عملكرد برخی از غرفههای بازیافت در تهران، مردم را از تفكیك زباله در خانه دلسرد كرده است
ضدبازیافت
در تهران بر سر زبالهها، میان چند گروه جنگ است؛ نه اینكه به هم چنگ و دندان نشان بدهند، بلكه جنگ بر سر این است كه چه كسی زودتر سر سطلهای زباله برسد و بیشترین غنیمت را جمع كند. وانتهای بازیافت میآیند، زبالهگردهای حرفهای هم میآیند، مردم ندار و معتادان و بیخانمانها نیز كه خرجشان را از بین آشغالها جور میكنند، میآیند. زباله در تهران برای خودش داستان مفصلی دارد، در پایتخت چون مثل همه جای دنیا، زباله، طلای كثیف به حساب میآید، بر سرش رقابت است. نان خیلیها در این شهر بین زبالههاست، از جمله نان گروهی مجهولالهویه كه میگویند مافیایند؛ همانها كه دستهای نامرئی بلندی دارند و زودتر از بقیه به زبالهها چنگ میاندازند و پشت پردهای بودار دارند.
تر و خشك را تنگ هم میزنند و میچپانند در كیسههای پلاستیكی و خوراك زبالهگردها را جور میكنند، جلوترند. خیلیها نگاه زیستمحیطی به این تفكیك دارند ولی بقیه كه نگاهشان مادی است زبالهها را جدا میكنند كه چیزی بگیرند: پول یا اسكاچ، تیغ، مایع ظرفشویی، پودر لباسشویی، شامپو، حتی عروسك برای دختربچهها.
پشت این بدهبستانهای مختصر اما باز هم تجارت زباله خوابیده كه غرفهدار و پشت سرش، پیمانكار را به بیراهه میبرد گاهی. داستان باز هم داستان ارزش طلای كثیف است، داستان پولی كه از پسماند درمیآید و خیلی از پیمانكاران بیشترش را برای خودشان میخواهند حتی اگر بهایش كلاه گذاشتن سر مردم باشد.
توزین مشكوك
پنجره غرفه بازیافت كوچك است، آنقدر كه فقط میشود پسماندها را تحویل داد و نگاهی انداخت به قفسهای كه رویش مواد شوینده چیدهاند. پسركی با یك كیسه كوچك نان خشك و چند تایی بطری و مشتی كاغذ مچاله شده میآید زیر پنجره كه برایش بلند است. نوبتش نرسیده هنوز، بیتاب است ولی، از آن پسربچههای شلوغ و پرصدا كه طاقتشان كم است. پسرك كه حوصله صف ندارد پسماندها را میاندازد روی پیشخوان و میرود، بدون وزنكشی زبالهها.
دستهای پیرمرد پر از جنس بازیافتی است، بیشتر پلاستیك، كمی هم كاغذ و شیشه. پسرك را با چشم تعقیب میكند و غر میزند كه چرا گذاشتی و رفتی، نق میزند كه ضرر كرد و پولش رفت به جیب غرفه، بعد كیسه بزرگش را از پنجره كوچك هل میدهد داخل و چشم میدوزد به دهان غرفهدار. پسماندها روی ترازو وزن میشود و غرفهدار عددهای روی فیش را با ماشین حساب جمع میكند و میگوید 12 هزار و... و پیرمرد با طلب قبلیاش جمع میزند 36 هزار تومان.
بارهای تفكیكشده زنی جوان میرود روی ترازو، پلاستیك، آلومینیوم، كاغذ، سررسیدهای قدیمی، چند تكه آهن. میشود 3800 تومان، زن فیش میخواهد، فیش دست غرفهدار است، دستش را میكشد عقب كه فیش را ندهد، خودش عددها را جمع میزند و میگوید 3800. زن مصر است كه فیش را ببیند، فیش ولی روی هواست، لای انگشتهای غرفهدار. بقیه وارد بحث میشوند، پیرمردی كه فیش نگرفته، زنی مسن كه نوبتش حالاست؛ همه فیش میخواهند ولی فرمان وزن كردن و تعیین نرخ دست غرفهدار است.
توزینهای مشكوك برخی غرفههای بازیافت تا به حال خیلیها را كلافه كرده. زنی میگوید وقتی صندوقعقب ماشین شاسیبلندش را پر از جنسهای بازیافتی كرد و بدون دیدن ترازو و رسیدِ جنسهای فروخته شده فقط شنید كه میشود 5000 تومان همانجا به همه چیز مشكوك شد.
احساس بازنده بودن میان شهروندانی كه زبالهها را تفكیك میكنند و مسؤولانه تا پای غرفههای بازیافت میبرند، احساس تكرارشوندهای است، یك جور خطر علیه محیط زیست و حسی به نفع باندهای مرموز زباله.
نه جنس میدهند، نه پول
زنی یك كیسه پلاستیكی را پر كرده است از باتریهای كاركرده، همانها كه خیلیها پرتش میكنند در سطلهای زباله یا ولش میكنند گوشه و كنار خیابان. زن ولی میداند باتری جزو پسماندهای خطرناك است كه باید اصولی دفع شود، برای همین ماهها باتریهای مستعمل را جمع كرده و همه را آورده به غرفه بازیافت. غرفهدار باتریها را میكشد، نمایشگر ترازو معلوم نیست، زن نمیداند باتریها چند گرم است ولی میشنود كه آن همه باتری میشود 200 تومان. زن همین 200 تومان را میخواهد ولی غرفهدار میگوید پول نقد ندارد، غرفه حساب دفتری هم ندارد كه در آن بنویسد200 تومان طلب این خانم، برای همین بحث به بنبست میرسد و زن كه حوصله ندارد، میگوید200 تومان برای خودت.
پیرزنی كه سالهاست درخانهاش دست به كار تفكیك زباله است، درد دلش تازه میشود و یاد تجربه خودش میافتد كه بارها به خاطر نبود حساب وكتاب درست در غرفه بازیافتِ محلهشان از خیر پول اجناسش گذشته؛ میگوید اگر مبالغی را كه نادیده گرفته با هم جمع كند رقم بزرگی میشود. زنی جوان اما تعریف میكند كه یك بار وقتی كلی جنس بازیافتی تحویل داد و ازغرفهدار شنید كه نه پول نقد دارد نه جنس، صدایش را انداخت توی سرش و تهدید كرد كه موضوع را به رسانهها میكشاند و آن وقت مرد چند دقیقهای رفت و با یك دسته اسكناس برگشت.با این كه سازمان مدیریت پسماند حتی روی سایت اطلاع رسانی اش اعلام میكند كه غرفههای بازیافت از سه روش پرداخت نقدی، بن بازیافت و مواد شوینده برای تسویهحساب با مردم استفاده میكنند ولی یافتههای ما و گلایههای مردم از این حكایت دارد كه هستند غرفهدارانی كه جنس میگیرند ولی به ترفندهایی از دادن پول یا مواد شوینده امتناع میكنند و كاری میكنند كه مردم از خیر هردو بگذرند.
تخلف است
چند خانم كه كنار غرفه بازیافت یكی از مناطق شرقی تهران ایستادهاند و گپ میزنند، تصمیم گرفتهاند به اعتراض هم كه شده دیگر زبالهها را تفكیك نكنند و اگر میكنند دیگر به غرفه تحویل ندهند بلكه آن را بیندازند در سطلهای زباله كه لااقل اگرچیز زیادی عاید خودشان نمیشود، زباله گردها از این خوان نصیبی ببرند. شهرام فیروزی، مدیر روابطعمومی سازمان مدیریت پسماند كه همسرش نیز در برههای به پول ناچیزی كه از غرفهها میگرفته، معترض بوده و تصمیم داشته تفكیك را رها كند، به ما اما همان پاسخی را میدهد كه زمانی به همسرش داده است. او میگوید به تفكیك زباله باید به چشم وظیفهای شهروندی نگاه كرد و به اینكه با رها نكردن زبالههای ارزشمند در سطلهای زباله از یك سو محیط زیست نجات پیدا میكند و از یك سو دست زبالهگردها از پسماندها كوتاه میشود و چرخه معیوب زباله سامان میگیرد. او میگوید اگر پسماندهای خشك تفكیك شود حجم زبالههای تولیدشده نیز كاهش مییابد و تعداد دفعاتی كه شهرداری مجبور است زبالهها را جمع، حمل و سپس فرآوری كند كمتر میشود و در نهایت هزینه این چرخه در تهران كه روزی 5/1 میلیارد تومان است كاهش مییابد.
فیروزی البته منكر بروز تخلف دربرخی ازغرفههای بازیافت كه پیمانكاران ادارهشان میكنند، نیست و میگوید: در معرض دید نبودن ترازو تخلف است، به مشتری فیش ندادن تخلف است، بهای اجناس را ندادن و او را حواله به آینده كردن تخلف است، در غرفه جنس نداشتن تخلف است و حتما پیگیری میشود كه این مشكلات برطرف شود.
اما هرجا پای پیمانكار به موضوعات شهری باز میشود صاف كردن كژیها سخت به نظر میرسد. با این كه فیروزی به ما گفت مردم با وجود این تخلفات نباید از تفكیك زباله دلسرد شوند، ولی ما به او گفتیم رشته پرانگیزه شدن مردم برای تفكیك زباله به دست غرفههاست. اگر درخرید پسماندها و تحویل بهای آنها به مردم غل وغش نداشته باشند كه فیروزی بازهم گفت قول میدهد تا یك ماه آینده برای نزدیك به 500 غرفهدار كلاس آموزشی ترتیب دهد و مجابشان كند اگر آنها با مردم خوب تا كنند مردم نیز برای تفكیك زباله از مبدا انگیزه پیدا میكنند.
زباله و سود حاصل از آن اما به قدری است كه بعید است كسانی كه از آن سود میبرند آموزشپذیر باشند یا تن به تغییر بدهند. زباله در تهران گردش مالی چنان بزرگی دارد كه بسیاری از محلههای تهران مركز دپو و بازیافتهای غیرقانونی شدهاند، از هاشمآباد و تقیآباد گرفته تا خلازیر، ری، اتابك و محله مینایی.
پیمانكاران بازیافت نیز كه جزء مهمی از اقتصاد زبالهای هستند و درقالب غرفههای بازیافت، رسما مشغول این تجارتند مثل بقیه دستاندركاران زباله به فكر سود بیشترند نه انجام كار فرهنگی به نفع مردم یا محیطزیست. آمارها میگوید در كشورمان هر روز حدود50 هزار تن زباله تولید میشود و سهم تهران روزانه 7500 تن است كه روزهای پایانی سال به روزی 11 هزار تن نیز میرسد. در بین زبالههای تولیدی هر24ساعت در تهران به طورمتوسط 2800 تن زباله خشك شامل مقوا، پلاستیك، شیشه، فلزات و نان خشك جمع میشود كه همگی قابل بازیافت است و پیمانكاران هر تن از آن را در سال 97، 800 هزار تومان میفروختند.
زبالههای مردم تهران، آشغالهایی كه مردم محلات هر روز در سطلهای زباله یا در نهایتِ بداخلاقی در جویهای آب و كنار دیوارها و درون باغچهها میریزند به معنی واقعی كلمه پولند، چیزی به ارزش تقریبی روزانه دو میلیارد تومان كه پیمانكاران بازیافتی قدرش را خوب میدانند و تعدادی از آنها از پشت سكان غرفههای بازیافت طوری زبالههای تفكیك شده شهروندان قانونمدار را مدیریت میكنند كه سود بیشتر به جیب خودشان سرازیر شود.