گفتوگو با سعید امیرسلیمانی هنرمند سینما ، تلویزیون و تئاتر
من هنوز میخواهم بدوم!
بای بسما... آنچنان سرشار و گرم است و پرانرژی که شما را بسته خود میکند و نمیتونین بهش دل نبندین. چنان حرارتی داره حضورش که دوست داری در تابش این گرمای زندگی بشینی بیش و بیشتر و شکفتهتر بشی. مهرانه و دلنواز دعوتم کرد خانهاش در جاجرود اما سرانجام در عصر یک آدینه قدمرنجه کرد و به روزنامه اومد و چه لحظات دوستکامی گوارایی که اون روز و روزهای پس از آن با هم داشتیم تا این گفتوگو به سرانجامی چنین رسید، هرچند استاد سعید امیرسلیمانی چندباری گفت چیزهایی میپرسی که خیلی باید دربارهاش فکرکرد. بادا که بپسندین. وقتی ایشان با اون زلالی، اون روشنای روح، برام آرزو کرد:« انشاءا... مثل من، زندگی خوبی داشته باشین چون من زندگی بسیار خوبی دارم». گفتوگو رو از مهرانگی از زندگی آغازیدیم. درباره صمیمیتی که بین ما در این مصاحبه درخشید و آفتابهمیشه شد، گفت: انتظار دارم چون سنم از تو بیشتره، زنگی بزنی حالم رو بپرسی از حال خودت من رو آگاه بکنی اگر خدا نکرده کسالت کوچولویی بود زنگ بزن بگو سعید! سرما خوردم که من هم روز بعد زنگ بزنم بگم حالت خوب شد. من ارزش قائلم برای این صمیمیت و دوستی. من دلیام. آخر مصاحبه که پرسیدم تازه چهخبر؟ گفتن: دارم روی «ساخت ایران3» فکر میکنم که بتونم نقشم رو خیلی قشنگ بازیکنم. پسردایی ناصرالدینشاه و از همنشینان و نزدیکان جداییناپذیر او حاج مجدالدوله بود و این هفته بوقاشغال را با نوه آن خدا بیامرز برگزارکردیم با چهرهای که نیازی به معرفی ندارد درباره پدربزرگ هنردوست استاد سعید امیرسلیمانی که گفتنی است و خواندنی، اینکه همراه و همسفر هرسه اروپاگردی شاه قجر بود ولی در سومین سفر یک فرانسوی از برج نوساز ایفل، بدون هیچ ابزاری بالا رفته و به خیال خودش رکورد زده بود مجدالدوله تا شنید لباده و کلاه برکند و به آنی از برج بالا رفت و رکورد ثبتشده را شکست. استاد در کوچه موسوم به دوستان در جاجرود میزید جالب آنکه با شماری چند از دوستان همکارش همسایه است مثلا خاطرات سبزش با همسایهاش سیروس گرجستانی. استاد بسی دوستداشت در منزلش از ما پذیرایی کند اما سرانجام مهر ما ایشان را بر آن داشت که قدم رنجه کرده به روزنامه بیاید در عصر یک آدینه خلوت با هم نشستیم و از دقیقههای معطر با مهرانگیها همدلانه همزبانی کردیم.
وطن، خانه وخانواده.
اگه غول چراغ جادو در اختیارتون بود؟
آخ جان. ببین! هول میشدم اصلا نمیتونستم هیچ کاری انجام بدم.
برای اینکه توی این فشار و گرونیها روحیه داشتهباشیم؟
اصلا فکرش رو نکنیم.
اگه دستمزدتون پشت هم عقببیفته؟
دلخور میشم.
زنگ در خونه بخوره یه گونی اسکناس پشت در و هیشکی هم دیدهنشه؟
میگردم صاحبش رو پیدا میکنم. حرومه اون.
اگه بخوام یه لطیفه بگین؟
یه جوک کوتاه بیمزه میگم.
اگه یکی از شخصیتهای شاهنامه بودین؛ کدوم؟
سهراب بودم. بگو چرا؛ برای اینکه در جوونی کشته میشدم و سالیان سال اسمم میموند و چقدر بچههاشونو سهراب نام میذاشتن.
خوره روح و روحیه؟
اول و آخر و وسط: حسادت، مهمترینه.
و روحپرور و روحانگیز؟
هنر از هر نوعش.
آنکه میگوید دوستتدارم؟
مواظب باش چاخان نکنه.
هزارماشاا...چنان سرشار و شادمانهاید که بهتان میخورد نهایتا 45ساله باشید. این انرژی از کجا میاد؟
از احساسم، از ژِنم، از خونوادهام، از انرژی مثبتی که از همه میگیرم.
باهاش موافقین همیشه؟
خوشی و شادی با هرجورش.
باهاش عمرا مخالفین؟
مخالفم با غم و غصه و خشونت و بدبختی و فقر.
تا باد چنین بادا؟
آزادی.
خیلی با شنیدنش شوکه شدین؟
این کرونا بعضی دوستانم رو بُرد واقعا شوکه شدم. اصلا باورنمیکردم به این زودی برن. یکیدوتا نبودن خیلی بودن.
در اینباره: در جهان گریاندن آسان ست؟
پس اشکی پاک کن!
لبخند یعنی؟
رضایت نسبی.
جهان رو چی زیبا میکنه؟
صلح، دوستی و همزیستی مسالمتآمیز.
چقدر خوبه که؟
شعر باباطاهر که: چه خوش بی مهربانی هردوسر بی/ که یکسر مهربانی دردِسَر بی.
اگه میشد؟
آخخخ! چی میشد!
حالا نگم کی بگم؟
به تو نگم به کی بگم!
خیلی وقته پذیرفتین؟
دارم یواشیواش پیرمیشم؛ ولی نشدمها!
براتون خیلی وقته عادیشده؟
مسائل سیاسی به نظرم میاد که نمیخوام بگم.
مایه سلب آسایش؟
حسادته.
الان زندگیتون رو خیلی زیباتر میکنه؟
واقعا لذت میبرم نشستن خونوادگی، دور هم. دوستام خیلی خوشحالم میکنه.
خیلی دوس دارین خیلی؟
سفر. هر نوع سفری رو دوست دارم؛ داخلی خارجی، از بچگی خیلی هم سفر کردم.
کسی بگه بازیتون رو فلانجا دوست نداشتم؟
آره. مخصوصا بچههام میگن بابا اونجا رو خوب بازی نکردین.
واکنشتون؟
میخندم. میگم همین بوده قدرتم.
گلایه از برخورد نامناسبتون؟
به جون بچههام نه! با احدی بد برخورد نمیکنم. من عاشق همهام.
دلتون رو بهشون هدیه میدین؟
آدمایی که آدم باشن البته دلم به روی همه بازه همه، اونا که انسانترن، خیلی بیشتر دوسشون دارم.
خانه عشق رو چیا آباد نگه میداره؟
صفا. صمیمیت. واقعا عاشقبودن. همکاری همراهی همفکری.
مثالی دراینباره؟
بزنم به تخته من و خانمم بسیار موفقیم! داشتیم خوردیم نداشتیم نخوردیم با هم میرفتیم با هم میاومدیم این «هم»ها رو با هم داشتیم. همهچی هم بودیم. پس هنوز چراغ عشق ما روشنه.
پس چراغ خونه؟
وجود همسرمه! نگاه که میکنه ... ای جان به فدای چشم تو ... . این نگاهش همهچی میاره؛ عشق، زندگی، امید ... .
به کی توی این مصاحبه تبریک میگین؟
الان که میاومدم خانمم گفت انگاری فیلم قهرمان اصغر فرهادی جایزه گرفته الان به ایشون تبریک میگم. انشاءا... راست باشه.
دوستدارین بیشتر مهمونی بروید یا بدهید؟
ببین، قبلنا فرقی نداشت، عاشق مهمونی بودم، هم برم هم بیان. الان توی این سن دوست دارم بیشتر بیان.
توی این سن در این روزها حس میکنین چه وظیفهای دارین؟
در قبال چی؟
اهل مد بودین؟
مد اونجوری نه! از بچگی سعیداشتم لباسم تمیز و قشنگ باشه به همین دلیل چه مدرسه چه اداره تئاتر همه اعتقاد داشتن ... اصلا امروز سر لوکیشن میگفتن خوشپوشترین فرد گروه امیرسلیمانیه.
درباره وسایل و چیدمان منزل هم؟
نه عزیزم! همه میگن زندگی من کلاسیکه؛ قدیمیه.
از سینماگرای وطنی کدوما رو تحسین میکنین؟
یکیدوتا نیستن، خیلیین، مخصوصا چندتا جوون که خیلی خوب و کاربلدن، لذت میبرم، اگه بگم و یه اسمی فراموش بشه خیلی بده.
کمشمارن یا؟
الان زیادن و خوب کار میکنن. میبینیم که! فیلمها زیبا شده، پرمحتواتر شده.
برای محبوبیت تلاشی هم داشتین؟
یه چیزی بگم؛ هرگونه که برای محبوبیت تلاش بکنی موفق نمیشی. محبوبیت باید توی ژن تو باشه یه جوری رفتار کرده باشی که بتونی محبوبیت رو در دل مردم ایجاد کنی. چیزی نیست که بری کاری کنی یا درسش رو بخونی نخیر اصلا امکانداره نتیجه معکوسبده.
راز محبوبیت شما؟
اینجوری که زندگیکردم فکر میکنم محبوبم چون خوب زندگیکردم. هیچ نیازی نیست تظاهر بکنم، مردم ما خیلی خوب میفهمن.
تلاش برای آرزو؟
همیشه آدم آرزو داره توی کارش تاپ باشه. به هرجا میرسه دوست داره از اون هم بهتر بشه. این توی ذات انسانه. من هم به هرجا رسیدم آرزو داشتم از این بهتر بشم. به قول تو اگه محبوبم محبوبتر بشم، اگه بازیگرم بازیگرتر ... برای همین هم همیشه تلاش میکنم.
چیزی که کمککار پیشرفتتون شد؟
علاقهای که پیدا کرده بودم و اینکه از جوونی صاحب فکر بودم فکر میکردم توی بحثهای اجتماعی (نه سیاسی) همیشه یه پای بحث بودم خلاصه اینها منرو کشوند و تا امروز دنبالشم.
میگن موج منفی؟
اصلا من موج منفی ندارم، اصلا نمیدونم موج منفی یعنی چی.
پس شما «جنگجوی پیروز»ین؟
پیروزم یا نه، دیگه نمیدونم شماها باید بگین البته توی زندگی خانوادگی خیلی پیروزم و موفق!
استاد اونایی که زنده به عشق نیستن (به قول حافظ)؟
واسه چی زندگی میکنن مخصوصا الآن که من و شما عاشقیم. آره. داریم زندگی میکنیم و عالی هم زندگی میکنیم از صدقه سر عشق!
عشق هنرپیشگیهایی که نیومده، دنبال دیدهشدن و شهرت هستن؟
ما به اینا میگیم متظاهر. اینا دنبال اون عشقی که ما رفتیم نرفتن و نمیرن. ما با تمی که برای این مصاحبه انتخابکردیم همون عشقه، اینها آقا! عاشقیت سرشون نمیشه.
کسی که با لبخندش و با نگاهش به شما عشق میده؟
چه جوری جوابش رو میدم. جوابهای هوئه من هم آره، همون جواب رو بهش میدم.
مثلا کسی که میگه استاد خیلی دوستت دارم؟
من هم با نگاهی مهربانانه بهش میرسونم که همون آن، خیلی دوستشدارم. واقعا هم دوست دارم تظاهرنمیکنم چون اون موظف نیست من رو دوست داشته باشه، بنابراین باریکلا... آفرین! من هم دوستش دارم.
کسی که دوست داره این صفای باطن و مهرانگی شما رو داشته باشه؟
قربونت برم! اولا فکرنمیکنم آدم تاپ و بزرگ و خوبیام، نه! فکر میکنم کارهایی که میکنم حدودا درسته. آخه من مگه کیام که مثل من باشه! باید خیلی بهتر از من باشه. من که کسی نیستم. من یه محسنات خیلی کوچولو دارم و بزرگ نیست.
از دلایلی که شما زندگی خوبی دارین خوشقلبیتون بوده یا... چرا شما سزاوار«حیات طیبه» به فرمایش قرآن شدین؟
آفرین! یکچیز نبوده.
بزرگترین ویژگیتون؟
اینه که هیچوقت حسود نبودم، درحالی که اکثر قریب به اتفاق هنرمندان حسادت عجیب و غریبی دارن.
دیگه؟
همه آدما رو دوست دارم یعنی همه آدما مث دوست من هستن. واقعا احدی نیست که ازش بدم بیاد.
و...؟
توی عمرم دروغ نگفتم، هرچند مصلحتآمیزش چرا. با یه سری عوامل دیگه.
اینکه ماشاءا... پرانرژی و سر پا میتونین کارکنین؟
الهی شکر! برای اینکه ابدا حسود نبودم.
سفره پدر دیدن، خونوادهدار بودن چقدر موثره توی موفقیت و پذیرش دیگران و...؟
بسیار مهمه این معیارها بسیار. زمونی که میخواستم ازدواج بکنم تنها مسالهای که برام بسیارمهم بود همین بود که خانم من حتما باید سر سفره پدر و مادر بزرگ شدهباشه که واقعا همینطور بودن.
نتیجه سر سفره پدر و مادر بزرگشدن؟
یعنی حسنها و عیبها رو میدونن، درست تربیتشدن، خیر و شر رو میدونن. بیشتر با زندگی آشنان. برخلاف اونایی که نوکیسه هستن.
امام رضا (ع) میفرمایند: دست در دهن افعی ببرم آسونتره از اینکه پشیزی از نوکیسه بخوام!
آفرین. آفرین.
استاد! چه جوری فرزند با وجود گزندهای اجتماعی درست بار بیاد؟
سپند کوچیک بود. ماشینی پیچید جلوی ما. سپند بهش یه کلمه ناپسند گفت که نمیگم. بعدا پرسیدم باباجان اینی که گفتی یعنی چی؟ گفت نمیدونم! اون کلمه رو توی اجتماع یاد گرفتهبود، ولی نمیدونست یعنی چی. گفتم سپندجان این کلمه زشته مال آدمای بده.
پس با این حساب؟
این بچههای من اصلا بلد نیستن حرف بد بزنن. از این الفاظ بد استفاده نمیکنن.
استاد اگه تقی به توقی میخورد و خدا براتون چند میلیارد میرسوند؟
من هیچوقت پیشواز هیچی نمیرم.
بازم مثال میزنین؟
زنگ زدن که پدرت حالش بده بیا بیمارستان. تا نرفتم تخت خالیش رو ندیدم گریه نکردم، یعنی هیچوقت پیشواز هیچی نمیرم، چه بد و چه خوب.
حالا پول برسه چی؟
مظاهری جون! پول رو که بده دستم، اونوقت میدونم چکار بکنم. الان الکی فکرم رو آلوده نمیکنم.
یادی از گذشتهها؟
پدرم بسیار علاقهمند به هنر و مخصوصا موسیقی بود. موزیسینها و خوانندههای اون زمان 90درصدشون میاومدن خونه ما، میزدن و میخوندن.
از بازیگرا چی؟
یادمه آقای سارنگ، آقای اکبر مشکی که بازیگرای غول(بزرگ) اون زمون بودن خونهمون که میاومدن بالو پر میگرفتم که برم پیششون...
خونهتون کجای شمرون بود؟
از کجا میدونی که شمرون بود؛ آره نیاوران که وارد دزاشیب میشی. الان آتشنشانیه روبهروش باغ بزرگی بود که به بابام ارث رسیدهبود.
ارث شما؟
هیچی بههم نرسید فقط یه انگشتر عقیق و بس! اگه امروز روی پای خودم هستم تلاش خودم بوده.
افق زندگی؟
من که مث میلیاردرها سرمایه آنچنانی ندارم اما تونستم یه زندگی قشنگی برای خودم و خانوادهام بسازم و خوب زندگیبکنیم.
کسانی که با دارندگی بزرگ میشن، نازک بار میان. شما چهجور خودساخته باراومدین و موفق؟
بستگیداره، هرچند کمبودی نداشتیم الحمدلله همهمون روبهراهیم اما خودمون زحمتکشیدیم.
شما و جوون مستعد بیپارتی؟
پیشترها اگه چنین کسی رو میدیدم سفارش میکردم و اگه میتونستم حتی بعضیها رو تحمیل میکردم یا به دوستان میگفتم این نقش رو بدین به فلانی، بهخدا خوبه! یا به کارگردانهای خوب میگفتم بیاین تئاتر ببینین چه بچههایی و چه استعدادهایی!
پس پاقدمتون خیره؟
پدربزرگ و مادربزرگ بهخودم ندیدم. ششروزه که بودم مادربزرگم فوتکرد. گفتهبودن پاقدمِ این بچه بده و ... .
سفارش شما برای درستزندگیکردن با این عمر یهبار مصرف؟
به آینده فکرکنن ولی لحظاتشون رو دریابن؛ برای اینکه این لحظهها آینده رو میسازن، گذشته رو رها کنین. به این لحظه بچسب و به اونچه میکنی فکرکن و آینده درخشانی که خواهی داشت. به بچههام همین رو خیلی گفتم.
از میوههای عمرتون؟
بعضی تئاترها و فیلمها عین چیدن میوه بود و من لذت بردم و به من چسبیده مثل مهریه بیبی که هنوز برام دلنشینه.
با توجه به همین مهریه بیبی چندتا کشیدنی خوب؟
یعنی چی! بعضی وقتها نازکشیدن خیلی خوبه. آدم باید ناز بعضیها رو بکشه! عالیه.
راه هرگز نرفته هرچند جذاب؟
از جوونی مخالف ایسمها بودم ضد چپ! هرچند رفقای خوبی بودن(تودهای بودن مد بود)باورداشتم بزرگترین ایدئولوژی دنیا هنره.
هنر یعنی؟
انسانبودن. انسان باش. هنر عشقورزیدن. اگه عاشق باشی هنرمند نیستی.
اگه مث بنجامین باتن زندگیتون وارونه میشد؟
اگه همونجور پیش بره که هیچی. اگه با این فکر... میدونستم باید چیکارکنم؛ ولی الانه که قشنگه. هر دوره زیبایی خودش رو داره.
تغذیه روحتون؟
کتابخوندن. تئاتر خیلی من رو هلداد.
لذت نمایش؟
چه دنیای قشنگیه. هیشکی اندازه من لذت نمیبره. وقتی روی صحنهام خودم رو سلطان صحنه میبینم.
شما و کارگردانی؟
خیلی برام زیبا بود.
برنامه برای گذران تعطیلی؟
هیچی! سرِ کارم. ما که تعطیلی نداریم. همش سر کاریم.
استاد از فیلمهایی که دیدین پسندیدین؛ خارجی ایرانی؟
برو سوال بعدی.
سریال چطور؟
آقازاده رو دیدم. اما سریالی که خیلی من رو مجذوب خودشه بکنه راستش ندیدم. گوشبده! خیلی سریالها رو 10دقیقه اولش رو دیدم دیگه نتونستم ببینم.
تو را مثل نانونمک دوستدارم؟
ما وقتی نونونمک هم رو میخوریم باید پاش بایستیم من به خاطر سفرهتون پهلوتون نیومدم، ولی نون و نمک شما من رو به نوعی اسیر کرده که من هوای شما رو داشته باشم؛ من نون و نمکتون رو خوردم پس باید هواتون رو داشتهباشم همچنین شما. حواسمون باشه نون و نمک همدیگه رو حروم نکنیم.
این گفتوگو؟
صمیمانه بود چون اولش فضا رو عوضکردی از عشق گفتی و گفتیم و من رو بهدنبال خودت کشوندی.
لحظهای حساس که ناگهان دیالوگ از یادتون بپره؟
این بسیار کم اتفاق میافته.
چرا؟
چون متدم اینه که ببینم داره چی میشه و نمیشه. اگه یادم بره، شبیه اون دیالوگی رو میگم که میدونم چیه و تو چه فضاییه.
کارگردان اگه کات بده و نپذیره؟
شده دیالوگ فیالبداهه من از اصلیه قشنگتر شده.
زود کم میارن نومیدمیشن؟
زندگی رو هرجور که تا حالا دیدن، برعکسش کنن؛ چهجور فکرمیکردی یه مدتی برعکسش کن. ببین چی میبینی.
دریادلیتون رو بهدستآوردین یا مادرزادیه؟
بهجون خودت نمیدونم. توی وجود منه.
شده احساسکنین به ته خط رسیدین؟
ابدا. خدا اون روز رو نیاره. اگه بیاره، تهِ خطِ خودمه. الان میبینی چطور جلوتم! برای اینکه هنوز میخوام برم و ته خط ندارم. ببین! من هنوز میخوام بدوَم. ای قربانتبرم!
جمله آخری که دوستدارین از شما بخونن؟
ای که داری این رو میخونی من خیلی دوستتدارم ،مخلصتم، نوکرتم، خاکپاتم همین!
-
من هنوز میخواهم بدوم!
-
طلای المپیک رویای ۲ سالهام بود
-
مذاکره برد - برد با آمریکا معنایی ندارد
-
شعبدهبازی ناتمام انگلیسیها در دریای عمان
-
7 پیشنهاد اورژانسی برای ستاد کرونا
-
خداحافظ صدای مهربان رادیو
-
رمزگشای اسطورهها
-
صدای پای داعش
-
جوابیه پژوهشگاه دانشهای بنیادی به یادداشت جامجم درباره طرح رصدخانه ملی
-
خطر ستاد نمایشی کرونا