز اینجا بودم و حالا معلم همین‌جا شده‌ام. خیلی از دانش‌آموزان دیگر ما هم به‌صورت متوالی به مدرسه برگشته‌اند.»
 آقای جهادی
اردوهای جهادی هم در ماندگار شدن آقای نعمت در مدرسه بی‌تاثیر نبوده است؛« آنقدر كه امروز او را به برنامه‌ریزی و شركت در اردوهای جهادی‌اش می‌شناسند؛ خب من تا زمانی كه دانش‌آموز مدرسه بودم، هر سال در این اردوها شركت كرده بودم. بعد از آن هم به عنوان كادر آموزشی به این اردوها ملحق شدم. فكر می‌كنم اولین اردویی كه به عنوان معلم همراه با بچه‌ها رفتم، چیزی حدود ده سال پیش بود. چون همراه همیشه حاضر در این سفرها بودم و
چم و خم كار دستم آمده است، مسؤول اردوهای جهادی مدرسه شدم. حالا دیگر هماهنگی‌ها را انجام می‌دهم و مسؤولیت بر گردنم است.
حالا چند ماه قبل از سفر اصلی، چند بار به مناطق مورد نظرمان سفر می‌كنم تا شرایط برای آمدن یك گروه تقریبا صد نفره آماده باشد.»
 این اردوی عجیب
از یك پایه 80 نفری، بیشتر از 60 نفر از بچه‌ها با
آقای نعمت و برنامه‌های جهادی‌اش همراه هستند؛ این‌طور كه معلوم است، در اردوهای جهادی با همه سختی‌اش، خیلی هم به آنها بد نمی‌گذرد: «اسمش اردوهای جهادی است؛ خب در اردو باید خوش بگذرد اما نوعش با دیگر اردوها متفاوت است.
ما ده یازده روز آنجا هستیم و واقعا كار می‌كنیم و همین سختی ماجراست. جدا از آن بعضی از بچه‌ها این مدت طولانی از خانواده‌هایشان دور نبوده‌اند. این دلتنگی گاهی اوقات برایشان سخت است.
 فكرش را بكنید كه یك نفر برای ده روز مگر چقدر لباس می‌آورد؟ پس مجبورند لباس‌هایشان را بشویند. خب برایشان سخت است دیگر؛ نه؟ همه اینها مسائلی است كه ممكن است دلیل ریزش‌های هفت هشت نفره سال بعد اردوهای جهادی باشد.»
 كار می‌كنیم
اردوی جهادی اسم و عنوانی نیست كه از این طرف و آن طرف آن را كم شنیده باشیم؛ اما واقعا آنجا چه‌خبر است؟« بیشترین فعالیت‌های ما كارهای عمرانی و كشاورزی است كه خب هركدام از آنها شامل دسته‌های مختلف می‌شود. در فعالیت‌های عمرانی، دیوارچینی انجام می‌دهیم، بازسازی می‌كنیم و بعضی وقت‌ها كار احیای بناهای قدیمی را انجام می‌دهیم.
بچه‌های گروه كشاورزی هم در بیشتر مواقع وظیفه‌شان درو كردن است كه خیلی‌ها می‌گویند این درو كردن از كارهای عمرانی سخت‌تر است. در واقع كاری كه ما انجام می‌دهیم، كمك به مددجوهای كمیته امداد است. یعنی در آن مناطق، نیازمندانی هستند كه خانه ندارند و به كمك مالی و البته كمك یدی نیاز دارند. ما هم سعی می‌كنیم در این مدت كوتاه، در حد پی و دیوار، كار را زخمی كنیم، در حد توان‌مان كمك مالی كنیم و بعد از آن را دیگر كمیته امداد ادامه می‌دهد.»
 تهرانی‌ها این شكلی نیستند!
واكنش مردم روستا هم در حین دیدن و تماشای كار كردن بچه‌های جهادی جالب است:« دعایمان می‌كنند. گاهی اوقات از هرچیزی كه در خانه‌هایشان دارند برایمان می‌آورند تا بخوریم. گاهی وقت‌ها هم فكر می‌كنند كه كارگر هستیم و از ما می‌خواهند زمین‌شان را هم درو كنیم. چیزی كه در این سفرها خیلی برایمان جالب است، این كه مهربانی و عطوفت اهالی مناطق محروم‌تر آنجا بیشتر است.  از طرفی قرار است آنها روی ما و بچه‌های ما تاثیر بگذارند. فرهنگ‌شان را یادمان بدهند، چهارتا جمله بگویند كه چیزی یاد بگیریم. با آواز محلی، ساز محلی، غذای محلی و... آنها آشنا بشویم. پیرمرد اهل دلی اگر هست، شاهنامه‌ای بخواند، خاطره‌ای تعریف كند. در واقع قرار است ما و بچه‌های ما چیزی از آنها یاد بگیریم و حالمان را خوب كند. البته كه تاثیر متقابل هم دارد؛ مثلا خیلی از وقت‌ها اهالی روستا باورشان نمی‌شود ما از تهران آمده‌ایم؛ می‌گویند شما تیپ تهرانی ندارید، تهرانی‌ها باید موهایشان سیخ سیخی باشد، تیپ‌های خوب بزنند، اما شما چفیه انداخته‌اید، خاكی هستید، اصلا چرا باید به اینجا بیایید؟ شما می‌روید جایی كه بهتان خوش بگذرد نه اینجا كه پر از سختی است؛ اما حضور ما باعث می‌شود نگاهشان به این قضیه عوض شود.»
 تا جایی كه بتوانیم
به نظر می‌رسد مناطقی در كشور كه به این اردوهای جهادی نیاز داشته باشد كم نیست، اما انتخاب برای تیم آقای نعمت و بچه‌های مدرسه كمی محدود است، چون آنها فقط تابستان‌ها فرصت كار جهادی دارند:
« ما چون فقط تابستان می‌توانیم سفر كنیم، در انتخاب استان‌های محروم، كمی محدودیت داریم. واقعیت این است كه در ماه‌های دیگر سال كه هوا خوب است، نمی‌توانیم دو هفته مدرسه را تعطیل كنیم و بچه‌ها را از درس بیندازیم.  تابستان هم به خاطر گرمای طاقت‌فرسای هوا، مجبور به انتخاب استان‌هایی هستیم كه هوای خوبی دارند تا بچه‌ها خیلی اذیت نشوند؛ در غیر این صورت، ما می‌دانیم كه روستاهایی در استان‌هایی مانند كرمان و هرمزگان و سیستان و بلوچستان هم هست كه خیلی به این اردوهای جهادی نیاز دارند.»
 برای این‌كه یادمان نرود
آقای نعمت می‌گوید كه قرار نیست برویم و جایی را آباد كنیم و برگردیم؛ قرار است بچه‌های ما آباد كردن را یاد بگیرند. انگار این از همه‌چیز برایشان مهم‌تر است: «برای ما اصل، كار تربیتی خودمان است.
در واقع جهادی برای ما یك بستر است كه به هدف اصلی خودمان برسیم. بارها هم به بچه‌ها می‌گوییم كه قرار نیست ما این خانه را تمام كنیم؛ شد شد، نشد هم نشد. این خانه بالاخره تمام می‌شود اما این‌كه ما اینجا چه‌كار كردیم و چه چیزی یاد گرفتیم خیلی مهم
است.  این برای ما بیشتر یك بهانه است؛ بهانه‌ای برای این‌كه بدانیم ما مسؤولیت‌هایی داریم كه نمی‌توانیم آنها را نادیده بگیریم. هدف ما محرومیت‌زدایی نیست، چون نه از ما برمی‌آید و نه در مدت ده روز امكان‌پذیر است؛ اما همین كه بچه‌ها بفهمند ما مسؤولیتی در قبال این محرومین داریم و آنها حقی بر گردن ما دارند، كافی است. تجربه شرایط خاص این اردوهای جهادی بیشتر از هرچیزی برای ما موضوعیت دارد. »