3 فرزند  و  3 قابلمه بی‌نتیجه

3 فرزند و 3 قابلمه بی‌نتیجه

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

   مادری سه قابلمه یک اندازه را روی سه‌شعله گاز پنج‌شعله آشپزخانه قرار داد و در هرکدام به مقدار مساوی آب ریخت و در قابلمه اول مقداری هویج و در قابلمه دوم تعدادی تخم‌مرغ و در قابلمه سوم مقداری دانه قهوه ریخت و زیر هرسه قابلمه را روشن کرد و پس از گذشت مدتی، بچه‌های خود را که جمشید، خمشید و گمشید نام داشتند صدا زد.  
پس از آن‌که بچه‌ها جمع شدند، مادر گفت: از این سه قابلمه چه نتیجه‌ای می‌گیرید؟ بچه‌ها به همدیگر نگاه کردند و چیزی متوجه نشدند. مادر گفت: آدم‌ها در جوش و خروش‌ها و چالش‌های زندگی حالات متفاوتی از خود نشان می‌دهند. بعضی‌ها مثل هویج هستند، به‌این‌صورت که تا وقتی در داخل التهابات و بحران‌ها قرار نگرفته‌اند، سفت و محکمند اما وقتی دچار بحران می‌شوند، شل می‌شوند و وا می‌دهند. وی سپس افزود: هویج نباشید.
وی ادامه داد: بعضی‌ها مثل تخم‌مرغند، در حالت عادی شل هستند ولی وقتی با بحران و چالشی روبه‌رو می‌شوند، خود را سفت می‌کنند تا بحران‌ها آنها را  از پا در نیاورد.  وی سپس افزود: تخم‌مرغ نباشید. یکی از بچه‌ها پرسید: چرا؟ تخم‌مرغ که خودش را سفت کرد. مادر گفت: همین تخم‌مرغ در صورت شدید شدن چالش از شدت
سفتی می‌ترکد.
وی ادامه داد: اما بعضی‌ها هنگام بلاها و سختی‌ها خودشان را فدا می‌کنند تا دیگران انرژی بگیرند و کیف کنند. آنها مثل قهوه‌اند که از فضا تاثیر نمی‌گیرند بلکه فضا را تحت تاثیر قرار داده و عوض می‌کنند و قهوه‌ای و معطر می‌نمایند.
بچه‌ها گفتند: مثل قهوه باشیم؟ مادر گفت: نه، چرا باید خودتان را فدا کنید تا دیگران انرژی بگیرند و کیف کنند؟ بچه‌ها گفتند: پس این قابلمه‌ها برای چه بود؟ مادر که عنان سخن از دستش در رفته و نتیجه‌گیری غایی را فراموش کرده بود، گفت: اصلا جمشید. جمشید گفت: جمع شده‌ایم. مادر گفت: خمشید. بچه‌ها خم شدند. مادر گفت: گمشید. بچه‌‌ها به سرعت گم شدند و به اتاق‌هایشان برگشتند و به ادامه بازی‌های بی‌نتیجه‌گیری خود مشغول شدند.