همزمان با روز جهانی موزه، پا به خانهموزه مهدی اخوان ثالث گذاشتهایم که هنوز درهایش روی مردم گشوده نشده است
مخابره امید از خیابان فاطمی
آنقدر اخبار بر سرمان ریختهاند که دیگر فرصت مخبری نداریم. ممکن است این جمله، شما را یاد جملهای معروف بیندازد، اما ... رهایش کنید. صرفا بهعنوان مقدمهای به آن نگاه کنید؛ مقدمهای برای اینکه بگوییم چطور شده در این مدت هیچ حواسمان نبوده به چشمهای آن مرد با نگاه نافذش که گوشهای نشسته و خیره به ما میپرسد چرا خانهاش را تنها گذاشتهایم؟ در این سالها چند بار اخباری در رابطه با خانهموزه مهدی اخوانثالث منتشر شده است؛ اینکه شهرداری آن را خریده و میخواهد مرمت و تجهیزش کند تا ملت بروند آنجا ببینند شاعر «زمستان» کجا و چطور زندگی میکرده آخر عمری. ماجرا 15 سالی کشوقوس داشته است تا اینکه یادمان برود این خانه همینجا بیخ گوشمان آرامآرام مرمت و تجهیز شده است تا اینکه درهایش رو به مردم باز شود. همانطور که شیوع ویروس کرونا هوش و حواس برایمان نگذاشته، از طرفی هم نگذاشته ماجراهای این خانه آنطور که باید بین خبرها به گوش برسد. دعوت شدهام بروم آنجا و از نزدیک ببینمش ... . مسؤولانش میگویند خانه تا افتتاح چند پله دیگر را نیز باید بپیماید. میپرسم دقیقا چند پله؟ میگویند خودت بیا ببین!
با چاوش هماوندی میرسیم به كوچه خجسته؛ پیرامون یكی از میدانهای شلوغ پایتخت و یكی از پرهیاهوترین خیابانهایش، یعنی زرتشت هستیم و با این حال، صدا و دود نتوانسته كوچه را دربر گیرد و بر آرامشش خنج بكشد. اگر تابلوی كوچك خانهموزه مهدی اخوان ثالث را بر فراز پلاك29 نمیدیدیم، حتما از آن عبور میكردیم. انتظار نداریم خانه اخوان بزرگترین خانه كوچه باشد، اما در عین حال منتظر هم نیستیم كه از در كوچكترین خانه كوچه وارد شویم و برسیم به حیاط خانه اخوان. شما هم اگر روزی اینجا افتتاح شد و خواستید سری بزنید، با این تصور كه كوچه را پیدا میكنید و لابد خانه شاعر با خانه دیگران فرقی دارد و راحت پیدا میشود، با ماجرا برخورد نكنید؛ حتما چشمتان را دنبال تابلوی خانهموزه بكشانید كه روی در خانهای كمبَر نصب شده است.
- ببخشید شما مهمان خانم كتیرایی هستید؟
-بله برای بازدید از خانه آمدهایم...
در آغاز چه میبینیم؟
اخوان را توی این حیاط دیدهایم. توی عكسهایی كه او را در سالهای دهه 60 به تصویر كشیدهاند. نه آن عكسهایی كه او پشت به دیواری آجری ایستاده و برای عكاس ژست گرفته. آنها مربوط به این خانه نیست. اگر میخواهید عكسهای اخوان در این خانه را از دیگر عكسها تمییز دهید، باید دقت داشته باشید كه بچههایش در عكسها بزرگ شده باشند و خودش هم مو سپید كرده باشد. اخوان سال 1357 به اینجا آمده و تا آخر عمر، یعنی 12 سال اینجا زندگی كرده است. حیاط كوچك اخوان، حتی كوچكتر از آن حیاطی است كه او در «در حیاط كوچك پاییز در زندان» ترسیم كرده بود. درخت انجیر، تنها بازمانده و یادگار سبز سالهای زندگی اخوان در خانه است. دیگر درختها و گلها در این سالها از بین رفتهاند. حالا مسؤولان خانه دوباره درخت انگور را در سمت راست حیاط كاشتهاند و نهالی هم مزدك، پسر شاعر چندی پیش وسط باغچه كاشته است؛ نهالی كه همزاد خانهموزه است و میتواند حیات حیاط خانه اخوان را در كاربری تازهاش نمایندگی كند. تنها رویدادی كه تا حالا رسما در خانهموزه اخوان رخ داده، رونمایی مجسمه اخوان است كه گوشه سمتِ چپ ایوان نشسته، پا روی پا انداخته و بیتوجه به ورود ما و دیگران، به گوشهای دیگر خیره شده است. مجسمهای كه كار دست امید كیایی است و شهریور سال گذشته اینجا رونمایی شده است. او مجسمهای دیگر هم ساخته كه در داخل خانه خواهیم دید.
طبقات جنون ـ طبقه اول؛ اینجا خبری نیست
خانه هنوز برای بازدید عموم آزاد نیست؛ كار و بارش تمام نشده، اما اگر هم آماده افتتاح بود، كرونا نمیگذاشت درهایش رو به مردم باز شود. با این حال، ما این شانس را داشتهایم كه پیش از افتتاح وارد خانه آقای شاعر شویم. سمت راست راهرو، شیشهای سهلتی روی دیوار نصب شده؛ تصویر اخوان و شعری از او كه البته اشتباه تایپیاش توی ذوق میزند، توی یك لت و سالشمار زندگی شاعر در دو لت بعدی نوشته شده است. خود مسؤولان خانه میگویند وقتی اینجا را تحویل گرفتهاند، این تابلوی سهلتی نصب شده بوده و میگویند از اجرا و نصب آن راضی نیستند و میخواهند كار بهتری برای ورودی خانه بكنند.
سمت چپ، نخستین در را كه باز كنید، وارد پذیرایی خانه میشوید. جنون روز، ردپایی بر كف حال دارد با نور كمرمق عصر اردیبهشت. یك دست مبل، میز تلویزیون و تلویزیون، یك بوفه خالی و یك میز و چند عكس كه از راهرو شروع شده و ردشان به اینجا هم كشیده شده... همه آن چیزی است كه در لوكیشن اصلی طبقه اول میبینیم. دری به یك اتاق كوچك باز میشود كه حالا دفتر سرپرست خانهموزه است. با او هم حرف خواهیم زد، اما قبلش سری به آشپزخانه میزنیم. آنجا هم همه چیزش عوض شده است. از كاشیهای كف گرفته كه چند سال پیش تغییر كرده تا وسایل. آن تلویزیون و میزش و مبلها هم شبیهسازی شدهاند؛ آنهایی نیستند كه اخوان زیسته باشدشان. حیاطخلوت پشت اتاق مدیریت و آشپزخانه، نورگیر است؛ نور تهران بر آشپزخانه ایران.
طبقه دوم؛ كتابخانهای كه نیست
چند پله را كه همراه با تماشای عكسهای روی دیوار بالا بروید و از دستشویی پاگرد رد شوید، به طبقه دوم میرسید؛ ساختاری مشابه با طبقه همكف دارد... یك پذیرایی نسبتا بزرگ با ایوانی رو به حیاط و اتاقی كوچك كه مثل طبقه اول هم از پذیرایی منشعب است و هم دری رو به راهرو دارد. توی اتاق جز یك صندلی و تلویزیونی به دیوار كه شعرخوانی اخوان را پخش میكند، چیزی نیست: «نقشهایی را كه من بستم به خون دل/ بر سر و چشم در و دیوار/ در شب رسوای بیحاصل». از اتاق كه پا به پذیرایی میگذارید، مواظب باشید. هیبت نشسته اما بلند شاعر پشت میز نشسته است؛ دومین مجسمهای كه امید كیایی از اخوان ساخته، اینجا پشت میز تحریر شاعر نشسته است؛ از این مجسمههای سیلیكونی كه چند سالی است هنرمندان ایرانی به سبك هایپررئال میسازند و سعی میكنند مو نزند با نسخه زنده. مواظب باشید كه جا نخورید. روی میز، كیف دستی اخوان و یك دستگاه قدیمی تلفن میبینیم و كتابی از شعرهای نیما؛ تصویر نزدیك است به آنچه از اخوان همینجا در عكسها دیدهایم و چه شاعری مثل نیما كه اخوان بیش از همه بر او متمركز بوده باشد. حمام شاعر هم همینجاست؛ نورگیرتر از هر جای دیگر خانه، دستكم اینوقت از روز. شاعر، به نور تن میشسته است، شاید.
مهدی درخواه، سرپرست خانهموزه اخوان:
دستمان خالی است
درخواه میگوید سال 1390 وقتی پس از چند بار دست به دست شدن خانه، شرکت توسعه فضاهای فرهنگی دوباره آن را دست گرفته اینجا آمده و عکاسی کرده است. میگوید عکسها را در اختیار ما میگذارد تا ببینیم چه چیزهایی اینجا بوده و حالا نیست. معلوم نیست وسیلهها چه زمانی و به چه صورتی و به دست چه کسانی از اینجا خارج شده است. او میگوید انتظار ندارد همه کتابها به خانه برگردد اما دستکم باید آثار و دستنوشتهها اینجا باشند تا اینجا شکل موزه به خود بگیرد. سرپرست خانهموزه مهدی اخوان ثالث میگوید خانه شاعر، حالا دیگر خانه ملت است، بنابراین همه باید کمک کنند بیش از این پا بگیرد. راستی، برای حفظ و نگهداری اینجا پول هم لازم است. این را هم میگوید و میرود وسایلی را که از مزدک، پسر اخوان گرفته و هنوز در خانه جانمایی نشدهاند، بیاورد و نشانمان دهد.
خانه هنوز سر پاست
کتیرایی میگوید تا حالا همسر اخوان را ندیده اما شنیده ایرانخانم همین نزدیکیها زندگی میکند. میگوید دوست دارد دست او را بگیرد و با خود به خانه قدیمیشان بیاورد و از او بخواهد هر کمکی برای احیای اینجا میتواند بکند، دریغ نکند. او هم مثل آقای سرپرست از وسایلی میگوید که در عکسهای قدیمیتر خانه دیده میشوند اما به دست آنها نرسیده است. مهمترینشان شاید تار یحیی باشد؛ سازی بسیار کمیاب که قیمت ندارد. میگوید این ساز به ما تحویل نشده و اگر تحویل بدهند قول میدهیم برای صیانت از امانت هر اقدام امنیتیای انجام دهیم.
نکته دیگری که خانم کارشناس مطرح میکند، قرار اولیه مبنی بر افتتاح خانه به عنوان کتابخانه اخوان بوده است: «اینجا قرار بود کتابخانه اخوان باشد. بیش از 10هزار جلد کتاب در خانه بوده اما به ما تحویل نشده است».
کتیرایی همچنین درباره انتقادها نسبت به مقاومسازی و مرمت خانه معتقد است: اینجا نیازی به مرمت اساسی نداشت. خانه هنوز قرص و سر پا بود. اگر نیازی بود مانند خانه شهیدتندگویان مرمت اساسی در آن انجام میشد. اینجا هنوز سر پاست و از این روست اقدامات جزئی در آن صورت گرفته است.
-
جاسوس بازی در ادبیات
-
تقدیر فرمانده
-
كار یكساله را در 5 ماه ساختیم
-
خطر حذف لبنیات از سفره مردم
-
در انتظار برنامه
-
شهادت 2500 کودک فلسطینی در جنایات اسرائیل
-
مخابره امید از خیابان فاطمی
-
ساحل گناوه؛ گورستان جدید پرندگان
-
شورای حرفهای خوب!
-
تقدیر از فرمانده
-
موجهای کرونا ادامه دارد
-
نامزدها برنامهمحور باشند
-
حمایت اصحاب رسانه از مقاومت فلسطین