ماجرای خاموشی عدلیه  در یوم 3 شهریور

ماجرای خاموشی عدلیه در یوم 3 شهریور

در زمان رضاخان میرپنج شخصی از یك مغازه نانوایی یك نان دزدید. مأموران شخص را گرفتند و به پاسگاه و از آنجا به عدلیه بردند. قاضی پس از آن كه بر مسند قضاوت نشست و با چكش خود روی میز خود كوبید، به قرائت كیفرخواست متهم پرداخت. سپس رو به شخص كرد و گفت: قبول داری كه نان دزدیده‌ای؟ شخص گفت: بلی. قاضی گفت: چرا دزدیده‌ای؟ شخص گفت: گشنه‌ بودم. قاضی گفت: در مملكت آریایی چرا باید شخصی گرسنه باشد؟ آیا چنین چیزی امكان‌پذیر است؟ شخص گفت: به‌جز من كلی آدم دیگر هم هستند كه گشنه‌اند. قاضی سر به زیر انداخت و گفت: می‌دانم، می‌دانم. وی سپس افزود: اما قبول داری كه دزدی كرده‌ای و دزدی كار ناشایستی است و مجازات در پی دارد؟ شخص گفت: بلی. قاضی گفت: اینك من باید مجازات تو را تعیین كنم. تو باید ده تومان جریمه بپردازی. اما می‌دانم كه تو پول نداری. چون منطقا اگر پول داشتی نان نمی‌دزدیدی. در نتیجه من تو را جریمه می‌كنم، اما جریمه تو را خودم می‌پردازم. سپس دست خود را در جیب كرد و ده تومان از آن بیرون آورد و آن را به خزانه پرداخت. سپس رو به اعیان و اشراف حاضر در دادگاه كرد و گفت: اما به‌جز این مرد همه شما هم مقصرید. حاضران گفتند: وا، چرا؟ قاضی گفت: چون در جامعه شما دزدی می‌شود و عین خیال‌تان نیست. سپس حاضران در عدلیه را كه 19 نفر بودند به نفری ده‌تومان جریمه محكوم كرد. آن‌گاه ده‌تومان‌ها را جمع كرد و 190تومان حاصله را به شخص داد و گفت: از این پس دزدی نكن. شخص گفت: باشه و تشكر كرد و پول را در جیبش گذاشت. یكی از حاضران در عدلیه برخاست و گفت: به‌به از این سلطنت كه اگرچه در آن بسیاری از مردم فقیرند و در آن نان دزدیده می‌شود، اما ذیل توجهات ملوكانه چنین حكمای باتدبیر و خلاقی داریم كه ماجرای تدبیر و حكمت آنان در آینده به ضرب‌المثل‌هایی در فرهنگ عامه و پست‌هایی برای شبكه‌های اجتماعی تبدیل خواهد شد. هنوز جمله شخص پاچه‌خارنده به پایان نرسیده بود كه سوم شهریور فرا رسید و نظامیان روس و انگلیس از بالا و پایین به مملكت حمله كردند و توجهات ملوكانه را بدون آن‌كه مقاومت خاصی بكند گرفتند و از مملكت بیرون انداختند و عدلیه و قاضی و متهم و حاضران را به‌كل خاموش كردند.