دمی احساس

دمی احساس

بعضی بوها آدم را می‌برند به خاطراتی که شاید سال‌ها در پس ذهن خاک می‌خورده. یکی از بوهایی که همه ایرانی‌ها را یاد مادرشان می‌اندازد، بوی برنج موقع دم کشیدن است. صاف آدم را پرت می‌کند به سر ظهرهایی که خسته از مدرسه می‌رسید خانه، کتانی‌اش را پرت می‌کرد یک گوشه‌، کوله‌اش را گوشه‌ای دیگر و دراز می‌افتاد و غرق بوی برنج و همه بوهای مادرانه دیگر می‌شد. با خودم فکر می‌کنم برنجی که شالیکارانش مادر باشند، باید هم بوی مادرانه بگیرد. فکر کن همین چند دقیقه‌ی پیش خرمن موهای دخترش را شانه می‌کرده،‌ حالا آمده سر شالیزار و با همان دست‌ها کار می‌کند. فکر کن این دست‌ها چقدر احساس و عطر را در زمین می‌کارند تا دست‌هایی که همان عطر و احساس را دارند آن را روی اجاق درو کنند.