بچه‌ها یخ كردند

بچه‌ها یخ كردند


ناشر باسابقه كودك و نوجوان است و چیزی حدود سی و اندی سال كه در این فضا كتاب منتشر می‌كند. دعوت‌مان می‌كند به اندرونی غرفه. تا چای داغ و شكلات از راه برسد گفت‌وگوی ما هم گل می‌اندازد. از سرمای هوا می‌نالیم، داغ ناشر تازه می‌شود: «بابا بچه‌ها یخ كردند!» یكی از سالن‌های زیرین را كرده‌اند بخش كودك و نوجوان. فضایی كه در حالت عادی به سبب قرار گرفتن در پایین‌تر از سطح زمین هم خنك است. حالا سرمای این روزهای تهران را هم اضافه كنید تا مشخص شود آقای ناشر با سابقه چرا نگران سرما خوردن بچه‌ها شده. چای داغ را در لیوان كاغذی میان انگشت‌های دست جابه‌جا می‌كنم؛ عجیب در این سرما می‌چسبد.
با آقای ناشر بحث‌مان گل می‌اندازد راجع به موج وحشتناك ترجمه كه دارد گریبان این حوزه را می‌گیرد. آقای ناشر شاكی است. شاید در ابتدا شما هم تصور كنید آقای ناشر از رقابت با آثار خارجی ترس دارد اما همین اول كار بگویم كه اشتباه می‌كنید. بحث آقای ناشر آن است كه اصولا این رقابت به شدت نابرابر است: «چیزی به نام كپی‌رایت كه نداریم! ناشر داخلی هم برای ترجمه و انتشار كتاب از آثار خارجی هیچ محدودیتی ندارد! خیلی جالب است! شما هر كالای خارجی وارد كشور كنید باید عوارض بدهید به جز كتاب!» ادامه ماجرا جالب‌تر می‌شود:
«ناشرِ داخلی ما می‌رود و كتاب حوزه كودك و نوجوان را انتخاب می‌كند و به ضعیف‌ترین حالت ممكن ترجمه می‌كند. پول تصویرگری هم نمی‌دهد و عین تصاویر نمونه خارجی را برگردان می‌كند در كتاب خودش. پول مولف هم كه نمی‌دهد. تنها هزینه ترجمه است كه آن‌هم بسیار ناچیز است. همین می‌شود كه بازار پر می‌شود از كارهای ضعیف كه نه ترجمه درستی دارند نه متن درستی و نه تصویرگری درستی! این است كه خیلی از این كتاب‌ها مشكل مضمونی و محتوایی هم دارند!»
حالا بحث روشن‌تر شده. ناشر داخلی كودك و نوجوان اگر بخواهد درست كار كند هم هزینه مولف دارد هم هزینه تصویرگر. چیزی كه ناشر ـ مترجم‌ها ندارد. حالا تصور كنید این مساله در یك بازه ده ساله چه بلایی سر مولف و ناشرهایی می‌آورد كه اهل این فضا هستند. با همه اینها آقای ناشر هنوز عرضه رقابت را رها نكرده، دل‌نگران اینها نیست. نگران هوای سردی است كه كل سالن كودك و نوجوان را احاطه كرده: «بچه‌ها
یخ كردند!»