همه نیامده‌بودند!

گزارش جام‌جم از استقبال نه‌چندان گرم مردم از نمایشگاه صنایع دستی

همه نیامده‌بودند!

می گوید پته طلاست، برای ما کرمانی‌ها به قدر طلا ارزش دارد، برای همین از قدیم در جهیزیه همه دختران بوده، حالا هم که پته‌گران است و وسع مردم نمی‌رسد، باز حتما باید تکه‌ای پارچه پته‌دوزی شده در جهیزیه باشد، رسم است... طلاهای خودش اما روی دستش مانده، خریدار نداشته. توی این شهر بزرگ و درندشت، کسی قدر طلاهایش را آن‌طور که باید ندانسته و حالا باید طلاهایش را بردارد و برود دیار خودش، همان‌جا که قدرش را خوب می‌دانند... محوطه داخلی و بیرونی نمایشگاه بین‌المللی پایتخت، خلوت و تاریک است. چراغ‌های سی و یکمین نمایشگاه ملی صنایع‌دستی هم پس از چهار روز خاموش شده. غرفه‌دارها بساطشان را جمع کرده و باید برگردند به شهرها و روستاهایشان؛ دور و نزدیک. زن میانسال کرمانی هم باید برگردد، اما راضی نیست، پته‌هایش فروش نرفته، حتی هزینه اجاره غرفه‌اش درنیامده، متضرر شده و خسارت دیده است... این سرنوشت بخشی از صدها هنرمندی بود که امسال در نمایشگاه عیدانه و ملی صنایع‌دستی شرکت کرده بودند؛ ناراضی و پشیمان. نمایشگاه صنایع‌دستی بلاتشبیه مثل صحنه محشر و قیامت است؛ حالِ همه هنرمندان و غرفه‌داران در آخرین ساعات آخرین روز نمایشگاه یکسان نیست؛ برخی راضی و خوشحال و روسفید از سود و فروش خوب. بعضی غمگین و مغبون و خسارت دیده و برخی هم نگران، بین این دو گروه مانده‌اند تا به حساب و کتابشان رسیدگی کنند و آمار دخل و خرجشان را بگیرند، به این امید که شاید سودی ببرند و دست خالی به شهر و دیار و جمع خانواده بازنگردند.

 پشیمان از حضور در نمایشگاه
خانم کرمانشاهی، پته دوز کرمانی به همراه دخترش و با انواع رومیزی‌های زیبای پته دوزی شده به نمایشگاه آمده است. تقریبا در همه نمایشگاه‌های ملی پایتخت شرکت کرده، اما یادش نمی‌آید که در هیچ نمایشگاهی به اندازه این‌بار ضرر کرده باشد: دو میلیون و 800 هزار تومان هزینه اجاره غرفه‌ام شده، اجاره خاور برای آوردن و بردن بارهایم از کرمان به تهران و بالعکس هم می‌شود یک میلیون و 600 هزار تومان، شبی 200 هزار تومان هم برای اسکان در سوئیتی در محله ناصرخسرو می‌دهم که با پول خورد و خوراک و هزینه رفت و آمد روزانه تا نمایشگاه، سرجمع بین پنج تا شش میلیون تومان می‌شود، اما من در مدت چهار روز نمایشگاه فقط حدود دو میلیون تومان فروش داشتم و کاملا ضرر کرده‌ام.
کرمانشاهی از روزگار خوش هنرمندان صنایع‌دستی هم یادی می‌کند؛ روزگاری که خیلی دور نیست: تا همین پنج سال پیش، حضور در نمایشگاه‌های صنایع‌دستی کاملا رایگان بود. اجاره غرفه نمی‌دادیم و محل اسکان مان هتل استقلال تهران بود، با اقامت و پذیرایی رایگان. حتی هزینه حمل و نقل بارم به تهران را خود اداره میراث فرهنگی متقبل می‌شد.
خانم کرمانشاهی درحالی از فروش اندکش ناراضی است که غرفه‌اش در سالن 8 و 9 بود؛ جایی که هنرمندان سالن 10 و 11 غبطه آن را می خوردند و می‌گفتند اگر ما در سالن 8 و 9 بودیم، فروشمان بهتر بود. راست هم می‌گفتند سالن 10 و 11 پشت سالن بزرگ و طویل 8 و 9 است. بسیاری از مردم فقط می‌رسند یا حوصله می‌کنند اولین سالن را بگردند و احتمالا خریدی کنند.
خدادادی، مسؤول غرفه سراجی اصفهان در همین سالن بود. او هم از فروش اندکش ناراضی بود و می‌گفت حتی اجاره غرفه یک میلیون و 500 هزار تومانی‌اش را هم درنیاورده. صاحب غرفه چرم خراسان رضوی هم ناراضی بود و به ما گفت جای بد غرفه، دلیل مشتری نداشتن و فروش اندکش بوده.
راضی هستیم، خدا را شکر
درست در نقطه مقابل گروه شرکت‌کنندگان ناراضی نمایشگاه، گروه کوچک دیگری وجود دارد که هم از شرکت در نمایشگاه راضی بودند و هم از سود خوبی که عایدشان شده بود. مسلما بیشترشان در سالن 8 و 9 بودند، مثل ایوبی، فروشنده وسایل و ظروف تزئینی و غیرتزئینی خاتم‌کاری اصفهان که غرفه‌ای سرنبش در سالن داشت و تولیدات زیبایش با وجود گرانی قیمت، مشتری‌های خوبی داشتند. هنرمندان عروسک‌ساز هم که برای اولین بار غرفه مستقل و رایگانی در نمایشگاه داشتند راضی بودند، هم خوب فروخته بودند و هم سفارش کارهای خوبی گرفته بودند؛ مثل پریسا قاسمی، عروسک‌ساز گیلانی یا معصومه خانگلدی که خانه‌های زیبای عروسک‌هایش شده بود پاتوق گرفتن عکس‌های یادگاری. غرفه‌های متعدد لباس و نمد و بافت‌های ترکمن‌های استان‌های شمالی هم جزو گروه شکرگزاران بود. گلیم و گبه عشایر هم که متعلق به هر استانی بود، نظر بازدیدکنندگان و جیب‌هایشان را به خود جلب می‌کرد. جالب این‌که برخی  افرادی که خوشحال و راضی نمایشگاه را ترک می‌کردند، غرفه‌هایشان در سالن 10 و 11 بود. مثل فراهانی صاحب غرفه پک‌های چوبی (جعبه‌های تزئینی) که فروشش در نمایشگاه زیاد نبود، اما مشتری‌های خاص خودش را داشت و سفارش‌های خوبی گرفته بود. یا غرفه هنرمندان جوان دانشگاه هنر تهران که اَشکال فلزی دست‌سازشان (مفتول‌کاری و چلنگری)، حسابی طرفدار پیدا کرده بود. رضایت برخی مثل خانم حسن زلی در غرفه سوزن‌دوزی سیستان و بلوچستان هم به دلیل رایگان بودن غرفه بود. در همه نمایشگاه‌های صنایع‌دستی تعدادی غرفه رایگان در اختیار هنرمندان استان‌های محروم قرار می‌گیرد.
باید به حسابمان رسیدگی کنیم
چرخی در هر دو سالن زدیم و تقریبا گپی کوتاه با صاحبان همه غرفه‌ها داشتیم. سومین و بزرگ‌ترین گروه که در پاسخ به این پرسش که فروشتان چطور بود، می‌گفتند: باید حساب و کتاب کنیم. پول تمام هزینه‌ها (اعم از رفت و آمد بار به تهران و اقامت و خورد و خوراک و اجاره غرفه) یک طرف و سود حاصل از فروش یک طرف. اما فکر می‌کنیم که یر به یر شود، یعنی نه سودی کردیم و نه زیان. شاید اندک سودی مثلا یک میلیون تومانی برایمان بماند. نوری، استاد و پیشکسوت هنر قلمکاری روی پارچه جزو این دسته بود یا جوان هنرمند منبت کار تهرانی که فامیل وی هم نوری بود و تابلوهای زیبایش سالن 10 و 11 را منور کرده بود. قادری صاحب غرفه احجام زیبای چوبی هم جزو همین گروه بود که به ما گفت مشتری بود، خرید هم بود، اما شب عیدی نبود و برخلاف تصور اولیه‌مان مردم خرید چندانی نداشتند که البته حق هم داشتند، کالاها گران است که دلیلش هم گرانی مواد اولیه است و مردم توان خرید ندارند.