حق‌خوری، زرنگی نیست!

گفت‌وگو با خشایار الوند، نویسنده طنازی كه این روزها كمتر شوخی می‌كند

حق‌خوری، زرنگی نیست!

  گاهی همه چیز دست به دست هم می‌دهد تا هم‌صحبتی خوبی شكل بگیرد.درست مثل وقتی كه بعد از ظهر جمعه به خشایار الوند تلفن كردم تا كمی با او درباره احوالات شخصی گپ بزنم.دختر كوچولویش كه كنارش نشسته بود مدام می‌پرسید: كیه؟ چیكار داره ....؟ من این طرف خط داشتم قربان صدقه‌اش می‌رفتم و پدرش به  او توضیح می‌داد كه من كی‌هستم و چكار دارم.
همین موقعیت باعث شد تا همان اول بروم سر اصل ماجرا و از الوند درباره حال خوب بپرسم و این كه گاهی همنشینی با كودكان از سر صبر و حوصله چقدر می‌تواند حال ما را دگرگون كرده و خوب كند.بچه‌ها صادقند، دوز و كلك ندارند، آنچه می‌خواهند را بی‌واسطه و بدون پنهانكاری می‌گویند، درباره هرچیزی كه شبهه دارند، سوال می‌كنند و... شاید به همین دلیل است كه كنار آنها بودن اینقدر خوب است.از الوند درباره حال خوب می‌پرسم و این كه برای داشتن حال خوب گاهی باید به پیرامون و آدم‌هایی كه در اطرافمان هستند، بیشتر دقت كنیم.الوند می‌گوید:‌ به نظرم الان دیگر حال خوب فقط به احوالات درونی بستگی ندارد، وقتی در اطرافت بیشتر آدم‌ها حالشان خوب نیست، تو چطور می‌توانی بگویی حالم خوب است.حال فرد زمانی خوب است كه حال جامعه خوب باشد.در شرایط سخت فقط حال آنهایی خوب است كه دیگران برایشان اهمیتی نداشته باشند.من وقتی حالم خوب است كه هر چه دارم دیگران هم داشته باشند.البته آدم‌ها می‌توانند حال خودشان را خوب كنند اما شرایط جوری است كه رسیدن به حال خوب سخت است.

به الوند می‌گویم، شرایط سخت است و هر روز مشكلات بیشتر از دیروز می‌شود، اما به نظر می‌رسد برخی آدم‌ها، عقرب درونشان بسیار فعال و بدون مهار است و بی‌دلیل دیگران را نیش می‌زنند، در حالی‌كه می‌توانند مهربان‌تر باشند.
الوند می‌گوید: بله! اگر دقت كنید، متوجه می‌شوید این روزها آدم‌ها تا به هم می‌رسند اخبار بد را به هم می‌دهند؛ از چپ شدن اتوبوس دانشجویان بگیر تا آتش گرفتن مدرسه و... انتشار و به اشتراك گذاشتن اخبار بد تقریبا فراگیر شده كه چندان هم نمی‌توان به آن ایراد گرفت، وقتی عدالت اجتماعی  نباشد این عكس‌العمل‌ها طبیعی است.ما شرایط سخت زمان جنگ را دیده و تحمل كرده‌ایم اما آنچه الان آزار‌دهنده است، بی‌عدالتی و بی‌توجهی و سوءمدیریت است كه حال مردم را بد می‌كند. تصادف اتفاقی است كه امكان دارد در همه جای دنیا رخ بدهد، اما وقتی آزاردهنده می‌شود كه متوجه می‌شوی سهل‌انگاری و كلاهبرداری باعث این اتفاق شده است.خیلی دردآور است كه در كشور ثروتمند ما یك عده پولشان از پارو بالا می‌رود و یك عده از سطل زباله نان درمی‌آورند... نظارتی بر مدیران كشور وجود ندارد.خیلی حال بدكن است كه دلار در اختیار عده‌ای بگذاری كه جنس وارد كشور كنند، اما نه تنها جنس وارد نكنند كه دلارها را در بازار آزاد بفروشند! اگر نظارت باشد كه چنین اتفاقاتی رخ نمی‌دهد.به نظرم شكافی كه بین مردم و مدیران به وجود آمده بیشترین لطمه را به مردم و كشور می‌زند.همین شكاف باعث شده تك‌تك مردم فقط به این فكر كنند كه گلیم خودشان را از آب بیرون بكشند ! و دیگران برایشان مهم نیستند.

ادبیات ایران پر از پندهای حكیمانه و روش‌های عملی اخلاق و رفتار است، مثل جایی كه سعدی می‌گوید: بنی‌آدم اعضای یكدیگرند... پس این غده آزار دادن دیگران و نادیده گرفتن همنوع ریشه‌اش كجاست؟
خشایار الوند كه سال‌هاست برای مجموعه‌های كمدی از جمله پایتخت، كمربندها را ببندیم، مرد هزار‌چهره، شب‌های برره و... فیلمنامه نوشته، می‌گوید: یكی از اقوام ما یك خانه بسیار شیک با قیمت بسیار بالا خریده،وقتی از او پرسیدم چرا این همه پول بابت این خانه دادی، گفت: ضد زلزله است و تا 8 ریشتر زلزله را تحمل می‌كند! به او گفتم، تصور كن زلزله بیاید و همه فامیل و دوستان تو بمیرند و تو در خانه ضد زلزله‌ات سالم بمانی، آن زنده بودن واقعا ارزشش را دارد، خوشحالی از این زنده بودن؟ كمی فكر كرد و گفت: تا حالا از این زاویه به قضیه نگاه نكردم! نه ارزش ندارد! حالا حكایت خیلی از مردم حكایت همین فامیل ماست، فقط خودشان برای خودشان اهمیت دارند و زنده یا مرده، شاد یا غصه‌دار شدن بقیه برایشان اهمیتی ندارد.

روزی روزگاری رسانه‌ها و شخصیت‌های سریال‌ها و فیلم‌ها برای مردم الگوسازی می‌كردند. قصه زندگی مردم می‌توانست درس عبرتی باشد برای بقیه اما الان دیگر به نظر می‌رسد هیچ‌كدام از اینها تاثیر چندانی ندارند.
الوند در این‌باره می‌گوید: از زمانی به بعد، هنرمندان مرجعیت خود را از دست دادند. از همان وقتی كه در انتخابات حامی نامزدی می‌شوند و آن فرد می‌شود رئیس جمهور یا نماینده مجلس، اما به شعارهای دوره انتخابات عمل نمی‌كند. در چنین شرایطی اگر هنرمندان، نخبگان و... به مردم بگویند اینجا چاه است، مراقب باش! مردم دیگر به حرفشان گوش نمی‌دهند. زمانی افراد معروف هر حوزه‌ای بین مردم جایگاه دارند و حرفشان برو دارد كه سندیت داشته و عین عمل و رفتارشان باشد. الان این‌طور نیست و شبكه‌های اجتماعی هم به این عدم‌اعتماد كمك می‌كنند؛ چهره‌هایی كه روزگاری تاثیرگذار بودند ،در شبكه‌های اجتماعی یك جور زندگی می‌کنند و حرف می‌زنند و می‌خواهند همه را به راه راست هدایت كنند، اما در دنیای واقعی زندگی آنها طور دیگر است و مردم هم دیگر به آنها اعتماد نمی‌كنند.

می‌گویند همه چیز به درون آدم‌ها بستگی دارد و خانواده‌ای كه در آن زندگی می‌كنیم. شاید اگر حال اعضای خانواده خوب باشد و حامی یكدیگر باشند، احوالات عمومی جامعه هم بهتر شود.
الوند می‌گوید: در شرایط نابه‌سامان امروزی همه ما تلاش می‌كنیم به بچه‌ها آسیب كمتری وارد شود و آنها كمتر متوجه اوضاع خراب اقتصادی شوند، اما واقعیت این است كه آنها هم متوجه شده‌اند. به فروشگاه می‌روی و دخترت می‌گوید بابا این شكلات را بردارم، می‌گویی، بردار... می‌گوید:گران نیست! یعنی او هم فهمیده اوضاع چطوری است!
به نظرم ما الان باید فراتر از خانواده و مدرسه و... به ماجرا نگاه كنیم.با این حجم عصبانیت و پرخاشگری كه در جامعه موج می‌زند به آشتی ملی نیاز داریم.باید این خشم و كینه انباشته شده در ذهن و روان مردم به نوعی تخلیه شده و آرامش به آنها برگردانده شود.برای برگشت آرامش به جامعه به گفت‌وگویی كلان در سطح جامعه نیاز داریم كه سرشاخه اصلی آن مدیران هستند كه باید به مردم توضیح بدهند و همه چیز شفاف بیان شود. این كه گروهی فكر كنند با زرنگ بازی می‌توانند حق مردم را بخورند و بروند بدترین حس ممكن است. اولین زخمی كه باید درمان شود همین عدم توضیح و پاسخگویی و زرنگ‌بازی است.