داستان زن و شوهر اختلافدار
زن و شوهری كه با هم اختــــــلاف داشـــــــــتند، بهجــــــــــــای مراجعه به مشاور و روانشناس و ریشسفید و صحبت و گفـــــــتوگــــــــــــو درباره اختلافات و حل و فصل آنها، همواره با هم دعوا كردند و به هم و خانواده هم فحش دادند و اشیای خانه را به سمت هم پرتاب كردند تا آنكه اختلافاتشان پیچیده و عمیق شد و تصمیم گرفتند برای همیشه از هم جدا شوند. در نتیجه، یكروز صبح زن به خانه بابایش رفت تا مراحل دادگاه و محضر انجام گردد و مرد در خانه خودشان ماند. شبهنگام مرد پس از آنكه دو عدد تخممرغ نیمرو كرد و با نان داخل فریزر خورد، ناگهان غیبت همسرش را بهطرز شدیدی احساس كرد. گوشی تلفن همراه خود را برداشت و شماره همسرش را شمارهگیری كرد و به او گفت: «سلام خانم. من اشتباه كردم. لطفاً مرا ببخشید و به خانه برگردید.»
زن در جواب گفت: «آیا در كنار دست خود لیوان دارید؟»
مرد گفت: «بلی.»
زن گفت: «آن را به زمین بیندازید.»
مرد گفت: «انداختم.»
زن گفت: «حالا كه شكست، آیا میتوانید تكههای آن را جمع كنید؟ آیا میتوانید دوباره آن را به شكل اول درآورید؟ دل من همان لیوان بود.»
مرد گفت: «نشكست. آن لیوان پلاستیكیه بود كه هنگام پیكنیك رفتن با خود میبردیم.» زن گفت: «عجب.» سپس افزود: «خب پس بیا دنبالم.» مرد برخاست و از طریق یكی از اپلیكیشنهای تاكسی آنلاین، یك سفر رفت و برگشت گرفت و به دنبال همسرش رفت و او را به خانه آورد و آنها لااقل چند روز زندگی خوب و خوشی را با یكدیگر ادامه دادند.
زن در جواب گفت: «آیا در كنار دست خود لیوان دارید؟»
مرد گفت: «بلی.»
زن گفت: «آن را به زمین بیندازید.»
مرد گفت: «انداختم.»
زن گفت: «حالا كه شكست، آیا میتوانید تكههای آن را جمع كنید؟ آیا میتوانید دوباره آن را به شكل اول درآورید؟ دل من همان لیوان بود.»
مرد گفت: «نشكست. آن لیوان پلاستیكیه بود كه هنگام پیكنیك رفتن با خود میبردیم.» زن گفت: «عجب.» سپس افزود: «خب پس بیا دنبالم.» مرد برخاست و از طریق یكی از اپلیكیشنهای تاكسی آنلاین، یك سفر رفت و برگشت گرفت و به دنبال همسرش رفت و او را به خانه آورد و آنها لااقل چند روز زندگی خوب و خوشی را با یكدیگر ادامه دادند.
تیتر خبرها