نگاهی انداختیم به خانهموزههای هنرمندان و اهالی قلم در سراسر ایران و جای خالی خانههای زیادی كه باید موزه میشدند و خاك شدند
خانه دوست كجاست؟
شهرها و كشورها را، كوچهها و خیابانها را، همه را آدمها میسازند تا به اطرافشان هویت و معنا ببخشند. قبل از همه اینها اما آدمها خانه میسازند، جایی كه اولش قرار بود سرپناهی باشد برای گریختن از ناامنیهای جهان پیرامونشان و بعدتر و به مرور زمان تبدیل شده به بخشی از هویتشان. شده انعكاس فكر، سلیقه و نگاهشان و اصلا اینها به كنار... شده امنترین جای جهانشان. آنقدر كه خانهها كم كم از بناهایی بیجان تبدیل شدهاند به موجوداتی زنده كه در خود خاطره و داستان و حرف فراوان دارند. پس صاحبان یك خانه میتوانند به ارزش معنوی آن بیفزایند و كاری و هنری، كه از آن بنای آجری ساده برایمان چیزی فراتر بسازد. خانههای هنرمندان و اهالی فرهنگ در سراسر دنیا در رده همین خانهها قرار میگیرند و خانهموزههای بسیاری شكل گرفته اند كه هم جزو جاذبههای گردشگری هستند و هم فضایی را برای علاقهمندان به آثار این افراد فراهم میكند، اینكه ساعتی را در خانه محل زندگی نویسنده یا موسیقیدان محبوبت باشی و ببینی خالق یك اثر هنری كجا میزیسته و چگونه زندگی داشته، اتفاق جذابی است.
خانه موزههای هنری در ایران تعدادشان چندان زیاد نیست، اما همین كه چند هفته پیش اعلام شد خانه نیما یوشیج در منطقه یك تهران توسط شهرداری خریداری و از تخریب آن جلوگیری شد، اتفاق خوبی است. البته نیما یك خانه هم در یوش دارد، خانه پدریاش با معماری منحصر بهفرد و زیبایی كه دیوارهای كاهگلیاش آنقدر چشمنواز است كه هر عابری را صدا بزنند و به داخل این بنای زیبا بكشانند.
حالا نمیدانیم چقدر باید منتظر باشیم تا خانه نیما در تهران هم بازسازی و تعمیر شود و برسد به فضایی نزدیك به آنچه پدر شعر نوی فارسی در زمان حیات خود در آن میزیسته است، اما هر چه باشد باز هم امیدوار كننده است كه این خانه تخریب نشد و یك ساختمان دراز بدقواره جایش را نگرفت.
در كنار این خانه تازه خریداری شده، خانهموزه دیگری قرار دارد كه مدت زیادی از افتتاحش نمیگذرد و خیلیها دیدنش را به هم توصیه میكنند. خانهموزه سیمین دانشور و جلال آلاحمد كه همسایه نیما بودهاند، حالا محل رفت و آمد خیلی از افرادی است كه با نوشتههای این دو نویسنده و داستانهای به یادماندنی شان ارتباط خوبی برقرار كرده و قدم زدن در خانهشان را دوست دارند.
قبلتر هم در ایران خانهموزههایی راهاندازی شدهاند. نمونهاش خانهموزه شهریار است. خانه غزلسرای برجسته معاصر در تبریز كه وسایل و دستنوشتههای شهریار را در خود دارد و زیبایی ساده این خانه خیلیها را به خود جلب كرده است. تبریز خانهموزه دیگری هم دارد كه متعلق به پروین اعتصامی است. هر چند پروین تا هفت سالگی در این خانه زندگی كرده و بعدتر راهی تهران شده است، اما خانه كودكی هایش حفظ شده و حالا زینت دهنده بخشی از شهر تبریز شده است.
تهران یك خانهموزه هنری دیگری هم دارد كه البته میگویند حسابی متروك بوده و در روز گاه حتی یك بازدیدكننده هم ندارد. خانهموزه صبا متعلق به ابوالحسن صبا، نوازنده و آهنگساز موسیقی ایران است. این موزه در خیابان ظهیرالاسلام واقع شده و در هیاهوی بازار كاغذ امروزی كه در خیابان واقع است، گم شده است.
گنجهای خاک گرفته
خانهموزههای هنری در ایران اما به همین تعداد و درنهایت چند خانه دیگر كه ممكن است گوشه و كناری باشند و ناشناخته محدود میشود و اثر دیگری از رشد و پیشرفت این خانهها كه میتوانند هویت بخش یك گوشه از شهر و فرهنگ ایران باشند، نیست. نمونهاش خانه صادق هدایت است كه روزهای بدی را گذرانده، از تبدیل شدن به مهدكودك گرفته تا انبار ضایعات بیمارستان امیراعلم و حالا هم هر چند پاكسازی شده، اما بلاتكلیف است.
خانه ملكالشعرای بهار هم در تهران به همین وضعیت دچار است و هر چند هر دوی این خانهها در فهرست میراث فرهنگی ثبت شدهاند، اما تاكنون اتفاق دیگری برایشان رخ نداده و قدمی برداشته نشده تا خانههای شخصیتهای شناخته شده در جهان، تبدیل به خانهموزه شود. خانه مهدی اخوانثالث را هم بگذارید كنار این خانهها. خانه این شاعر در تهران خریداری شده و اعلام شد كه عملیات مرمت آن آغاز خواهد شد، اما همه چیز در همین حد باقی ماند و خبر دیگری از پیشرفت كار مرمت و بازسازی این خانه اعلام نشده است.
خانه مادری هوشنگ ابتهاج هم در شهر رشت ویران شد و هیچكس جلوی این اتفاق را نگرفت. همانطور كه خانه پدری دكتر محمد معین ادیب و صاحب فرهنگ فارسی معین سالها در همین شهر به سرنوشتی مشابه دچار شد. البته معین در تهران خانهموزهای دارد و ابتهاج هنوز خانهموزهای ندارد.