مرد ثروتمند و دام فرقه انحرافی

مرد ثروتمند و دام فرقه انحرافی

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

  مرد ثروتمندی که تمام عمر به کارآفرینی و تولید ثروت پرداخته بود، روزی در یک مهمانی پیشگویی از پیشگویان یک فرقه انحرافی را مشاهده کرد که با دقت در خطوط چهره حاضران به بیان نکاتی درباره شخصیت و سرنوشت آنها می‌پرداخت. پس از صرف شام مرد ثروتمند از پیشگو خواهش کرد در صورت امکان سرنوشت وی را به او بگوید. پیشگو نخست از این کار خودداری کرد، اما وقتی با اصرار مرد ثروتمند مواجه شد، دقایقی به خطوط صورت وی نگاه کرد و سپس گفت: شما یک‌سال و چهار ماه بیشتر زنده نیستید. مرد ثروتمند از وی تشکر کرد و به فکر فرورفت. فردای آن‌روز مرد ثروتمند تصمیم گرفت در فرصت باقیمانده به‌جای کارآفرینی و تولید ثروت به زندگی بپردازد. وی ارزش اموال و املاک و مستغلات و دارایی‌های خود را محاسبه و آن را تقسیم بر روزهای باقیمانده از عمرش کرد و فهمید می‌تواند در هر روز 180 الی 200میلیون تومان خرج لذت‌های زندگی کند. وی سپس اموال و املاک خود را به‌طور فوری و زیر قیمت به فروش رساند و طبق محاسبه یک‌سال و چهار ماه به برخورداری از لذت‌های گران‌قیمت و فوق‌لاکچری در کشور و خارج از کشور پرداخت. پس از آن گذشت یک‌سال و چهار ماه، به وطن مراجعت کرد اما هرچه منتظر ماند عمرش به پایان نرسید. مرد ثروتمند که همه دارایی‌های خود را صرف لذت بردن از زندگی کرده بود و حالا به مرد فقیر تبدیل شده بود روزهای متمادی در کوچه و خیابان و کنار پارک به انتظار به پایان رسیدن عمرش نشست اما عمرش به پایان نرسید. روزی از روزها حکیمی که از آن منطقه عبور می‌کرد نزد مرد فقیر رفت و گفت: آن پیشگو یک مفسد اقتصادی است که علاوه‌بر تو، اموال و املاک بسیاری دیگر را زیر قیمت از چنگ‌شان درآورده و اکنون یکی از کارتل‌های بزرگ اقتصادی را اداره می‌کند. مرد فقیر که تازه متوجه فریبی که خورده بود شده بود، آهی کشید و از صندوق قرض‌الحسنه وام گرفت و یک اتاق رهن کرد و یک موتور خرید و تا پایان عمر (که 17 سال و شش ماه دیگر بود) به شغل شریف پیک‌موتوری اختصاص یافت.