سال تولد امید و واکسن
به یک صف طولانی فکر کنید، نه مثل صفهای به هم ریخته مسافران در مترو و اتوبوس که در ایام کرونا هم باز شلوغ و به هم ریختهاست، بلکه به یک صف که اجزایش به صورت نامرئی این پا و آن پا میکنند که شاید محمولهها زودتر برسد و شاید زودتر نوبت آنها شود. این صف ماههای آخر سال 99 در کشورمان شکل گرفت، صفی برای دریافت واکسن کرونا البته نه از نوع آمریکایی و انگلیسی اش که آدمکش اند بلکه از نوع روسی و چینی، اگر هم زودتر دست دهد از نوع ایرانیاش.
گرچه گفتند کادر درمان در اولویت دریافت واکسن است و مدافعان سلامت نفر اول این صف اند ولی هر چه سال 99 کهنهتر شد آدمهای توی صف متراکمتر شدند تا آنجا که حتی وکلا در این صف جا گرفتند و دنبال نوبت گشتند.
این صف البته شاید از معجزه امید به واکسن ـ این بهترین اتفاق سال 99ـ باشد، امید به مبتلا نشدن، به زجر نکشیدن، به حسرت نفس کشیدن نداشتن، امید به زنده ماندن و نرفتن میان خیل رفتگان کرونا و اضافه نشدن به آمار مرگها.
ما مردم عادی همه روزهای سال 99 تلاش کردیم زنده بمانیم، که کرونا را دور بزنیم و از پشت همه احتیاطها و ماسکهایی که نفس برایمان نگذاشت، کوشیدیم برای ویروس جا خالی بدهیم. کار آسانی نبود، (کار آسانی هم نخواهدبود) یک چیزی بود شبیه رسیدن مداوم به نقطه ذوب و انجماد، یخزدن و آبشدن دائم به اندازهای که بیم شکستن سنگ صبر و طاقتمان هر لحظه میرفت.