در روز ناشنوایان با مرد جوانی گفتوگو کردیم که می گوید به خاطر کمک به ناشنوایان طلبه شد ه است
از تو به یک اشارت
ارتقای فرهنگ ارتباط با ناشنوایان، یكی از دلایلی است كه 30 سپتامبر - هشتم مهر - به عنوان روز جهانی ناشنوایان انتخاب شده است. اتفاقا پای صحبت ناشنوایان كه مینشینیم، از قطعی این ارتباط میگویند، از این كه بهسختی میتوانند با دیگر اعضای جامعه ارتباط برقرار كنند. زبان اشاره را بسیاری از مردم نمیفهمند و برای برقراری ارتباط با دیگران مترجم لازم است. شاید به خاطر اینهاست كه مهدی ظریفی كه خود طلبه است و در خانوادهای ناشنوا هم به دنیا آمده، با جامعه ناشنوایان در ارتباط است و حتی به خاطر آنها روحانی شده است. كسی كه هم برای آنها هیات عزاداری راه انداخته و هم مترجم آنهاست. او البته خود، ناشنوا نیست ولی ناشنوایان خانواده او هستند.
زبان اشاره، زبان مادری
درست است كه مهدی از همان ابتدا قادر به شنیدن و حرف زدن بوده است، اما او به خاطر داشتن والدین ناشنوا، زبان مادریاش زبان اشاره میشود. خودش میگوید كه اول از همه زبان اشاره را آموخته و حتی فارسی حرف زدن برایش سخت بوده است. او توضیح میدهد: «مادرم خوب نمیتوانست كلمات را ادا كند و من هم چون ارتباطم تنها با او بود، كلمات را خوب ادا نمیكردم.» مهدی از اشتباه ادا كردن كلمات، خاطرهها دارد. پنج شش ساله بود كه به سبزیفروشی محل میرود و به جای سبزی كوكو از سبزیفروش سبزی توتو میخواهد. او تازه آن زمان بود كه متوجه شد بسیاری از كلماتی كه به زبان میآورد اشتباه است. همین باعث میشود اعتماد به نفس او پایین بیاید. روحانی داستان ما تعریف میكند كه بسیاری از دوستان و همكلاسیهایش به خاطر این كه نمیتوانسته كلمات را خوب ادا كند، مسخرهاش میكردند. بعدها او البته خوب حرف زدن را هم یاد میگیرد، درست زمانی كه همسنوسالانش میتوانستند زبان فارسی را خوب بفهمند و كلمات را به درستی ادا كنند.
مهدی البته دلیل این اتفاق را این طور تعریف میكند: «به عنوان یك كودك، ارتباطم با خانواده بود و اغلب اعضای خانواده هم ناشنوا بودند. به خاطر همین زبان اشاره را بهتر بلد بودم.» با زبان اشاره در بیرون از خانه، حرف زدن اینقدرها هم ساده نبوده است؛ بسیاری از مردم به او و والدینش با تعجب نگاه میكردند و این برای او سخت بود. مهدی توضیح میدهد كه آن زمان بسیاری از مردم هنوز فرهنگ برقراری ارتباط با یك ناشنوا را نداشتند.
مترجم شدم
ارتباط محمدی با خانوادهای كه سه عضوش ناشنوا بودند، ناخودآگاه او را به سمت مترجمی كشاند، هرچه باشد او رابط بین جامعه ناشنوایان و شنواهاست. همین میشود كه پدر و مادرش از همان ابتدا از مهدی میخواهند كه اخبار را برایشان ترجمه كند. همه چیز از همین جا شروع میشود. ظریفی توضیح میدهد: «اخبار و فیلمها زیرنویس نداشتند و والدینم از من درخواست میكردند برایشان همه چیز را ترجمه كنم.» ارتباط با جامعه ناشنوایان هم همیشه وجود داشته است. او از كودكی با پدر و بعدها با برادر بزرگتر به انجمن ناشنوایان میرفت و بعد هم كه پایش به مساجد ناشنوایان باز شد، مترجمی از خانه كمكم به مترجمی برای جامعه ناشنوایان رسید. مهدی توضیح میدهد كه همه فكر میكنند برگرداندن زبان فارسی به زبان اشاره كار سادهای است، حال این كه این طور نیست: برخلاف آنچه عموم فكر میكنند، الفبای زبان اشاره با زبان فارسی متفاوت است. او توضیح میدهد كه بسیاری از ناشنوایان به دلیل این كه قادر به گوش دادن به رادیو یا تماشای فیلم نیستند و در كوچه و خیابان هم كلمات را نمیتوانند بشنوند، دایره لغات محدودی دارند و همین باعث شده كه زبان ضعیفی هم داشته باشند. به نظر او شاید به خاطر همین است كه بسیاری از ناشنوایان حتی نمیتوانند كتاب بخوانند. این ضعف سبب شده مترجمی و برگرداندن زبان فارسی به زبان اشاره نیز سخت باشد. چون مترجم باید زبان فارسی را با كلماتی ساده و محدود به زبان اشاره برگرداند.
به خاطر ناشنوایان طلبه شدم
نقد ظریفی و جامعه ناشنوایان هم اتفاقا به مترجمان در همین جاست. بسیاری از مترجمانی كه در تلویزیون، اخبار را برای ناشنوایان ترجمه میكنند، از لغات محدود خانواده ناشنوایان اطلاعی ندارند و اخبار را تحتاللفظی ترجمه میكنند. ترجمهای كه ظریفی معتقد است كه برای خانواده ناشنوایان قابل فهم نیست و علاقه ظریفی به مترجم شدن و مترجم ماندن از تمام این فاصلههایی كه بین جامعه ناشنوایان و جامعه شنوا وجود دارد، شكل میگیرد. مهدی تعریف میكند كه با برادرش به انجمن ناشنوایان میرفته و در همانجا معلم برادرش او را به مترجم شدن تشویق میكرده است.
مهدی هر چه بزرگتر میشد، شكاف بین ناشنوایان و شنواها را بیشتر درك میكرد. یكی از همین شكافها، نبود دسترسی مناسب ناشنوایان به اطلاعات مذهبی بوده است. او توضیح میدهد: «یك زمانی من مترجم مساجد ناشنوایان بودم. ما چهار شب روحانی سخنران داشتیم و دو شب نداشتیم.» او توضیح میدهد كه به خاطر دایره لغات اندك بسیاری از خانواده ناشنوایان از القاب ائمه یا برخی لغات مذهبی ناآگاه هستند و همین باعث میشود ارتباط بین روحانیون و ناشنوایان كم شود. به خاطر همین زمانی كه مهدی به 18 سالگی رسید، تصمیم گرفت كه طلبه شود. تصمیمی كه البته ابتدا خانوادهاش با آن مخالفت كردند؛ اما بعد از این كه اهداف او را فهمیدند خوشحال هم شدند. ظریفی میگوید:
«به دنیا آمدن در یك خانواده ناشنوا و درك مشكلات جامعه ناشنوایان باعث شد طلبه شوم.»
همه فكر میكردند ناشنوایم
هشت سال پیش كه مهدی تصمیم گرفت طلبه شود، تنها طلبهای بود كه زبان اشاره میدانست، حالا اما روحانیانی هستند كه زبان اشاره یاد گرفتهاند، او البته زبان اشاره، زبان مادریاش بوده است. مهدی توضیح میدهد جامعه ناشنوایان از این كه یك روحانی میتواند با زبان اشاره با آنها در ارتباط باشد، خیلی خوشحال هستند. واكنش آنها به مهدی جالب بوده است: «بسیاری از آنها حتی فكر میكردند من ناشنوا هستم. باور نمیكردند شنوا باشم.» اوج فعالیتهای او در ایام محرم و ماه رمضان است كه به بسیاری از شهرها سفر میكند و در همین سفرها هم ارتباط خوبی با جامعه ناشنوایان ایجاد میكند. حالا او با بسیاری از ناشنوایان از شهرهای كشور، چه در فضای مجازی و چه در سفرهایش
آشناست.
او معتقد است ناشنوایان هم بعد از این كه متوجه میشوند، روحانی زبان اشاره میداند، خوشحال میشوند. داستان روحانی كه مترجم ناشنوایان هم هست، اما به تبلیغ و سفر به شهرها خلاصه نمیشود. چند سالی بعد از طلبه شدن، او و انجمن ناشنوایان تصمیم میگیرند هیات عزاداری مخصوص جامعه ناشنوایان تشكیل دهند. هیاتی كه تا آن زمان به این وسعت وجود نداشت و حالا به یكی از معروفترین هیاتهای عزاداری ناشنوایان تبدیل شده است.
-
كتابخانهای به وسعت تلویزیون
-
پروندهای به مناسبت روز گرامیداشت سالمند
-
فتح قریب یمنیها
-
روزبــه در راه قسطنطنیه
-
آشفتهبــازار تبلیغات در فضای مجازی
-
پیرمرد و ستارههایش
-
از تو به یک اشارت
-
مرثیهای برای تابستانهایی كه گذشت
-
بقای مونتاژ
-
ناگفتههای یک گفتوگو
-
ترمیم چهره با فناوری ایرانــــی
-
دست برتر مقاومت در یمن
-
گروگانگیری در نیویورک
-
وزیر خارجه اردن: ما در کنار عربستان و امارات ایستادهایم
-
زلزله 2/7 ریشتری، شیلی را لرزاند