حكایت سرپاس مختاری، ماست، كیسه و پیچپیچی
در دوره پهلوی اول، به سرپاس ركنالدین مختاری كه رئیس شهربانی تهران بود خبر دادند كه ماست در تهران گران شده است. سرپاس مختاری كه اعتقادی به بررسی و حل ریشهای معضلات نداشت و از اقتصاد دستوری پیروی میكرد، دستور داد هیچ بقالی حق ندارد ماست را گران بفروشد و هر بقالی كه ماست را گران بفروشد بهسختی مجازات خواهد شد. روزی سرپاس مختاری در خانه خود در خیابان مختاری نبش وحدت اسلامی مشغول نواختن ویولن بود كه ناگهان هوس نان و ماست كرد. سوار اتومبیل شد و به محله خانیآباد رفت و دم در مغازه دریانی واقع در كوچه قندی توقف كرد و وارد مغازه شد و از آقای دریانی خواست كه به وی یك كاسه ماست بدهد.
آقای دریانی پس از سلام و احوالپرسی به سرپاس مختاری توضیح داد هنوز در تهران ماست پاستوریزه تولید نمیشود و بقالیها نیز هنوز یخچال ندارند و لذا هیچ بقالی نمیتواند ماست بفروشد و برای خرید ماست باید به مغازه ماستبندی در انتهای كوچه مراجعه كرد. سرپاس مختاری پس از شنیدن توضیحات آقای دریانی به مغازه ماستبندی اصغرآقا در انتهای كوچه مراجعه كرد و از اصغرآقا خواست یك كاسه ماست به او بدهد. اصغرآقا كه سرپاس مختاری را نشناخته بود به سرپاس مختاری گفت: ماست معمولی میخواهی یا ماست سرپاس مختاری؟ سرپاس مختاری گفت: چه فرقی با هم دارند؟ اصغرآقا گفت: ماست معمولی همان ماست معمولی است كه از شیر میگیریم، اما ماست سرپاس مختاری همان دوغ سابق است كه شامل مقداری ماست و مقدار بیشتری آب است و به نرخ مصوب مختاری فروخته میشود.
سرپاس مختاری گفت: میدانی من كیام؟ اصغرآقا گفت: سرپاس مختاری؟ سرپاس مختاری گفت: بلی. اصغرآقا گفت: جداً؟ سرپاس مختاری گفت: بلی. اصغرآقا گفت: وای ننه. سرپاس مختاری دستور داد ماستبند را از انتها آویزان كنند و بند شلوارش را محكم ببندند و ظرف دوغ را از پاچه در شلوارش بریزند و آنقدر در آن حالت بماند كه آب داخل ماست از آن خارج شود و ماست سرپاس مختاری به ماست معمولی تبدیل شود و سپس آن ماست را به قیمت مختاری بفروشد، اما از آنجا كه كسی نبود دستور را اجرا كند، اصغرآقا گفت: یك كاری. اگر خودم ماستها را كیسه كنم كه آبش در برود چی؟ سرپاس مختاری گفت: پیچپیچی. پس از آنكه هر دو خنده كردند، ضربالمثل «چی؟ پیچپیچی» به گنجینه ضربالمثلهای فارسی اضافه شد.
آقای دریانی پس از سلام و احوالپرسی به سرپاس مختاری توضیح داد هنوز در تهران ماست پاستوریزه تولید نمیشود و بقالیها نیز هنوز یخچال ندارند و لذا هیچ بقالی نمیتواند ماست بفروشد و برای خرید ماست باید به مغازه ماستبندی در انتهای كوچه مراجعه كرد. سرپاس مختاری پس از شنیدن توضیحات آقای دریانی به مغازه ماستبندی اصغرآقا در انتهای كوچه مراجعه كرد و از اصغرآقا خواست یك كاسه ماست به او بدهد. اصغرآقا كه سرپاس مختاری را نشناخته بود به سرپاس مختاری گفت: ماست معمولی میخواهی یا ماست سرپاس مختاری؟ سرپاس مختاری گفت: چه فرقی با هم دارند؟ اصغرآقا گفت: ماست معمولی همان ماست معمولی است كه از شیر میگیریم، اما ماست سرپاس مختاری همان دوغ سابق است كه شامل مقداری ماست و مقدار بیشتری آب است و به نرخ مصوب مختاری فروخته میشود.
سرپاس مختاری گفت: میدانی من كیام؟ اصغرآقا گفت: سرپاس مختاری؟ سرپاس مختاری گفت: بلی. اصغرآقا گفت: جداً؟ سرپاس مختاری گفت: بلی. اصغرآقا گفت: وای ننه. سرپاس مختاری دستور داد ماستبند را از انتها آویزان كنند و بند شلوارش را محكم ببندند و ظرف دوغ را از پاچه در شلوارش بریزند و آنقدر در آن حالت بماند كه آب داخل ماست از آن خارج شود و ماست سرپاس مختاری به ماست معمولی تبدیل شود و سپس آن ماست را به قیمت مختاری بفروشد، اما از آنجا كه كسی نبود دستور را اجرا كند، اصغرآقا گفت: یك كاری. اگر خودم ماستها را كیسه كنم كه آبش در برود چی؟ سرپاس مختاری گفت: پیچپیچی. پس از آنكه هر دو خنده كردند، ضربالمثل «چی؟ پیچپیچی» به گنجینه ضربالمثلهای فارسی اضافه شد.